پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشتهها
-
elhami
کاربرخب دیگه تو معاینه و شرح حال :
HTN ؟ معاینه ی قلبش گفتید نرماله؟ ته چشم چطور؟ فوندوسکوپی شده؟
sleep apnea ؟ بوی تنفس؟ سکسکه؟ فریکشن راب؟
پای بی قرار؟ خارش پوستی؟ اکیموز؟
اختلال خواب؟ حافظه؟ تمرکز؟
بی اشتهایی؟ یبوست؟ کاهش وزن؟
و حالا سطح اوره و کراتینین مریض…
elhami
کاربرعمر شما از زمانی شروع می شود که اختیار سرنوشت خویش را در دست می گیرید…
elhami
کاربرز هشیاران عالم هرکه را دیدم غمی دارد دلا دیوانه شو دیوانگی هم عالمی دارد….
elhami
کاربرببیننم کسی به مدیر ما توهین کرد؟!
راست میگه بیاد جلو با طرفداراش طرف شه!
elhami
کاربرانسان شلوار پوش
با آنکه ممکن است عجیب به نظر بیاید، واقعیت این است که کافی است انسان از دامن پوشی در آید تا بی درنگ به موجودی مردانه تر و مصمم تر مبدل شود. این واقعیتی است انکار ناپذیر، که سراسر تاریخ بشریت گواه آن است. دامن، انسان ر ابه زنجیر می کشد و به او اجازه نمی دهد به طور جدی گام بردارد، درحالی که یک انسان شلوار پوش، آزاد و بی مانع درراه زنده گی قدم بر می دارد.
شلوار نه تنها جنسیت یک موجود، بلکه ریخت وروز او را نیز مشخص می کند. مثلاً همین که کسی شلوار به پا کند شما دردم متوجه می شوید که او موجودی است دوپا. از سوی دیگر، شلوار از لحاظ اصول اخلاقی نیز دارای مزیت هایی است. نه به خاطرآن که می توان دگمه اش را انداخت، بل به این سبب که، چه سرپا ایستاده باشید و چه "بالانس" زده باشید، به هرصورت "شلوار به پا" خواهید بود. علاوه بر این، شلوار چیزی است با صرفه ترو اطمینان بخش تر. البته نه به خاطر آن که دامن مظهر اطاعت و تسلیم پذیری به شمار می رود، بل به این سبب که انسان را ضعیف و بی اراده می کند. این ادعا را می توان با ذکر شواهد تاریخی نیز به اثبات رساند. همه ی ملل عهد باستان – البته مللی که عادت داشتند دامن بپوشند – از بین رفته از صفحه ی زمین محو شده اند، لیکن از بین رفتن آن ها فاجعه یی به شمار نمی رود. فاجعه در آن است که علی رغم محوشدن این ملل، هنوز هم دامن زنده است و به زنده گی خود نیز ادامه می دهد. البته در این میان وضع و حالت عجیب دیگری هم وجود دارد: اگر دامن
درواقع مظهر تسلیم پذیری و لطافت باشد ( و به همین سبب ملت هایی که عادت به پوشیدن آن داشتند ازبین رفته اند) چرا هنوز هم به عنوان جزئی از جامعه ی سنتی اقویای جهان امروز – جامه ی رسمی پادشاهان، کشیشان و زنان – باقی مانده است؟
من شلوار را نه به عنوان دشمن خونی دامن، بلکه در نقش یک دوست و هواخواه راستین آن تحسین می کنم و دلم می خواهد آگاه باشید که درباره ی شلوار سخنان خوب و پسندیده ی بسیاری بر زبان می توان راند، اما هرگز تصور نکنید که من با این همه تاکیدی که بر اهمیت شلوار کرده ام قصدم این بوده است که از مقام وارزش دامن بکاهم، یا بین شلوار و دامن دعوا راه بیندازم و به این ترتیب مناسبات حسن هم جواری موجود بین آن دو را به تیره گی بکشانم. خیر، قصدم بیشتر این بود که غروری را که در نخستین لحظه ی شلوار پاکردن به ام دست داده بود، برای خودم توجیه کنم.
البته باید اعتراف کنم شلواری که برای نخستین بار پایم کردند آن قدرها هم غرور آفرین نبود . اولین شلواری که افتخار پوشیدنش نصیبم شد شلوار برادر بزرگم بود:
شلواری که همه ی شرح حال کوتاه و درعین حال توفانی اخوی بر آن نقش بسته بود. برق سرزانوهایش حکایت از آن داشت که اخوی در مدرسه منباب تنبیه مجبور می شده است به حکم معلم ساعت ها زانو بزند. از سوی دیگر،کمربند ابوی نیز شلوار مذکور را چنان از پشت خط خطی و نخ نما کرده بود که همیشه ی خدا احساس کوران می کردم. و همین امر باعث شده بود زکامی که هنگام غسل تعمید دچارش شده بودم با شدت
بیشتری عود کند.
یادم می آید درست از لحظه یی که شلوار پایم کردم به چنان آتش پاره ی چموشی مبدل شدم که نه از تهدید ککم می گزید، نه از تعقیب و نه از بگیرو ببند. راستش هرگز نتوانستم بدانم که آن همه دلاوری از خواص شلوار بود یا از خصایص ذاتی خودم.
یعنی از خصایصی که لابد در وجودم نهفته بود و ظاهراً می بایست با آغاز مرحله ی "تنبان به پاکردن" غفلتا به منصه ظهور و بروز برسد.**تاموقعی که شلوار پایم نکرده بودند** همه ی فعالیت هایم تو چهار دیواری اتاق انجام می گرفت. اما به محض وصول به مرحله ی شلوار پوشیدن، فعالیت هایم ابتدا به حیاط خانه ی خودمان منتقل شد و از آن جا به حیاط همه ی همسایه ها و سراسر محله گسترش پیدا کرد. فکر می کردم علت
وجودی شلوار این است که آدم بتواند به راحتی تمام از روی حصارها و پرچین ها بجهد، و بدین جهت وجود هیچ گونه مرزی را بین باغچه و حیاط خودمان و باغچه ها و حیاط های هم جوار به رسمیت نمی شناختم.
بالا رفتن از درخت نخستین سرگرمی دوران شلوار پوشیم شد. وجود شلوار به عنوان یک شیئی مفید کومکم می کرد تا بتوانم خودم را به نوک درخت های گردو و گیلاس و گلابی همسایه ها برسانم. این سرگرمی یک فایده ی دیگر هم داشت: کافی بود بو ببرم که از جانب یک بگیروببند سازمان یافته ی خانواده گی مورد تهدید قرار گرفته ام، تا بی درنگ عین گربه یی که سگ دنبالش کرده باشد از درخت گردو بکشم بالا، رو بلندترین شاخه اش جا خوش کنم و تعقیب کننده گانم را زیر بارانی از گردو کالک عقب بنشانم. با وجود این، مقامات مربوطه موفق شدند برای دستگیری و تنبیه ارادتمند راه حلی پیدا کنند : هربار که علی رغم اصرار تعقیب کننده گانم از فرود آمدن و تسلیم شدن خودداری می کردم یک بشقاب پر بیسکویت اعلا می گذاشتند زیر درخت ، می رفتند توخانه ودر را پشت سر خود می بستند. من مثل یک پرنده ی معصوم به هوای بیسکویت ها با احتیاط از درخت می آمدم پائین و ناگهان در حلقه ی محاصره ی تعقیب کننده گان خود اسیر می شدم. آن ها ابتدا خلع سلاحم می کردند و بعد کشان کشان به طرف خانه – به سوی شکنجه گاه – می بردندم. تقریبا همان زمان بود که پی بردم آدم هایی که نقاط ضعف کوچک داشته باشند برای ابراز دلاوری های بزرگ استعدادی ندارند…
بخشی از داستانی به همین نام از براتیسلاو توشیچ- برگردان از سروژ استپانیان
elhami
کاربربا اینکه مغزم حسابی ویروسی شده و هنوز آفم ولی فکر کنم بتونه تصویر کلیه هم باشه و اون چهار تا چیز هم ممکنه سنگ باشه! واسه فهمیدن اینکه مشکل داخل کلیه س یا نه میشه IVP گرفت!
elhami
کاربربا این اوصاف بعید نیست CRF باشه!
از علائمش اونایی که گفتید:
کرامپ عضلانی، هایپر رفلکسی، هایپوکلسمی، افزایش فسفات و PTHو همون pale بودن!
علائمی که نگفتید:
ناکچوری؟ پلی اوری؟ ادم اندام تحتانی؟ سردرد؟ تهوع و استفراغ؟ درد شکم؟ کاهش وزن؟ پارستزی؟ ضعف عضله ؟و یه عالمه دیگه به جز پاراکلینیک!!!!
حالا اینایی که گفتم داره؟ نگید که بازم این نیست و تشخیص دیگه ای تو ذهنتونه!
elhami
کاربرهمین دیگه، مشکل همین جاست…
نمیدونم!
حداقل فعلا که مخم هنگ کرده، چیزی به ذهنم نمیرسه!
elhami
کاربرخب دکتر پویا که همشو پرسیدن و شمام جواب دادید! شایعترین علت هایپوکلسمی هایپو پاراتیروئدیسم هست که در مورد علائمش پرسیدن، دیگه علتش میتونه هایپو آلبومینمی باشه که میتونه نتیجه ی یه بیماری مزمن کبدی باشه مثل حتی سیروز که یه عالمه علامت داره یا سوء جذب و…! دیگه علتش میتونه از بیماری های کلیوی باشه، میتونه استئومالاسی باشه و….! یعنی من باید از همش بپرسم تا بلکه بعدش برید یکم از نتیجه ی آزمون ها و آزمایشات تشخیصی بگید؟؟؟؟
من واقعا خسته شدم! خیلی تو شرح حال و معاینه موندیم! متاسفانه من از اون آدماییم که وقتی یه مسئله برام مطرح میشه تا جوابی واسش پیدا نکنم آروم نمیگیرم، فکرم صبح تا شب مشغولشه، یه وقتایی شبام خوابشو می بینم، مغزم داره به حد انفجار میرسه ها، میشه یکم سرعت بدید به کار و کمتر سخت بگیرید؟! لطفا!
بدجور کنجکاوم بدونم تشخیص چیه؟!
elhami
کاربرآره انگار تو کولون 4 تا چیز هست که ممکنه همون بسته ها باشه!
واسه کمک به خروج بسته ها از روده میشه سرعت ترانزیت روده رو بالا برد با یه مسهل مثلbisacodyl ! شارکول فعال هم خوبه واسه اینکه اون یه ذره موادی هم که ممکنه از بسته ها بیرون ریخته باشه رو نذاره جذب شه!
elhami
کاربرخب اگه شوستوک و ترسو مثبته یعنی هایپوکلسمی مطرحه! بالاخره نگفتید کلسیم و منیزیمش چقدره؟
در مورد هایپر رفلکسی و کرامپ عضلانی من ذهنم رفت به سمت درگیری upper motor neuron ، یعنی ممکنه یه جایی از CNS که احتمالا یکی از سگمان های نخاعی باشه درگیره، حتی ممکنه با یه تومور اندوکرین طرف باشیم یعنی توموری که کلسی تونین تولید و ترشح کنه که هایپوکلسمی رو توجیه کنه! واسه تشخیص درگیری UMN بابنسکی باید مثبت باشه، رفلکس های وتری هم باید افزایش یافته باشن یعنی همون پاتلا و آشیل و…، حس سطحی شکم هم مختل میشه تو این وضعیت! خب این علائم رو داره؟
elhami
کاربرخوبه!
فکر کردن خیلی خوبه، فکر کنید…
elhami
کاربراین آدمکه یعنی چی؟
یعنی اگه خدا بخواد جوابتونو دارید می گیرید کم کم یا اینکه مثل خیلی وقتا قانع نشدید ولی کوتاه اومدید یا ….؟؟؟؟
elhami
کاربراول اندر کوی او جز نقش پای ما نبود آخر آنجا از هجوم خلق، جای ما نبود…
elhami
کاربرمهرناز جان دکتر دست مارم از پشت بستن! فکر کنم دیشبو کلا شب زنده داری کردن!
راستی دکتر، تبریک بنده رو دریافت کردید؟؟ هدیه ی جناب مدیرو چطور؟
دیشب نظر کلیمو گفتم ولی از دید اخلاق پزشکی باید بگم از اونجایی که گفتید تو هفته ی ششمه و یعنی روحی درش دمیده نشده و در واقع موجود زنده و دارای حیاتی نیست، اتانازی در موردش مصداق نداره و میشه با حصول شرایطی اقدام به سقط کرد اما مهمه که بزرگتر اون دختر از این موضوع با خبر باشن و اجازه ی کتبی یه قاضی واسه سقط هم پای پروندش باشه!!
-
نویسندهنوشتهها