پاسخ های ارسال شده در انجمن

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 945)
  • نویسنده
    نوشته‌ها
  • در پاسخ به: دختر 6 ساله با استفراغ و خواب آلودگي #9380
    emerson
    کاربر

    علايم ناگهاني – سردرد كم هم داشته – شرح حالي از عدم بينايي و كاهش بينايي رو مادر بيمار ذكر ميكنه – اسهال نداشته – روز گذشته (قبل از اين علائم) قضاي بيرون خورده البته خانوادش هم خوردن ولي اتفاقي واسشون نيفتاده- به نفع icp بالا دقيقا چه مانورهايي تو ذهنتونه (ميخوام آموزشي باشه به خاطر اين سوال ميكنم وگرنه پاسخ ميدادم) ؟ – علايم حياتي نرمال – دهيدراته نيست – بيمار وقت معاينه تقريبا بي هوش بود و اصلا obey نميكرد !!! ولي دست و پاش شل بود – DTR رو چك نكردم !

    در پاسخ به: ۸ توپ #9371
    emerson
    کاربر

    يك راه ديگه ! دو تا دوتا تو پ ها رو ول ميكنيم هر كدوم ديرتر زمين خورد اون توپ مورد نظر ماست !!!

    اين جوري درست نيست ؟!

    در پاسخ به: بازی نوابغ #8007
    emerson
    کاربر

    خب آخرشو فقط فيلم بگيريد تا ببينيم اين دانشمند كوچولو از راه انساني و فكر مطلق ميتونه يك دقيقه رو سپري كنه !!!!

    در پاسخ به: آقای 22 ساله با آفت دهان #9355
    emerson
    کاربر

    امين جان ديگه چيزي نموند كه نگي؟!

    دكتر حميدرضا ميشه شكل آفت و ضايعات دهاني و گلو رو توضيح بدي؟ فقط آفت داشت؟ اريتم؟ اگزودا؟ يا هر چيزي كه ديدي رو ميشه توضيح بدي؟

    هرپانژين تشخيص بسيار خوبيه چون الان هم فصلشه و همين چيزي كه شما ميگي ميده دانه هاي سفيد رنگ متعدد! فقط دكتر رزيتا يه سوال هرپانژين چقدر در بزرگسالان شايعه؟ من تو كودكان هستم و خيلي ميبينم ولي نميدونم تو بزرگسالان هم ميشه ديدش يا نه!!!

    در پاسخ به: گرافي هاي آموزشي #9336
    emerson
    کاربر

    كاملا مشخصه اين عكس ! شكستگي فمور در اثر تروما !

    در پاسخ به: سوژه های پزشکی #9312
    emerson
    کاربر

    آخييييييييييي، بايد همگان بدونن چقدر ماها سختي ميكشيم تا درس بخونيم !!!

    در پاسخ به: سهراب سپهری #6066
    emerson
    کاربر

    زندگی یعنی چه؟

    شب آرامی بود

    می روم در ایوان، تا بپرسم از خود

    زندگی یعنی چه؟

    مادرم سینی چایی در دست

    گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من

    خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا

    لب پاشویه نشست

    پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد

    شعر زیبایی خواند ، و مرا برد، به آرامش زیبای یقین

    :با خودم می گفتم

    زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریست

    زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست

    رود دنیا جاریست

    زندگی ، آبتنی کردن در این رود است

    وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم

    دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟

    هیچ !!!

    زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند

    شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری

    شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت

    زندگی درک همین اکنون است

    زندگی شوق رسیدن به همان

    فردایی است، که نخواهد آمد

    تو نه در دیروزی، و نه در فردایی

    ظرف امروز، پر از بودن توست

    شاید این خنده که امروز، دریغش کردی

    آخرین فرصت همراهی با، امید است

    زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک

    به جا می ماند

    زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ

    زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود

    زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر

    زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ

    زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق

    زندگی، فهم نفهمیدن هاست

    زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود

    تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست

    آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست

    فرصت بازی این پنجره را دریابیم

    در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم

    پرده از ساحت دل برگیریم

    رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم

    زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است

    وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست

    زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند

    چای مادر، که مرا گرم نمود

    نان خواهر، که به ماهی ها داد

    زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم

    زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت

    زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست

    لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست

    من دلم می خواهد

    قدر این خاطره را دریابیم.

    در پاسخ به: داستانهاي كوتاه و آموزنده #6760
    emerson
    کاربر


    فرار از زندگی

    روزی شاگردی به استاد
    خویش گفت: استاد می خواهم یکی از مهمترین خصایص انسان ها را به من
    بیاموزی؟

    استاد گفت: واقعا می خواهی آن را فرا گیری؟

    شاگرد گفت: بله با کمال میل.

    استاد گفت: پس آماده شو با هم به جایی برویم. شاگرد قبول کرد.

    استاد شاگرد جوانش را به پارکی که در آّن کودکان مشغول بازی بودند،
    برد.

    استاد گفت : خوب به مکالمات بین کودکان گوش کن.

    مکالمات بین کودکان به این صورت بود : الان نوبت من است که فرار کنم و
    تو باید دنبال من بدوی.

    – نخیر الان نوبت توست که دنبالم بدوی !

    – اصلا چرا من هیچوقت نباید فرار کنم؟

    و حرف هایی از این قبیل…

    استاد ادامه داد: همانطور که شنیدی تمام این کودکان طالب آن بودند که
    از دست دیگری فرار کنند.انسان نیز این گونه است.

     او هیچگاه حاضر نیست با شرایط موجود رو به رو شود و دائم در تلاش است از
    حقایق و واقعیات زندگی خود فرار کند و هرگز کاری برای بهبود زندگی خود
    انجام نمی دهد.

    تو از من خواستی یکی از مهم ترین ویزگی های انسان را برای تو بگویم و
    من آن را در چند کلام خلاصه میکنم:
    تلاش برای فرار از زندگی

    در پاسخ به: لحظه تحول #4511
    emerson
    کاربر

    اگر ميخواهي بزرگ شوي از كردار نيك ديگران فراوان ياد كن.

    در پاسخ به: نکته های بحرانی امروز! #9177
    emerson
    کاربر

    خيلي قشنگ بود !!! طنز حقيقتيه !

    در پاسخ به: سخنی با کاربران سایت. (حتما همیشه بخوانید) #4745
    emerson
    کاربر

    16 :آينده مدير وقتي سايت انشالله بارها بهتر ميشه!!! ، اين يك شروعه فوق العادس، براي بهترين بودن هر روز يك آغاز نوست…

    امين جان دستت درد نكنه گل كاشتي…

    در پاسخ به: از همه جا #9326
    emerson
    کاربر

    من نيز متاسف شدم ولي واقعيت گاهي خيلي آزاردهنده است…

    در پاسخ به: سوژه های پزشکی #9307
    emerson
    کاربر

    سوژه به اون معنا پزشكي نيست ولي تو يكي از بيمارستان ها بود كه عكس گرفتم !!!

    در پاسخ به: مشاعره #9328
    emerson
    کاربر

    با تشكر از شعر قشنگتون لطفا اشعارتون رو كه ميخوايد به صورت مشاعره بنويسيد در تاپيك مشاعره كه قبلا وجود داشت ادامه بديد…

    سپاس

    در پاسخ به: راز و نیاز #6565
    emerson
    کاربر
    قویترین سلاح

    فرشته از شیطان پرسید:
    قویترین سلاح تو برای فریفتن انسانها چیست؟

    شیطان گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».

    شیطان پرسید: قدرتمندترین سلاح تو برای امید بخشیدن به انسانها چیست؟

    فرشته گفت: به آنها میگویم «هنوز فرصت هست».

در حال نمایش 15 نوشته (از کل 945)