- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
می 15, 2011 در 8:53 ب.ظ #8689
elhami
کاربرخب این حرف شما رو سیل جمعیتی که این روزا پشت مطب های انرژی درمانی در تمام دنیا صف بستن با اجازه تون(!) نقض میکنه!
یه بیمار وقتی به پزشکش اعتماد داشته باشه، به هرچیزی که پزشکش بگه عمل میکنه! واسه بیماری هایی که واقعا نیازی به اثر دارو رو نورون های مغزی و …نیست میشه واسه همکاری بیمار از پلاسبو استفاده کرد هرچند که متافیزیک حتی قادره در جایی این نقش دارو رو نورون های مغزی رو هم متاثر کنه! اینا حرف نیست، نمونش تو همون کتابایی که گفتم زیاده ولی زمان لازمه ثمربخشی شون به همه ثابت بشه!
می 15, 2011 در 9:03 ب.ظ #8690xanax
کاربربله زمان همه مشکلات را حل خواهد کرد .
روزی خواهد رسید که سایکوفارماکولوژی بیداد خواهد کرد.
می 15, 2011 در 9:05 ب.ظ #8691elhami
کاربرمی 16, 2011 در 5:45 ب.ظ #8692avin314
کاربربه به تا ما نبودیم چه بحث های داغی راه افتاده اینجا.
دکتر امین قصد جسارت نداشتم. من از پزشکایی که بین مردم عملکرد و نظر همکارشون رو زیر سوال میبرن متنفرم.ولی الان که ما همه همکاریم.بحث درست و غلط هم نیست.بالاخره تو بحث همیشه تعدادی موافق و مخالف هست و این اجتناب ناپذیره.اتفاقا من واقعا از نظرهای دوستان لذت میبرم.جمع خیلی خوبیه و باعث میشه آدم به غلط بودن نظرش هم فکر کنه.
بعضی دوستان معتقدن که با خیلی روش ها میشه بیمار جذب کرد.ولی آخه دوستان ما تو ایرانیم.اینجا نظام حقوقی پزشکان کارانه ست یعنی به ازای هر خدمت(هر بستری,مشاوره,ویزیت)مقدار مشخصی پول پرداخت میشه.و این یعنی مریض بیشتر پول بیشتر.یعنی اینجا کیفیت خدمت مهم نیست بلکه کمیت مهمه.و وقتی فرصتی نیست تا با آرامش با مریض صحبت کرد و براش توضیح داد چه طور میتوان مریض را درست توجیه کرد.که اینجا مجبوریم آسون ترین راه که البته بهترین نیست رو انتخاب کنیم.البته من موافق این کار نیستم ولی وقتی پای درددل دوستان میشینیم میبینم که همه حرفای من وشما رو در مورد حقوق بیمار از حفظن.ناسلامتی این مسیری رو که ما توشیم اونا سالها قبل آسفالت کردن.ولی گاهی ناگزیر میشن.مثلا تو کشورای بریتانیا حقوق هر پزشک ثابته.و اصلا بستگی به تعداد مریض نداره بلکه فقط 1کفی تعیین میشه ولی سقفی نداره.و اینجا پزشک واقعا با علاقه مریض میبینه که البته عیب این روش هم اینه که کم کاری پیش میاد.
می 16, 2011 در 8:03 ب.ظ #8693emerson
کاربرکار نشد نداره، آدمها احساس دارن و میفهمن، میشه بی دارو هم طرف رو زنده کرد، افسردگی رو که مطمئنم میشه بی دارو درمان کرد حالا اون اختلالات سنگین روانی بماند که میشه یا نمیشه…
اعتقاده دیگه چی کارش کنم !!! بیچارگی مردم ما یا جهانیان میدونید از چیه؟ دنبال چیزی در دنیای بیرون هستن که هزاران بار بهتر از اون در درونشونه! من از شعار بدم میاد، خب نظر من الان خدمت و محبت صرف به انسانهاست، ممکنه من از زندگی در یه کاخ لذت ببرم (ممکن نه حتما !) اما آیا نمیشه تو یه نیمچه کاخ زندگی کنم و از لذتی کیف کنم که از راه یاری مردم به دست میاد؟ آیا محبت کردن و مورد محبت قرار گرفتن کم حرفیه؟
صدها فرشته بوسه بر آن دست میزنند کز کار مردم گره بسته وا کند…
تو دنیای ما همه چی مادی شده معلومه آدم از هیچی لذت نمیبره! دنبال یه مسیریه که پایانی نداره! امروز خونه 200 متری فردا 500 پس فردا یه هکتاری پس اون فردا ویلا..
امروز پرشیا فردا زانتیا پس فردا ماکسیما پس اون فردا جنسیس پس پس اون فردا بنز s500 بعدش؟ تا کی میخوایم بدوییم نفهمیم چی کار داریم میکنیم؟ همه اینا خوبه ها اما نه تا حدی که همه آدمها رو زیر پای خودم بزارم ، مریض رو که میبینم فکر کنم با یه گوسفند طرفم که هیچ چی نمیفهمه!!! من خودم از همه مبتلاترم و رهایی ازش سخته اما اگه بشه ازش رها شد اون موقع است که همه چی واسم لذت داره، دیدن گربه ای که تکه ای گوشت میخوره، پرنده ای که جیک جیک میکنه، لقمه نانی که میخورم، لحظه ای خواب که به چشمانم میاد، دوستانی که از جانم ارزشمندترن و…
دست ما نیست! دنیای مدرن این جوری شده… ما گم شده ایم
(یحتمل میگید من قطبام جابجا شده !!!)
می 16, 2011 در 8:17 ب.ظ #8694xanax
کاربردکتر جون همونطوری که گفتی چیز میزی بسرت نخورده یا نخوردی؟
می 16, 2011 در 8:52 ب.ظ #8695emerson
کاربرچتو؟ خیلی وضعیتم داغونه؟! نه خدا رو شکر!!! سابقه ترما ندارم! غذای غیر عادی هم نخوردم !! خب سوال بپرس، تشخیص افتراقی !!!
می 17, 2011 در 6:05 ب.ظ #8696avin314
کاربراز شعار بدتون میاد ولی حرفاتون خیلی شبیه شعارن!
یعنی اگه 1پزشک که سالهای زیادی از عمرش رو زحمت کشیده حق واقعیش رو از جامعه بخواد اسمش زیر پا گذاشتن همه آدم هاست؟
مطمئنا اکثر ماها با انگیزه های انسانی وارد این رشته شدیم.ولی اگه بستر برا ادامه دادن این انگیزه ها مهیا نباشه مقصر کیه؟
من خیلی خوشحالم بخاطر این روح لطیف و انگیزه های زیباتون.و واقعا امیدوارم که این مسیر طولانی و بار سنگین و راه خلوت باعث نشه که زیبایی های این راه رو زیبا نبینید.
امیدوارم روزی نرسه که جیک جیک 1جوجه رو اعصابتون بره.و 1لقمه نون بسختی از گلوتون پایین بره.
امیدوارم همیشه تا آخر آخرش این حس قشنگ رو با خودتون داشته باشید و بتونید به بقیه هم منتقلش کنید…
می 17, 2011 در 6:37 ب.ظ #8697xanax
کاربردکتر راضیه دقیقا منظورتونو متوجه نشدم
شما پاسخ کسی را دادید؟
طرف صحبتتون دقیقا کی بود و به کدوم حرف جواب دادید؟
ممنون میشم بگید.
می 17, 2011 در 7:32 ب.ظ #8698emerson
کاربرفکر کنم طرف صحبتشون من باشم !!!
ممکنه شبیه شعار باشه اما حتی شعارها هم قابل اجرا هستن! درست سخته بهش رسیدن اما امکانش هست.
من نگفتم حقشو نگیره! حقشو بگیره اما انسانیت همیشه باید جلو چشماش باشه وگرنه اون حقی که میگیره به هیچ کارش نخواهد اومد!!!
اگه من انگیزمو از دست بدم مقصر منم نه بیرون از من! محیط روی آدم تاثیر بسیار زیادی میذاره ولی این منم که تصمیم میگیرم به اون شرایط بیرونی چه جوابی بدم و چه عکس العملی در مقابلش اتخاذ کنم!!!
منم امیدوارم این حسی که من ازش گفتم و در همه ما هست زنده بمونه و قدرتمندتر از گذشته بشه…
می 22, 2011 در 7:07 ب.ظ #8699farzane
کاربرمن همه صحبت های دوستان رو در سکوت دنبال کردم و بسیار استفاده بردم
ممنون به خاطر همه نظر ها و بحث های قشنگتون
در مورد این بحث آخر هم باید بگم منم با دکتر امیر موافقم…. شاید عملا رسیدن به این آرمان ها سخت باشه اما همین که با بیان خواستنش اونارو زنده نگه د اریم هم کلی ارزش داره
می 23, 2011 در 7:19 ق.ظ #8700avin314
کاربردر ميان هر سيب / دانه ها محدوداست
در دل هر دانه /سيب ها نامحدود
چيستانيست عجيب/دانه باشيم نه سيب
می 23, 2011 در 10:52 ق.ظ #8701rozita
کاربردکتر مرتضی شیخ ، پزشک انسان دوستی است که در دوران کودکی من(نویسنده) در مشهد مشغول طبابت بود و کسی از اهالی مشهد نیست که نامی از او یا خاطرهای از او نداشته باشد یا نشنیده باشد.
دکتر شیخ از مردم پولی نمی گرفت و هر کس هرچه می خواست توی صندوقی که کنار میز دکتر بود میانداخت و چون حق ویزیت دکتر 5 ریال تعیین شده بود ( خیلی کمتر از حق ویزیت سایر پزشکان آنزمان)، اکثر مواقع، سر فلزی نوشابه به جای پنج ریالی داخل صندوق انداخته میشد و صدایی شبیه انداختن پول شنیده میشد.
محله ما در مشهد نزدیک کوچه دکتر شیخ است. مادرم از قول دختر دکتر شیخ تعریف می کرد که روزی متوجه شدم، پدر مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است!
با تعجب گفتم: پدر بازیتان گرفته است؟ چرا سر نوشابه ها را می شورید؟
و پدر جوابی داد که اشکم را در آورد.
او گفت:
دخترم، مردمی که مراجعه می کنند باید از سر نوشابههای تمیز استفاده کنند تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند، این سر نوشابههای تمیز را آخر شب در اطراف مطب میریزم تا مردمی که مراجعه می کنند از اینها که تمیز است استفاده کنند. آخر بعضیها خجالت میکشند که چیزی داخل صندوق مطب نیاندازند.
خاطراتی از دکتر شیخ
– نقل از يك سبزي فروش :ابتدا كه دكتر در محله سرشور مطب بازكرده بود و من هنوز ايشان را نمي شناختم. هر روز قبل از رفتن به مطب نزد من مي آمد و قيمت سبزيها را يادداشت مي كرد اما خريد نمي كرد ، پس از چند روز حوصله ام سر رفت و با كمي پرخاش به او گفتم : مگر تو بازرسي كه هر روز مي آيي و وقت مرا مي گيري ؟ وي گفت : خير، من دكتر شيخ هستم و قيمت سبزيجات را براي آن مي پرسم تا ارزانترين آنها را براي بيماران خودم تجويز كنم .
– از دكتر حسين خديوجم نقل است :روزي در مطب دكتر بودم و او براي بيمارانش آب پاچه تجويز مي كرد. از ايشان پرسيدم چرا بجاي سوپ جوجه ، آب پاچه تجويز مي كنيد ؟ ايشان گفتند : چون براي جبران ضعف بدن بيمار مانند سوپ جوجه موثر است و مهمتر آنكه پاچه گوسفند ارزان است .
– روزي در اواخر عمر كه دكتر در بستر بيماري بود و همانجا هم بيمار مي ديد، يكي از فرزندان وي به ايشان پيشنهاد كرد حداقل ويزيت را 5 تومان كنيد ، دكتر در جواب گفت : عزيزم من يا ديوانه ام يا پيغمبرم ، اگر ديوانه ام كه با ديوانه كاري نمي توانيد بكنيد و اگر پيغمبرم بيخود مي كنيد به پيغمبر خدا دستور مي دهيد .
– روزي مردي از دكتر سئوال مي كند: شما چرا با اين سن و خستگي ناشي از كار از موتور سيكلت استفاده مي كنيد؟ دكتر در جواب مي گويد :منزل مريضهايي كه من به عيادتشان مي روم آنقدر پيچ در پيچ است و كوچه هاي تنگ دارد كه هيچ ماشيني از آن نمي تواند عبور كند، بنابراين مجبورم با موتور به عيادتشان بروم .
و آري اين اوج عزت انساني است ، طوري زندگي كند كه حتي نام خود را هم به فراموشي بسپارد و بحدي در خدمت مردم و البته براي رضاي خالق غرق باشد و پس از مرگ احسان و عظمت كارش آشكار گردد. دكتر شيخ بيش از اينكه دكتر باشد معلمي بود كه اخلاق همراه با مهرباني و صفا را به شاگردان و مريدان مكتبش آموزش داد.
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.