پاسخ های ارسال شده در انجمن

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 249)
  • نویسنده
    نوشته‌ها
  • در پاسخ به: مشاعره #5776
    zahra68n
    کاربر

    دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را…………………..تا به هر نوعی که باشد بگذرانم روز را
    سعدی

    در پاسخ به: دختر جوانی میاد برای سقط جنین #8481
    zahra68n
    کاربر

    نمیدونم اما الان به نظرم خیلی داره سطحی برخورد میشه با این قضیه. به نظرتون بچه اگه به دنیا بیاد چه سرنوشتی در انتظارشه؟!

    در پاسخ به: دختر جوانی میاد برای سقط جنین #8478
    zahra68n
    کاربر

    اینکه همون اول زنگ بزنیم پلیس و خودمون رو کنار بکشیم

    در پاسخ به: دختر جوانی میاد برای سقط جنین #8471
    zahra68n
    کاربر

    آره این خیلی بهتره.

    در پاسخ به: دختر جوانی میاد برای سقط جنین #8470
    zahra68n
    کاربر

    من شاید اینکارو انجام بدم (چه مورد تجاوز قرارگرفته باشه چه … چون قطعا عواقب خیلی بدی در انتظارشه!) ولی حتما قبلش خانواده ش رو در جریان میذارم. اگه قرار باشه هرکس اومد پیش ما و عجز و لابه کرد ما دلمون به رحم بیاد باعث رواج فساد تو جامعه میشیم دکتر امین

    در پاسخ به: مشاعره #5774
    zahra68n
    کاربر

    ترسیدن ما چونکه هم از بیم بلا بود…………اکنون ز چه ترسیم که در عین بلاییم
    مولانا

    در پاسخ به: لحظه تحول #4485
    zahra68n
    کاربر

    The purpose of life is a life of purpose…

    در پاسخ به: مشاعره #5772
    zahra68n
    کاربر

    در این گلشن بود خاکم، نه آن مرغ هوسناکم………..که هر ساعت به گلزاری کشاند آشیانه ش را

    در پاسخ به: اتانازی #8379
    zahra68n
    کاربر

    ghat'an mokhalef. in ma nistim ke zendegi ya marge kasi ro taein mikonim no

    در پاسخ به: تست بهره هوشی شما در عشق!!! #8199
    zahra68n
    کاربر

    manam 50! fekr konam bahreye hooshim tu eshgh manfi bashewinkc

    در پاسخ به: مشاعره #5751
    zahra68n
    کاربر

    گل در بر و می در کف و معشوق به کام است                   سلطان جهانم به چنین روز غلام است

    در پاسخ به: داستانهاي كوتاه و آموزنده #6739
    zahra68n
    کاربر

    چند خط زیر از کتاب ابوالمشاغل ازمرحوم نادر ابراهیمی انتخاب شده است که یکی از بهترینِ نوشته های اوست.

    روزی، در مجلس ختمی، مرد متین و موقری که در کنارم نشسته بود و قطره اشکی هم در چشم داشت، آهسته به من گفت: آیا آن مرحوم را از نزدیک می شناختید؟

    گفتم: خیر قربان! خویشِ دور بنده بوده و به اصرار خانواده آمده ام، تا متقابلا،

    در روز ختم من، خویشان خویش، به اصرار خانواده بیایند.

    حرفم را نشنید، چرا که می خواست حرفش را بزند. پس گفت:

    بله… خدا رحمتش کند! چه خوب آمد و چه خوب رفت. آزارش به یک مورچه هم

    نرسید. زخمی هم به هیچکس نزد. حرف تندی هم به هیچکس نگفت. اسباب رنجش

    خاطر هیچکس را فراهم نیاورد. هیچکس از او هیچ گله و شکایتی نداشت. دوست و

    دشمن از او راضی بودند و به او احترام می گذاشتند… حقیقتا چه خوب آمد و

    چه خوب رفت…

    گفتم: این، به راستی که بیشرمانه زیستن است و بیشرمانه مردن. با این صفات خالی

    از صفت که جنابعالی برای ایشان بر شمردید، نمی آمد و نمی رفت خیلی آسوده

    تر بود، چرا که هفتاد سال به ناحق و به حرام، نان کسانی را خورد که به

    خاطر حقیقت می جنگند و زخم می زنند و می سوزانند و می سوزند و می رنجانند

    و رنج می کشند… و این بیچاره ها که با دشمن، دشمنی می کنند و با دوست

    دوستی، دائما گرسنه اند و تشنه، چرا که آب و نان شان را همین کسانی خورده

    اند و می خورند که زندگی را “بیشرمانه مردن” تعریف می کنند. آخر آدمی که در طول هفتاد سال عمر، آزارش به یک مدیر کلّ دزد منحرف، به آدم بدکار هرزه، به

    یک چاقو کش باج بگیر محله هم نرسیده، چه جور جانوری است؟ آدمی که در طول

    هفتاد سال، حتی یک شکنجه گر را از خود نرنجانده و توی گوش یک خبرچین

    خودفروش نزده است، با چنگ و دندان به جنگ یک رباخوار کلاه بردار نرفته،

    پسِ گردن یک گران فروش متقلب نزده، و تفی بزرگ به صورت یک سیاستمدار

    خودباخته ی وابسته به اجنبی نینداخته، با کدام تعریفِ آدمیت و انسانیت

    تطبیق می کندو به چه درد این دنیا می خورد؟ آقا ی محترم!ما نیامده ایم که بود و نبودمان هیچ تاثیری بر جامعه بر تاریخ، بر زندگی و بر آینده نداشته باشد. ما آمده ایم که با دشمنان آزادی دشمنی کنیم و برنجانیم شان، و همدوش مردان با ایمان تفنگ برداریم و سنگر بسازیم، و همپای آدمهای عاشق، به خاطر اصالت و صداقت عشق بجنگیم. ما امده ایم که با حضورمان، جهان را دگرگون کنیم، نیامده ایم تا پس از مرگمان بگویند: از کرم خاکی هم بی آزارتر بود و از گاو مظلومتر، ما باید وجودمان و نفس کشیدنمان، و راه رفتنمان، و نگاه کردنمان،و لبخند زدنمان هم مانند تیغ به چشم و گلوی بدکاران و ستمگران برود… ما نیامده ایم فقط به خاطر آنکه همچون گوسفندی زندگی کرده باشیم که پس از مرگمان، گرگ و چوپان و سگ گله، هر سه ستایشمان کنند…

    گمان می کنم که آن آقا خیلی وقت بود که از کنارم رفته بود، و شاید من هم،

    فقط در دل خویش سخن می گفتم تا مبادا یکی از خویشاوندان خوب را چنان

    برنجانم که در مجلس ختمم حضور به هم نرساند…

    در پاسخ به: مشاعره #5746
    zahra68n
    کاربر

    ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار                           ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

    نکته ای روح فزا از دهن دوست بگو                         نامه ای خوش خبر از عالم اسرار بیار

    حافظ

    در پاسخ به: مشاعره #5731
    zahra68n
    کاربر

     

     

    نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی           که به دوستان یک دل سر دست برفشانی

    سعدی

    در پاسخ به: لحظه تحول #4464
    zahra68n
    کاربر

    اگر کسی احساس کند که در زندگیش هیچ اشتباهی را نکرده است، به این معنی است که هیچ تلاشی در زندگی خود نکرده.  انیشتین

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 249)