› انجمن ها › آموزش پزشکی › عشق مطالعه!
- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
آگوست 29, 2010 در 7:08 ب.ظ #5344
sara
کاربربه نظر من هر شخصی توانایی خاص خودش رو داره. گاهی یه نفر با روزی 2 تا 3 ساعت یه مبحث درسی رو کامل متوجه میشه ولی یه نفر دیگه همون مبحث رو با روزی5تا 6 ساعت روزانه متوجه میشه. این به استعداد افراد بستگی داره. ما میتونیم همون روش خودمون رو که میدونیم درست هم هست ارتقا بدیمو بهترش کنیم.مسلما هر فردی به توانایی های خودش بیشتر و بهتر از نظر و رای دیگران اگاه… یه دانشجوی پزشکی هم باید اطلاعاتش خوب باشه هم هنر دستش.. از شرح حال گرفتن تا بخیه زدن یا پانسمان کردن یه تجربه ی ناب پزشکیه و حتما به کارمون مییاد.. گاهی فقط با یه chest tube’گذاشتن جون یه ادمو نجات میدیم پس نباید صرف مطالعه برنامه ی ما باشه بلکه کنارش مهارت بالینی رو هم یاد بگیریمو تمرین کنیم.. به قول اساتیدمون دانشجوی پزشکی تو بیمارستان پزشک میشه نه فقط تو کتابخونه موندن و درس خوندن.. ما هم به خواب نیاز داریم هم باید مطابق با نیازمون مطالعه داشته باشیم.. به نظرم باید تا وقتی بیمارستان هستیم با مریضای بخش(بیماریشون) اشنا بشیم از کتاب اونها رو مطالعه کنیم تا زمانی که مرخص نشدن دنبال تمامی علایم بیماری توشون بگردیم.. اینطور اون بیماری و علایمش تا مدتها از ذهنمون پاک نمیشه .. در مورد کلاسهای تیوریمون هم سعی کنیم هم تو کلاسهس شرکت کنیم حتی اگه حظور فعال هم نداشته باشیم و حدالامکان همون روز همون مبحث تدریس شده رو اول از نت هامون(اگه نت برداشته باشیم..) و بعد از کتاب مطالعه کنیم..
آگوست 31, 2010 در 12:38 ب.ظ #5345thehero
کاربربه نطر من همه روش های درس خوندن یا حتی زندگی کردن دانشجویای پزشکی درست نیس.خیلیا باید تغییر رویه بدن.من الان که ترم 5 هنوز حس می کنم کم درس می خونم.با اینکه تو کلاس وضعم خوبه.اما حس می کنم به نسبت هم دوره ایام تو بقیه دانشگاه ها عقبم.به خصوص دانشگاه ها تاپ.یه عاملم باعث افت من شد.خقم تو تعیین رشته کنکور زایل شد.و این یکم اعتماد به نفسم گرفت.
آگوست 31, 2010 در 4:51 ب.ظ #5346mehrnaz
کاربرببينيد كلا يه حس عمومي و شايع بين بچه هاي پزشكي هست كه هميشه فكر مي كنند خوب درس نخوندند و هيچي بلد نيستند و … خيلي ها مي گن تو استيجري هم همينطوره. منم اين حس رو خيلي داشتم! ولي وقتي براي آزمون جامع مي خوندم، ديدم هر جايي از درس ها رو كه خوب خونده بودم واقعا تو دوره كردن هم خيلي راحت بودم و خيلي از مباحث هم برام آشنا بود اگرچه خوب حفظشون نبودم. به نظر من خيلي به اين موضوع فكر نكنيد. فقط در حد توان خوب بخونيد! در حد توان! نه در حد انتظار! چون خيلي از دانشجوها انتظارشون بيشتر از توانشونه! اگه در هر ترم درس هاي اختصاصي رو يه دور خوب خونده باشيد خيلي عاليه. چون تكرار مي شه. در ضمن فكر نكنيد هم دوره اي هاي شما تو دانشگاه هاي ديگه خيلي خوب درس مي خونند. ما هم كه تو شهيد بهشتي هستيم همه جور آدم دور و برمون هست! خيلي از بچه ها هم معمولي درس مي خونند و متوسط هستند. تعداد رفرانس خون ها اونقدرها هم زياد نيست! بار ها و بارها ديدم حتي دانشجويان خوب كلاس هم يه دور كل مباحث امتحان رو نخوندند…
آگوست 31, 2010 در 11:24 ب.ظ #5347aminima
مشارکت کنندهبرادر، خواهر، بالا بری پایین بیای، آخرش باید بشی دکتر. نه تعمیرکار پیکان. با گوشت، استخوان، رگ، قلب و… یک انسان زنده سر و کار داری. وقتی الآن درس نخونیم، وقتی رفتیم سر مریض وایستادیم و عین گلابی نگاش کردیم، اون موقع میفهمیم که کیا درس خوندن. از ۱۰۰ نفر شاید دو نفر رفرنس بخونن. اما همون دو نفر میشن همون دکترایی که ملت برای رفتن پیششون سر و دست میشکنن، آخرشم ۸ ماه بعد نوبت میگیرن.
ماهایی که با شب امتحان خوندن و جزوه خوندن و نمره ی پاسی آوردن داریم طی مسیر میکنیم، از اون تعمیر کار پیکان هم بدبخت تریم. چرا؟ چون اون کارش رو بلده. اما ما کارمون رو در آینده بلد نیستیم.
میخوایم پزشک بشیم! خنده داره واقعا. یه نگاه به خودمون بندازیم… تند تند تند تند زمان داره میگذره. شد ترم ۲، ترم ۵، ترم ۹، ترم ۱۴ و تمام! به همین سرعتی که این خط رو نوشتم… پزشک؟؟؟ واقعا اون زمان پزشک خواهیم شد؟!! ببین دارم میگم پزشک، نمیگم اوس کریم نونوا. به معنای واقعی کلمه، پ ز ش ک.
باید خوند… هر چه بیشتر. منی که الآن نشستم چهار روزه هی فیلم میبینم، پس فردا یکی زیر دستم مرد، تقصیر منه! چون میتونستم الآن علم بدست بیارم اما این کار رو نکردم.
وقتی استاد سر کلاس سوال میپرسه و همه مثل خیار چنبر نگاش میکنیم معلوم میشه که کارمون رو خوب انجام نمیدیم رفقا. بعد میبینی یه نفر جواب سوالو میده. خب اون داره درست عمل میکنه! داره درس میخونه! اما داره درست درس میخونه. داره با درسش زندگی میکنه و زندگیشو میسازه. تا در آینده زندگی بقیه رو نجات بده.
این که چه کسی چه قدر میخونه ، همون طور که سارا گفت مهم نیست، مهم اینه که تو رسالتت رو انجام بدی. رهش رو هم بلدیم. واقعا بلدیم. اما تنبلیم! نمیریم سراغش. مثل آدمی که خود بخود داره بزرگ میشه، ترم های ما هم داره میگذره، مشکلی هم نیست. اما ایا اگه این آدم دو تا کتاب نخونه، چهار تا رفیق خوب نداشته باشه، مثلا ۲۰ سالش که شد، شما اسمشو میذاری آدم؟!! پس وقتی طول این ترم ها، کاریو که باید انجام بدیم رو انجام ندیم، فردا که رسیدیم ترم اخر، شما اسم خودتو میذاری پزشک؟!
نه والله! من به شخصه نمیذارم!
سپتامبر 1, 2010 در 12:55 ق.ظ #5348thehero
کاربردکتر امین.حرفات خوب بود.اره درسته که ما باید درس بخونیم.اما باید فقط درس بخونیم؟؟من همیشه به دوستان می گفتم قبل از اینکه مسلمان باشیم ما انسانیم.حالام شاید قبل از اینکه دانشجوی پزشکی باشیم یه جوونیم.من حرفم رفرنس خوندن تو علوم پایه بود.اما من رزیدنت ارتوپدی زیاد دیدم که تا حالا رنگ هاریسونو ندیده!!!!!!
سپتامبر 1, 2010 در 5:47 ق.ظ #5349emerson
کاربرامین جان تو باید سخنران باشی(یه دفه دیگه هم اینو بهت گفته بودم!) انصافا خیلی انگیزشی صحبت میکنی! من یه بار دیگه این متنو بخونم انرژی لازم برای خوندن یه فصل هاریسونو بدست میارم!
مرغ همسایه غاز نیست!!! من معتقد نیستم که رفرنس خونی صرف برای موفقیت کافیه! ما برای آنالیز اطلاعاتی که حفظ میکنم یه ظرفیت پذیرشی داریم یعنی اینکه تو کل هاریسونو بخون ولی وقتی تو مغزت جا نیفته به چه دردی میخوره؟ چرا جا نمیفته؟ چون اون قدر وقت پیدا نمیکنی که جاش بندازی! البته چرا میشه خودتو با ربات اشتباه بگیری که بعضیه میگیرن و خوب یه نتایجی هم بدست میارن! من یکی حاضر نیستم از همه چیم بزنم رفرنس بخونم که شاید فردا یه پزشک خفن بشم بشم که 8ماه بعد نوبت میده! ولی به شخصه فکر میکنم میشه با خوب خوندن اطلاعات متوسط مثل خلاصه ها و خوب آنالیز کردن اون یک پزشک خیلی خوب شد! بسیار عالی میشد اگه هرچی تو هاریسون هست رو حفظ میکردیم ولی انصافا چقدر اینا فردا به درد میخوره؟ کلی رسپتو و ماده واسطه ای و این چرت و پرتا ! رودروایسی که نداریم آدم و فراموشی همیشه با همن! هر چقدرم هاریسون بخونی وقتی فرصت نمیکنی دورش کنی خوب همش میپره دیگه! مگه خر مخمو گاز گرفته که این همه رفرنس رو به فرض شدن بخونم بعد وقت نکنم دورش کنم یادم بره؟ نه من یکی همون خلاصه هامو میخونم ، دورش میکنم ، و هر جا گیر افتادم میرم رفرنس میخونم اما حداقل از خودم راضیم که کنار درسم زندگی هم کردم! هر کس به دنیا اومده تا کار یگانه ای انجام بده و لزوما این کار برای همه ما پروفسور شدن نیست! شایدم باشه! من پروفسور شدنو واسه اونا میذارم واسه این کار به دنیا اومدن شاید ما هم بتونیم پروفسور بشیم که اگه بخوایم حتما میشیم اما شاید بتونیم کار دیگه ای بکنیم که ارزشمند تر از پروفسور شدنه! (نمیدونم منظورمو تونستم برسونم یا نه!)
فکر نمیکنم با این جور درس خوندن خیلی به مشکل بخورم! شما چی؟
سپتامبر 1, 2010 در 11:04 ق.ظ #5350mehrnaz
کاربربه نظر من وظيفه ي واقعي ما اينه كه آنچه رو كه بايد بلد باشيم، بخونيم و ياد بگيريم! چه جوري و از روي چي بستگي به خودمون داره! رفرانس يا جزوه كلاسي يا كتاب خلاصه يا هر چيز ديگه! مهم اينه كه “اونچه رو كه لازمه” “خوب” ياد گرفته باشيم! همين! درس خوندن و زندگي كردن و جووني كردن هم با هم منافاتي ندارند! درسته كه دانشجوي پزشكي درسخون (حتي خلاصه خون!) خيلي كمتر وقت مي كنه فيلم ببينه يا تفريح كنه ولي به اين معني نيست كه زندگي نكنه! اولا با يه ايدئولوژي درست، درس خوندن هم جزئي از زندگي مي شه؛ ثانيا با يه اولويت بندي درست بين درس ها و روش خوندنشون و فعاليت هاي غير درسي و برنامه ريزي مي شه به همه چيز در طول زندگي رسيد! ( دقت كنيد! در طول زندگي! يعني ممكنه يه كاري رو الان بذاريم كنار ولي چند سال ديگه حسابي بهش برسيم!)
يادتون باشه يه پزشك خوب شدن فقط با رفرانس خوندن حاصل نمي شه! حتي اگه كلمه به كلمه ي رفرانس رو از بر باشي و فراموش هم نكني! مهارت هايي لازمه كه گوشه ي كتابخونه بدست نمياد! از EBM گرفته تا مهارت هاي ارتباطي و جلب اعتماد و …!
يه استاد جوون داريم كه خودش تعريف مي كرد سر كلاس نمي رفت يا اگه مي رفت نقطه بازي مي كرد! واقعا هم خيلي از مباحث رو ازش مي پرسيدي بلد نبود! ولي حداقل من يه بار شاهد بودم كه تو بيمارستان درماني رو براي مريضش داده بود كه استادش نتونسته بود ايراد درستي بگيره! چرا؟ چون EBM بلد بود و بر اساس آخرين شواهد دستور داده بود! (نمي گم ما هم مثل اون درس نخونيم فقط مثال زدم!)
يه استاد ديگه هم دارم كه از نخبه هاي دانشگاهمونه! مغز متفكر EDC ! اونم مي گفت تو علوم پايه سر كلاس نمي رفته ولي به جاش مي رفته تو باغ دلگشا و براي هر درس يه عالمه رفرانس خونده بود! مي گفت حتي مقدمه ي رفرانس ها رو هم مي خونده! چرا اين كارو مي كرده؟ چون cost-benefit كلاس و مطالعه ي شخصي رو حساب مي كرده!
يه استاد ديگه هم دارم كه مي گفت بهش روان رو اينجوري گذرونده : هر روز بعد از بيمارستان هم مي رفته استخر و هم به برنامه فيلم (يا تئاتر؟) فجر مي رفته! ميانگين روزي 3 ساعت هم تو راه و تو خونه درس مي خونده! ولي هميشه مي خونده! نمره ي اون بخشش 20 شده بود!!
يكي از دوستام هم از يكي ديگه نقل مي كرد كه تو دوره استيجري dه جوري درس مي خونده كه هميشه 5شنبه و جمعه هاش درس نداشته باشه و به تفريحش مي رسيده! حتي شب امتحان!
اينا چند تا مثال واقعي بود از آدم هاي مختلف! به نظر من هر كدوم از ماها بايد تصميم بگيريم كه چي كار مي خوايم بكنيم! و شجاعت به خرج بديم و اراده كنيم. و توكل!
سپتامبر 2, 2010 در 7:47 ق.ظ #5351nahid
کاربربحث داره به جاهای جالبی می رسه…برای منم حداقل فایده اش اینه که فهمیدم چیزایی که فکر منو مشغول کرده دغدغه ی خیلیاست…!
آقای عبدالله زاده، حرفایی که گفتین درسته ولی زیاد آرمان گرایانه نیست !!!!؟؟ همگی فکر کنم ارزش پزشک رو تو جون ادما میدونیم ولی کسی هست که اینطوری درس بخونه و آدم بمونه! اصلا جدا قصد جسارت به همچین آدمایی رو ندارم چون در حدش نیستم ولی مشکل من اینه که اکثر قریب به اتفاق اینجور دکترا مهارت های ارتباطیشون ضعیفه(با پرستار و بیمار و …) و بعد این همه سختی حالا که وقتشون آزاده هم از زندگیشون لذت نمیبرن!
آیا واقعا ماها که اومدیم این رشته انقدر باید از همه چی بزنیم؟؟؟
واقعا اگه من الان فیلم ببینم تو مرگ مریضام تاثیر داره ؟؟؟
معدل و نمره واقعا مهمه؟؟هم تو مرگ مریضا هم تو اعتبارمون چقدر نقش داره ؟؟
در آخر اگه به کسی برخورده ببخشه و بذاره به حساب اینکه ارزش درس خوندنو نمیفهمم…!
سپتامبر 2, 2010 در 9:08 ق.ظ #5352emerson
کاربرقبلا چنین بحثی در سایت وجود داشت، لطفا این موضوع رو در تاپیک کدوم کار مهمتره پیگیری کنید چون از موضوع این تاپیک یعنی نحوه مطالعه داریم فاصله میگیریم.
با تشکر
سپتامبر 7, 2010 در 6:51 ب.ظ #5353farmehr
کاربرمن بعد از 4 ترم پزشکی خوندن تازه فهمیدم چجور درس خوندنی جواب میده و قصد دارم این کار رو در ترم بعد انجام بدم تا نتیجش رو بگیرم و مطمئنم بهتر از ترمای قبل میشه.اونم اینه که اول یک بخش کوتاه رو روخونی کنم و بعد در خالی که اون بخش رو با دقت میخونم ازش خلاصه برداری میکنم تا هم مرورش راحتتر شه و هم مطلب بهتر تو ذهنم جا بگیره. و البته رفتن سر تمام کلاسا( بجز عمومی) و گوش کردن میتونه خیلی کمک کننده باشه.
یه نکته هم که همیشه مامانم میگفت و من فقط این ترم و فقط در مورد درس ژنتیک انجام دادم این بود که قبل از رفتن سر کلاس نه تنها باید مطلب جلسه قبل رو مرور کرد،بلکه باید از جلسه اول رو مرور کرد. این کار واقعا سخته و شاید انجام دادنش واسه هر درسی ممکن نباشه اما واقعا جواب میده. در تمام این 4ترم شاید ژنتیک تنها درسی بود که با آرامش سر جلسه رفتم.
سپتامبر 7, 2010 در 8:09 ب.ظ #5354mehrnaz
کاربركلا خلاصه نويسي خيلي عاليه. باعث طبقه بندي مطالب تو ذهن مي شه! كتاب هايي هم هست تو اين زمينه كه آموزش داده.
علي رغم اينكه من سر خيلي از كلاس هاي علوم پايه نرفتم، الان كه در بيمارستان هستيم واقعا گوش دادن به تدريس اساتيد خوب خيلي كمك كننده است. درواقع يادگيري شنواييه ديگه. اگر درس هر روز رو همون روز هم بخوني كه ديگه عاليه…
سپتامبر 7, 2010 در 8:12 ب.ظ #5355mehrnaz
کاربرمنم از ترم 4 درس خوندنم يه مقدار تغيير كرد! به خاطر سفر به همايش علوم پزشكي شيراز در كنار يكي از بچه هاي سال بالايي خيلي درسخون دانشكده مون… كلا من يه پيشنهاد دارم براي همه! تو هر دانشكده اي كه هستيد همواره از سال بالايي هاي درسخون راهنمايي بگيريد. خيلي كمك كننده است. چون اونها با همون سيستم و اساتيدي درس خوندند كه شما داريد مي خونيد…
سپتامبر 8, 2010 در 8:44 ب.ظ #5356thehero
کاربرو حالا می رسیم به بزرگترین مشکل من که از ترم اول دا می زدم.ما ترم بالایی نداریم.از نطرات همه استفاده می کنم می خوام به یه روش عالی برسم.من در آستانه ترم 5 و علوم پایه.
سپتامبر 9, 2010 در 6:25 ب.ظ #5357mehrnaz
کاربردكتر كسري! كسي از شاهرود مياد مدرسه تابستوني شيراز؟! من اگه 4شنبه برم شايد بتونم نمونه سوال ها رو تا اون موقع گير بيارم و بيارم…
از اونجايي كه ما هم ريفرم بوديم فكر مي كنم يه سري سوالاتونو بتونم جواب بدم. بپرسيد در مورد كدوم درس تا بگم. فكر كنم درسنامه هاتون يه خورده تغيير يافته ي درسنامه هاي ما باشه. نه؟
سپتامبر 9, 2010 در 8:47 ب.ظ #5358thehero
کاربرما فقط تو بعضی درسا از درسنامه های شما استفاده می کنیم.به قول بعضی اساتید درسنامه ها کاستی دارن.البته جسارت نشه.من قصد بدی ندارم.و این باعث شده که در دادن از یک نظم خاص خارج بشه.و این منو نگران می کنه.من تمرکزم رو بیشتر رو درسای آناتومی فیزیولوژی گذاشتم.اما در مورد هر درسی که کمک کنید خیلی خوبه.و ممنون.در ضمن این مدرسه تابستونی چیه که من ازش بی اطلاعم؟
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.