پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشتهها
-
zahra68n
کاربربر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر در میان گریه بر احوال خود خندیده ام
zahra68n
کاربردوستت دارم و دانم که تویی دشمن جانم از چه با دشمن جانم شده ام دوست ندانم
zahra68n
کاربریا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟ شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
خانه آرایی نمی آید ز من همچون حباب موج بی پروای دریای حقیقت کن مرا
…
صائب تبریزی
zahra68n
کاربرخدا را دوست دارم ، به خاطر اینكه ، می گذارد دوستش داشته باشم ، وقتی می دانم لیاقت آنرا ندارم
The Best
zahra68n
کاربرای عطر ریخته عطر گریخته دل عطردان خالی و پرانتظار توست غـــــــــــم یادگار توست
zahra68n
کاربراز زندگانی ام گله دارد جوانی ام شرمنده جوانی از این زندگانی ام
دارم هوای صحبت یاران رفته را یاری کن ای اجل که به یاران رسانی ام
شهریار
zahra68n
کاربراز گلوی خود بریدن وقت حاجت همت است ورنه هرکس وقت سیری پیش سگ نان افکند
zahra68n
کاربردشمن دوست نما را، نتوان كرد علاج
شاخه را مرغ چه داند كه قفس خواهد شد؟
صائب
zahra68n
کاربرمن و غم همچون برادر دست الفت داده ایم رشته ی این دوستی محکم کند تنهایی ام
zahra68n
کاربرداستان درویش و زاهد و دخترک کنار رودخانه
زاهد و درویشی که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند در کنار رودخانه ایستاده بود و تردید داشت از آن بگذرد. وقتی آن دو نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد. درویش بی درنگ دخترک رابرداشت و از رودخانه گذراند.
دخترک رفت و آن دو به راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام زاهد که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت:«دوست عزیز! ما نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف برخلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی.» درویش با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: « من دخترک را همان جا رها کردم ولی تو هنوز به آن چسبیده ای و رهایش نمی کنی.»
zahra68n
کاربرتارو پود عالم امکان به هم پیوسته است عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
zahra68n
کاربرخیلی بامزه بود .
ولی فکر نمیکنم باعث بشه که زیاد جدیمون نگیرن چون حتما در کنار این مقاله، مقاله های تاپ زیادی فرستاده شده!!
zahra68n
کاربردر دعا کردن باید مانند مثل کودکی باشی که شب را به راحتی می خوابد ، چون اطمینان دارد که صبح ، چیزی را که از پدرش خواسته آماده است . . . (اسکوال شین )
zahra68n
کاربرتپيدم، ناله كردم، داغ گشتم، خاك گرديدم وفا افسانهها دارد كه ميبايد شنيد از منzahra68n
کاربرما چه بد نام شد یم کوس رسوائی مان را سر بازار زدند و هنوزم من و تو در بدر میگردیم که بیابیم مگر کوچه باغی که در آن خوشبختی ست!
حضور ذهن نداشتم که تک بیت بگم! دیگه شرمنده
-
نویسندهنوشتهها