- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
می 14, 2011 در 6:21 ب.ظ #8659
xanax
کاربرفکر کنم تو فاز مانیای BPD باشه
این مریضا زیاد از اینا میگن
می 14, 2011 در 6:39 ب.ظ #8660xanax
کاربرمن بجز پست اول هیچکدومو نخونده بودم که گفتم مریض بایپولار ه
با صحبتهای دوست عزیزمون راضیه و همینطور سارا کاملن موافقم.
بیماریهای روان بنظر من هم یه جورایی ارگانیکن ولی هنوز اتیولوژیشون نتونستن دقیقن پیدا کنن.
اینم درسته که میشه با حرف و مشاوره -روان درمانی- خیلی از بیماریهای روانپزشکیو بهتر کرد و این هم کاملا برمیگرده به تغییراتی که در نورونها و سیناپسها توسط رواندرمانی بوجود میاد و بسیاری از واکنشهایی که صورت گرفته بودن تا اختلال بصورت بالینی در رفتار و تفکرات بیمار روی بده بکمک مشاوره و روان درمانی REVERSE میشن و بیمار بهبودی نسبی پیدا میکنه . بله درست فهمیدید ما بوسیله روان درمانی و مشاوره و گفتگو میتونیم در سطح نورونها و سیناپسا و نوروترانسمیترها تغییراتی بسمت بهبود رفتار بیمار ایجاد کنیم.
رفرنس: صحبتهای یکی از اساتید روانپزشکم در درمانگاه روان
ولی متاسفانه اکثراختلالات روانپزشکی جزو بیماریهای مزمن و ناتوان کننده حساب میشن که صرفن قابل کنترل هستن و بطور قطع درمان نمیشن.
می 14, 2011 در 6:48 ب.ظ #8661mehrnaz
کاربرسلام به همه ی دوستان!
دکتر امین این صحبتی که کردید عقیده ی خودتونه یا بر اساس حرف اساتید می گید یا جایی خوندید؟
الهام جان می شه رفرانس حرفات رو بگی؟
ببینید دوستان! این بحث شما کلا تو روانپزشکی مطرحه! یعنی اصولا دو دسته روانپزشک هستند. اونهایی که بیشتر بیس مولکولی و بیولوژی رو قبول دارند و بر اساس اون کار می کنند و اونهایی که مشاوره رو هم بیشتر قبول دارند و زیادتر با مریض هاشون حرف می زنند! هر دو هم دلیل های خودشونو دارند! معمولا هر دو نوع استادش هم دیده می شه!
ولی خب حالا نظر شخصی خود من : نمی شه منکر تاثیر آگاهی و روح و روان بر جسم شد. ولی تاثیر مولکول رو هم نمی شه منکر شد. به نظر من، ممکنه بسته به نوع بیماری، میزان تاثیر اینها هم تغییر کنه. البته اصولا در همه شون میشه بیس مولکولی رو مطرح کرد. ولی خب دیدید و شنیدید آدم هایی که با کار کردن روی فکر و ذهن حتی از بزرگ ترین بیماری ها شفا پیدا کردند. ولی احتمالا اونها هم بیس مولکولی خواهند داشت. یه تاثیر متقابل روی هم دارند. ولی تو این دنیا هیچ چیز همین طوری اتفاق نمی افته. حتی می گن معجزه هم با اسباب و عللی پیش می ره که ما کشف نکردیم…
من هم بر اساس تجربه ی بخش روان، فکر می کنم این بیمار با این علائم و خصوصیات کمتر به مشاوره و روان درمانی جواب می ده! این علائم با این شدت، نشون دهنده ی اختلال بزرگه! احتمالا یه کیس مقاوم به درمان!
می 14, 2011 در 6:51 ب.ظ #8662avin314
کاربرانسان موجودی کاملا پیچیده است و نمیشه با نگاه کردن تنها از یه زاویه بهش، فهمید که مشکل کجاست و چطور میشه بهش کمک کرد!
اتفاقا منم کاملا موافقم.پس شما هم با توجه به گفته خودتون 1جایی برا نورو ترنسمیتر های بیچاره بذارید.ضمن اینکه ما نمیتونیم منکر 2معجزه بزرگ تو علم روان به نام(ٍect,کلوزاپین ) بشیم.واقعا مریضی رو که به انواع روشها متوسل شده تا دارو نخوره دگرگون کردن.
هیشکی مخالف روان درمانی و انواع روشهای مشابه نیست.ولی حواستون هست که ما داریم درباره روانپزشکی صحبت میکنیم و نه فقط روانشناسی.و این علم سالهاست که با توجه به احتمال ارگانیک بودن بیماریهای روان وارد عمل شده و اتفاقا نتیجه هم گرفته.
ولی با توجه به ماهیت چند بعدی بیماریهای روان حق با شماست اگه بگید دارو هرگز به تنهایی کافی نیست.ولی نه اینکه کلهم نقش دارو رو نادیده بگیرید.نا سلامتی فلسفه پزشکی کمک به درمان بیماریها با دارو و… است.
و اینم 1شعر زیبای دیگه ش:
هر روز دلم برای تو تنگ تر است هر روز دلت برای من سنگ تر است
هر روز دعا میکنم و میبینم راه تو دراز و پای من لنگ تر است
می 14, 2011 در 7:02 ب.ظ #8663mehrnaz
کاربریه خاطره بگم ادبیاتمون کامل شه؟
این کیس منو یاد یه مریض مانیا که تو اورژانس دیدم انداخت! تو بخش روان ما مجبور بودیم حداقل یه گواهی از رزیدنت داشته باشیم که اورژانس موندیم! اون روز صبح هم من با دوستم اورژانس بودیم! که رزیدنت اورژانس بهم گفت این مریض رو باید خودت شرح حال بگیری! اینم بگم که معمولا ما تو بخش و درمانگاه بیننده بودیم و شرح حال گیری کار رزیدنت ها بود! ( حتی اینترن ها هم تو درمانگاه فقط نگاه می کردند!) منم داشتم کلی تو ذهنم فکر می کردم که خب حالا باید چی بپرسم؟ چی رو یادم نره … از شانس خوب یا بد من! مریض که اومد تو فهمیدم اصلا نیازی به اون همه فکر نبود! چون بدون اینکه ما صدایی از دهنمون در بیاد، خودش شروع می کرد به حرف زدن! حرف می زدا… یه خانم معلم ریاضی بود! بسیار کم خواب شده بود! خود بزرگ بینی هم داشت! فکر می کرد کارشو خیلی خوب انجام داده… یک کیس تیپیک مانیا!
چنین مریضی رو ساعت ها هم به حرف هاش گوش بدی و باهاش حرف بزنی خوب نمی شه! اصلا نمی تونی واسه اش حرف بزنی! آخه بیچاره دست خودش هم نیست! حتی خود این مریض ما هم از این همه بی خوابی خسته شده بود که اومده بود بیمارستان!
یادش بخیر!
می 14, 2011 در 7:03 ب.ظ #8664elhami
کاربرفکر کنم حرفامو اشتباه برداشت کردید، من نگفتم صرفا اینی که من میگم درسته و لاغیر! و شاهد حرفمم همون یه جمله بنفشیه که خانم دکتر تو متنشون نوشتن! من این بحث روح و روانو یه جورایی تکمیل کننده ی این قضایا می بینم، یعنی هم بحث بیولوژی و نوروترانزمیترها رو قبول دارم و هم اثر ذهن رو بر بسیاری چیز ها! من روانپزشکی رو زیر سوال نمیبرم، دارم میگم یه سری تعاریفش از بیماری ها مسئله داره یعنی من قبولش ندارم، به نظرم باید یه روانپزشک نگاهشو به مریضش گسترده تر کنه و سعی نکنه تنها با دارو دنبال درمانش باشه! البته این درمورد بخش های دیگه پزشکی هم مطرحه! یه بیماری با اختلالات روانی علاوه بر دارو به مشاوره هم نیاز داره و گاهی اثر این روشهایی که من اسمشو مکمل میذارم میتونه از دارو بیشتر باشه! رفرنس هم خیلی از کتابایی که توش بحث متافیزیک مطرحه!
در مورد این کیس با اجازه اساتید من میگم کیسی که در مقابل درمان مقاومت میکنه نه یه کیس مقاوم به درمان!
ولی انصافا شعراش فوق العاده ست! اصلا آدم نمیتونه باور کنه شاعر این شعرای قشنگ یه بیمار روانیه!
می 14, 2011 در 7:15 ب.ظ #8665xanax
کاربرحالا شد دکتر الهام!
تقریبن در همه اختلالات روانپزشکی نیاز به دارو درمانی و سایر درمانهای فیزیکی مثل ECT و…. میباشد.
این جمله بهیچ عنوان نقش مثبت رواندرمانی را در کنترل اختلالات روان زیر سوال نبرده و نخواهد برد. البته برخی بیماریهای روان بذاته پاسخ خوبی به رواندرمانی نمیدهند و بالعکس.
مثلن در مورد اختلالات شخصیت دارو چندان مفید نیست و صرفا در کنار رواندرمانی بعنوان درمان کمکی و کنترلی استفاده میشود ولی مثلن در اختلالات سایکوتیک(اسکیزو-دوقطبی و…) دارو حرف اول را میزند.
تو فاز حاد هیچکدام از اختلالات رواندرمانی جواب نداده است بلکه دارو و روشهای فیزیکی لازم است.
می 14, 2011 در 7:18 ب.ظ #8666avin314
کاربرخوب این حرفات رو که ما همه قبول داریم.نه تنها ما که همه روانپزشکا.ولی همونطور که دکتر مهرناز گفت بعضی دکترا بیشتر و بعضی کمتر به دارو درمانی معتقدن.ولی اصل قضیه پابرجاست.و در مورد اینکه چرا بعضی مریضا به درمان جواب نمیدن منم موافقم که خودشون نمی خوان .و قبلا هم نظرم رو گفتم.مثلا یه بیمار سایکوتیک که تو عالم سایکوز 1آدم مهمه و خیلی خوشبخته در حالی که به واقع کسی بش توجه نمیکنه معلومه که نمی خواد از اون دنیای خوب که همه دست به سینه اطاعتش میکنن بیرون بیاد
شد کوچه به کوچه جستجو عاشق او شد با تب و گریه روبه رو عاشق او
این بود تمام ماجرای من و او من عاشق او بودم و او عاشق او
می 14, 2011 در 7:24 ب.ظ #8667elhami
کاربرخب پس بحث سر چیه؟!
اینجوری که شما در مقابل حرفای من موضع گرفته بودید فکر کردم جز گروه اول تو دسته بندی دکتر مهرناز هستید، من که از اول اولشم دارم همینا رو میگم منتها به انواع و اقسام زبانهای رایج!!!
شما انگار کتاب چاپ شده اشعارش دستته خانم دکتر، آره؟
می 14, 2011 در 7:31 ب.ظ #8668mehrnaz
کاربرصلوات ! 🙂
می 14, 2011 در 7:46 ب.ظ #8669avin314
کاربرالبته از بعضی حرفات برداشت های دیگه ای میشه کرد ها.
چون از اشعارش خیلی استقبال می کردم هر روز می نوشت بم میداد:واقعا هم زیبا میگه.البته دیگه دارن تموم میشن.
گفت:1بار تو مینی بوس بودم حالم خیلی بد شد این شعرو گفتم…
احساس بدی در این تجمع دارم بیهوده از آسمان توقع دارم
…………………………………… یک گوشه نگه دار تهوع دارم
گفت:به هرکی گفتم تو گفتن مصرع سوم کمکم کنه نکرد!تو میتونی؟
گفتم من مثه تو شاعر نیستم!ولی سعیمو میکنم!
ظهر وقت خواب این به ذهنم رسید: راه دور است و سراب بی نهایت
می 14, 2011 در 8:01 ب.ظ #8670elhami
کاربرآره، جالبه!
منم یه مصرع پیشنهادی دارم، سعی کردم از دید یه بیمار روانی باشه، حالا نمیدونم هست یا نه….
احساس بدی در این تجمع دارم بیهوده از آسمان توقع دارم
چشمم به زمین، مانده در حسرت نور یک گوشه نگه دار تهوع دارم
سوء تفاهم نشه ها، به مصرع پیشنهادی خودم میخندم! خیلی بی ربطه، مگه نه؟
می 14, 2011 در 8:05 ب.ظ #8671emerson
کاربرعجب بحثی شد! احسنت بر اطبای گرامی که چنین سخت کوشانه تو تاپیک حضور دارند.
من نظرم به دکتر الهام نزدیکه یعنی میگم ما روحی داریم که خیلی خیلی خیلی از جسم قدرتمندتره! توی یکی از تاپیکها نوشته بودم که یک محقق میگفت نیروی ذهن و روح 10 به توان 63 برابر جسمه! فاصله رو میبینید ! ممکنه بگیم چرته ولی تاریخ قدرتهایی این چنین رو نشون داده! بگذریم، من بیس دارویی رو زیر سوال نمیبرم اما معتقدم توانایی روح ما بسیار بالاست و شاید بشه خیلی از مشکلات روانی رو حل کرد! نوروترنسمیتر جای خودش اما ذهن برتر نحوه استفاده از این نوروترنسمیتر رو کنترل میکنه! کم لطفی هایی که تا حالا به این بیمار شده شاید مشکلاتشو بیشت رکرده، واقعا نمیدونیم که روانپزشکاش از چه روش هایی استفاده کردن ولی به شدت من به علم هیپنوتیزم و NLP معتقدم و فکر میکنم باید بشه با اونها کاری واسه بیمار کرد! نشستن و حرف زدن بعضی روانشناسا و روانپزشکا به درد عمشون میخوره که هیچ کاری نمیکنن و فقط به مشکلات و خاطره های بد بیمار دامن میزنن و اسمشو میذارن روانکاوی!!! در ضمن کتابای ما که قرآن نیست هرچی توشه درست باشه! احتمال اشتباه بسیار بالاست!
یه بنده خدایی بود که پیش روانپزشک رفته بود و گفته بودن نمیدونم چه سندرم و نمیدونم چ چی داری! یه اسم قلنبه و سلمبه! بیچاره پسره بهم میگفت دکتر فکر میکنی بتونی کمکم کنی بهتر بشم؟! حالش داغون بود، نمیدونم شاید اگه شما دوستان بودید میگفتید یه چند تا قطب و مدار کج و ماوج داره! اما واسه خودم باور کردنی نبود که تو یه ساعت NLP همه چی تموم شد و الان مثل آدم زندگی میکنه! این کارو مستقیما خودم انجام دادم و چیزی نیست که بگیم طرف داره خالی میبنده، شاید بگید یعنی دکترا تشخیص ندادن چشه! مشگم چرا 4 تا دارو مزخرف تو پاکت کردن واسش و یه بیماری روش گذاشتن و خداحافظ!!! نمیگم بیماری و اینا نیست اما میگم همشم درست نیست وداروها همشون تاثیر ندارن!!!
می 15, 2011 در 8:50 ق.ظ #8672avin314
کاربرنمیدونم چه سندرم و نمیدونم چ چی داری! یه اسم قلنبه و سلمبه!
4 تا دارو مزخرف تو پاکت کردن واسش …
لطفا نظرتون هرچي هست خودمون و رشته مون رو زير سوال نبريد…به نظر شما پزشكاي با تجربه اين حرفاي من وشما رو نمي دونن.قطعا همه رو از برن.اگه وقت برا مريض نمي ذارن خيلي علل جامعه شناختي و … داره كه بهتره واردش نشيم چون خيلي نمي تونيم قضاوت كنيم .اگه 1سري داروها ميدن كه خودشونم مي دونن الكيه همه مون ميدونيم علتش رو.گاهي مريضا اونقد گير ميدن بشون كه مجبورن.گاهي هم مسائل مالي مطرحه كه مريض فكر ميكنه هركي دارو بيشتر بده بهتره.و گاهي هم داروهايي ميدن كه بيس علمي نداره(مثل دگزا برا سرماخوردگي)ولي چون مريض سريع خوب ميشه راضيه…
البته من موافق اين كارا نيستم ولي چون هنوز وارد بازار كار نشدم زياد نمي تونم قضاوتي داشته باشم .همون طور كه قبل از ورود به حيطه گسترده پزشكي خيلي چيزا رو نمي دونستم و ديدم كلا عوض شد…
راستي الهام جون به نظرم مصرع پيشنهادي توهم خوبه.
اينم 2تا ديگه از دوبيتي هاش:
ماهی شده بود و حجم دریا می خواست دریا شده بود و موج از ما می خواست
دیشب دلم این یتیم بی کفش و کلاه از خواب پریده بود و بابا می خواست
***
یک گنبد پرستاره تقدیمت باد بر پیکر من هزار تازیانه تقدیمت باد
دانم که تو بو کرده همه گلهارا از جانب من عطر رازیانه تقدیمت باد
خيلي زيبان واقعا…
می 15, 2011 در 9:03 ق.ظ #8673rozita
کاربرای روح بزرگ بگذار قبل از اینکه کسی را قضاوت کنم با کفش های او گام بردارم..
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.