› انجمن ها › پزشکان چند بعدی › خانمهاواقایون دکتر چه قدر از انیشتین میدونن؟
برچسب ها: قانون نسبیت،زمان نسبی،
- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
مارس 18, 2011 در 4:15 ب.ظ #7334
jamal
کاربردو صد درود!
خیلی ممنون از دکتر شریفی که پی در پی!! ما رو شرمنده میکنن….
داستان فیلادلفیا به اونجا رسید که آزمایش تسلا، یه چیز خطرناک بوجود آورد: . . . . یه تونل زمان-مکان!
"دانکن" و "بلیک" تنها بازمانده های آزمایش تسلا بودن. . . علت فنا نشدنشون این بود که موقع انجام پروژه از میدان انرژی خارج شدن ودر سال 1983 موندن و این در حالی بود که خود کشتی و بقیه خدمه به سال 1943 برگشتن و به سرنوشتی وحشتناک و تا حدی غیر قابل توجیه دچار شدن.
دانکن و بلیک در مصاحبه هایی که انجام دادن، ادعا کردن که این اولین بار نبوده که تونل زمان ایجاد میشده (و این ادعا به هیچ وجه دور از ذهن نیست ؛ در طول عمر با عزت کائنات!! میدان های انرژی زیادی، خواسته یا ناخواسته ایجاد شده که میشه اونا رو به صورت یه network در نظر گرفت. . . و هر میدان جدیدی که به حد کافی قوی باشه به صورت یک ورودی یا خروجی به این شبکه متصل میشه) . با شروع سفر مکان زمان ، این دو نفر(و بقیه افراد کشتی) از قید و بند زمان و مکان آزاد شدن و طبق ادعای خودشون در مکان های مختلف و غیر متعارفی مثل مریخ، و همچنین به زمانهای دیگه مثلا سال 6535 میلادی ( حول و حوش 5900 هجری شمسی) تداعی کردن.(لفظ "رفتن" اینجا دیگه معنی نمیده) . . . . البته طبق اطلاعاتی که اخیرا دستگیرم شده، صحت این ادعا ها خیلی ضعیفه، ولی با این حال نمیشه صد در صد اطمینان داشت. متاسفانه یا خوشبختانه ، تونل فیلادلفیا-مونتاک هنوز فعاله و باعث فجایعی شده و میشه که زندگی مردم عادی بندر فیلادلفیا رو هم تحت تاثیر قرار داده. مثلا جسد گونه های جانوری جدید و اعجاب انگیز ( و شاید رعب آور) توی سواحل این منطقه مشاهده میشه……………
خیلی خلاصه کردم مطلبو. در چارت بعدی بحث سفر در زمان و دنیای موازی رو ادامه میدیم، مگر اینکه خلافش ثابت بشه!! یعنی مگر اینکه کسی سوالی از پروژه فیلادلفیا داشته باشه
در پناه خودش
مارس 18, 2011 در 9:59 ب.ظ #7335emerson
کاربرخواهش میکنم، واقعیتو عرض کردم…
دکتر ریش و قیچی دست خودته هر جور میخوای ادامه بده ما با اشتیاق منتظر بقیش هستیم…
اگه این پروژه باز کنی فک کنم خیلی بیشتر لذت انگیز بشه!!!
مارس 26, 2011 در 8:20 ق.ظ #7336jamal
کاربردرود بی پایان بر شما!
امروز میخوام وارد یه بحث به ظاهر تکراری بشم! در واقع میخوام بحثی رو شروع کنم که با بعد چهارم شروع میشه و کم کم مفهوم سفر در زمان و دنیای موازی رو القا میکنه. البته میدونم که این مباحث رو خیلی کش دادم، ولی اولا دلم نیومد که مطلب رو کامل نگم، دوما اینکه این مطالب خیلی مهم هستن. حرفم رو با کمی یادآوری شروع میکنم:
گفته بودیم که اگه زمان رو حذف کنیم، مکان هم خود به خود حذف میشه و ما به "حضور همه واقعیات در همه اعصار از ازل تا ابد" در یه وجود مطلق می رسیم. مترتینگ یه جمله داره، میگه: "روزی که ما بعد چهارم رو به صورت بالفعل درک کنیم، فوق انسان خواهیم بود"
اگه یادتون باشه گفته بودم که موجودات یک جهان وقتی با ابعاد بالاتر مواجه میشن، ناخودآگاه اونا رو به مفاهیمی که میشناسن تجزیه میکنن. فرض کن توی یه جهان دو بعدی، دایره به معنای خورشید باشه، مربع موجودات و مستطیل اشیائ اون جهان باشه. . . . حالا فکر کن یه شئ سه بعدی، . . . مثلا یه مخروط ، از سمت باریکش، وارد جهان دو بعدی بشه. موجودات جهان دو بعدی (یعنی مربع ها) مقطع بوجود اومده رو به صورت دایره. . . یعنی خورشید ، میبینن. اگه این مخروط به حرکت خودش به سمت جهان دو بعدی ادامه بده، این دایره بزرگتر میشه . . . پس چیزی که این موجودات میبینن، اینه که یه خورشید ظاهر میشه و شروع به بزرگ شدن میکنه. ازاونجایی که اشیای سه بعدی دارای همه ی خصوصیات شئ دو بعدی هست – و البته خصوصیاتی به مراتب خ ف ن تر هم داره ، پس برخورد یه شئ سه بعدی میتونه توی جهان پست تر، به هر چیزی که توی اون جهان وجود داره تعبیر بشه. دقت کنید: هر چیزی که وجود داره. . . یعنی نه تنها اجسام و موجودات، بلکه تمام پدیده ها، احساسات و وقایع رو هم شامل میشه. یه مثال باحال تر بزنم : فرض کن یه انسان ( که سه بعدیه!!!) انگشتاشو توی یه سطح فرو کنه؛ توی جهان دو بعدی پنج دایره پدیدار میشن که در باور دو بعدی ها هیچ ارتباطی (ظاهرا) با هم ندارن. ولی در واقع از یه وجود واحد نشات گرفتن ( اینجا آدم یاد داستان معروف مو لوی و آدمایی که توی تاریکی به بدن فیل دست میکشیدن میافته!!)
حالا از یه زاویه دیگه بررسی میکنیم: وقتی یه استوانه وارد جهان دو بعدی میشه و دایره رو پدید میاره، در واقع تعداد بسیار زیادی از همون موجود (دایره) در بطن استوانه موجود بوده . . . چرا؟. . . چون اگه بپذیریم که یه وجود با ابعاد بالاتر، دارای همه ی خصوصیات و پدیده های جهان پست تر هست، پس این میتونه شامل تمام حالات و احوالات موجودات اون جهان(فرضا دو بعدی) باشه. توی حالت واقعی، یعنی جهانی که ما آدما توش زندگی میکنیم، اون موجود برتر (چهار یا چند بعدی) ، خودش هیچ محدوده ای نداره. پس دارای همه ی امکانات و احوالات موجود و قابل تصور هست. ولی این حالات بالقوه هستن و فقط وقتی که نور شعور به اونا میتابه ( با توجه به اینکه این شعور فقط میتونه سه بعد از اونو روشن کنه،) یکی از حالت ها بالفعل میشه. پس شعور قاعدتا باید این وجود چهار بعدی رو بررسی، یا به قول هاوکینگ "جاروب" کنه تا تصور گذر زمان برای ما بوجود بیاد . . . و سرعت حرکتش هم برای ما مشخصه. . . سرعت حرکتش رو نور تعیین میکنه. یعنی " زمان گذر از یه وضعیت به وضعیت دیگه، به اندازه ای هست که فوتون از عرض کوچکترین ذره ی شناخته شده در طبیعت عبور میکنه!!!! " . . . . برای روشن شدن قضیه، باید بگم که این، دقیقا مثل نمایش فیلم های انیمیشن هست. اینجا هم یه رشته فیلم داریم که روی سرتاسر اون تصاویر ثابت و بی جان ترسیم شده . وقتی نور به تک تک فریم ها میتابه، اونچه که روی پرده میبینیم ، منظره موجودات جاندار در بستر زمان خواهد بود. . . .
…………بوی دنیای موازی میاد………….
مارس 26, 2011 در 10:01 ق.ظ #7337emerson
کاربربالاهاش رو خیلی خوب گرفتم ولی این پایین رو خیلی متوجه عرضتون نشدم!!! یکم سخت هضمه !!!
سخت منتظر ادامه بحث هستیم…
بازم متشکرم…
مارس 26, 2011 در 11:24 ق.ظ #7338aminima
مشارکت کنندهاستاد مسئلتن!
اگر یک نفر برود در گذشته، آیا میتونه چیزی رو تغییر بده؟ چون چیزی است که اتفاق افتاده و در یک زمان و مکان به خصوصی رخ داده، و بعداز اون یک سلسله تغییراتی در جهان اتفاق افتاده. چه طور میشه یک نفر بره به گذشته و بتونه این فرایند ها رو تغییر بده؟ بر فرض که بتونه تغییر بده، اون وقت چه اتفاقی در زمان حال خواهد افتاد؟ آیا وقتی اون یارو در گذشته یک چیزی رو تغییر داده و یک سری اتفاقات هم به دنبال اون تغییر کردن تا برسن به زمان حال، آیا در زمان حال، کسی متوجه این تغییرات میشه؟ یا همه این تغییرات رو باور دارن؟ اگه کسی متوجه نشه، پس همین الان هم هیچ تضمینی وجود نداره که گذشته ی ما تغییر پیدا کرده و ما نفهمیدیم و فکی میکنیم همینه که بوده و هست! هان؟!
اگر یک همچین چیزی در مورد آینده هم قابل تعمیم باشه، اون وقت این دنیا و تشکیلاتش میشه یه چیزی شبیه فیلم ماتریکس. یعنی ما همه برنامه ریزی شده هستیم و حالا هر کسی که بتونه، میتونه بره و این برنامه رو تغییر بده. یه چیزی مثل نفوذ و هک و کرک توی کامپیوتر.
یا ممکنه یه چیزی بشه شبیه فیلم اینسپشن. یعنی ما توی رویای یک نفریم.
بذارید من هم به قولی حالا نظریه که نمیشه گفت، ولی یه وجهی روکه در نظر دارم بگم: من به شما میگم همین الان سه تا شهر بزرگ رو تصور کنید. این شهر ها با هم ارتباط دارند. خطوط هوایی، زمینی، دریای… خب… گفتم شهر، این شهر ساختومن داره، اداره داره، طبیعت و جاده داره، انسان ها زندگی میکنن، هر انسانی برای خودش داستان زندگی ای داره، اونها با هم ارتباط دارند، ازدواج میکنند، هر کسی زندگی خصوصی ای داره و …. میبینید؟ هر چی جزئیات بیشتر باشه، تصورکردنشون سخت تر میشه. اما شما تا یه جایی اون رو در تصورتون ساختید. پس شما یک چیزی در تصورتون خلق کردید. شما یک خرگوش رو خلق کنید. از کجا میتونید بگیداون خرگوش متوجه شده شما خلقش کردید یا متوجه نشده؟ تکلیف اون خرگوش چی میشه؟ آیا شما میتونید دیگه فراموشش کنید؟ هرگز! پس شما یک چیزی رو خلق کرده اید که تا وقتی شما وجود دارید اون هم وجود داره. حالا اگه شما جاودانه باشید، پس اون خرگوش و هر چیزی رو که تصورکدید جاودانه خواهند شد.
ما به خاطر ضعف قدرت تخیل، نمیتونیم اون شهر ها رو و انسان ها رو و …و… با تمام جزئیات بسازیم و اداره کنیم. ولی خدا چی؟ اگر اون قادر مطلق هست، پس اون میتونه چنین تصوراتی رو بسازه و اداره بکنه. و ما بنابراین میتونیم تصورات یک وجود قدرتمند باشیم. یعنی برنامه ریزی شده باشیم. ولی جاودانه هستیم، چون اونی که ما رو خلق کرده جاودانه است و ما جزئی از همونیم.
حالا فکر کنیم سفر به آینده و گذشته امکان پذیر باشه. طبق پاراگراف بالا، یک نفر میتونه بره در این تصورات بچرخه واسه خودش؟ نمیدونم! اگه این ها تصورات باشند، یک نفر میتونه بره به گذشته ی این تصورات. اما در مورد آینده، وقتی هنوز چیزی در مورد آینده خلق نشده، چطور ممکنه بره و اونجا وجود داشته باشه؟! یا اصلا اگر تصورات هم نباشیم، باز رفتن به جایی که هنوز وجود نداره غیر ممکن نیست؟
این تفکر که میگه میشه یه حفره توی زمان درست کرد که گذشته روبه حال وصل کرد، و اینکه اجساد حیوانات عجیب و غریب پیدا شده توی حوالی فیلادلفیا، این میخواد بگه یعنی اصلا گذشته و حال و آینده ای وجود نداره. درسته؟ میخواد بگه هر چیزی که اتفاق می افته در صول زمان نیست، بلکه در عرض زمان هست. یعنی دنیا یا دنیاهای موازی. آره؟ یعنی ما میتونیم به جای حرکت در طول، در عرض بریم و یکی از این مثلا جانورها رو برداریم ببریم در یک عرض دیگه. یا حالا هر چی. اما اینکه بتونیم در این عرض به سمت (به اصطلاح) آینده حرکت کنیم ، این به نظرم جور در نمیاد. چون هنوز اون قسمت از این دنیای موازی توسط خدا خلق نشده که ما بتونیم بریم توش. اگه اینا میگن میشه رفت، خب این طوری فلسفه ی خلقت انسان که توسط قرآن و اینا گفته شده میره زیر سوال! اون وقت ما دیگه یه برنامه ی از پیش تعیین شده خواهیم بود که به طور فیکس تولید شدیم و همه ی حالاتمون معلومه چیه و همه ی (به اصطلاح) گذشته و آینده ی ما معلومه و ما میتونیم توش حرکت کنیم. خب این میشه جبر. در صورتی که ما اختیار داریم. (==> اینجا نظریه ی خودم رو نقض میکنم). ما عشق داریم، احساس داریم، نمیتونیم جزئی از تصورات کسی باشیم. البته ماتریکس میاد این رو هم حل میکنه و میگه هر احساسی که ما داریم هم برنامه ریزی شده است و اگر اون برنامه رو پاک کنن ما دیگه اون احساس رو نخواهیم داشت. (چنانچه ما نمیتونیم یک سری چیز ها رو حس کنیم ولی وجود دارند. چون برنامش واسه ما ساخته نشده! )
با این حساب، تا اینجا طرف میتونه مثلا الان در مریخ باشه در خونه اش هم باشه. (حرکت د عرض) اما نمیتونه در حتی یک ثانیه بعدش باشه. چون هنوز خلق نشده. اینکه یکی از نام های خداوند رب هست یعنی همین. رب یعنی پرورش دهنده. پرورش دهنده یعنی یک چیزی رو به طور پیوسته تولیدش کنی. خدا خلق میکنه و پرورش میده. یعنی ما هر لحظه داریم ساخته میشیم. یعنی این دنیای موازی ما هر لحظه داره بزرگ و بزرگتر میشه. بنابراین اگر کسی قدرت این رو پیدا کنه، میتونه در عرض این دنیا حرکت کنه، اما فقط تا حدی که ساخته شده. نه بیشتر!
اوف… مغزم درد گرفته…
مارس 26, 2011 در 10:37 ب.ظ #7339emerson
کاربراوف اوف ! مغز مارم به درد آوردی برادر !!! جمال جان بیا که این امین ما سوالای سنگین مطرح کرده فقط کار خودته پاسخ بدی !!!
مارس 27, 2011 در 5:58 ق.ظ #7340jamal
کاربردرود بی کران!
خیلی باحال بود چیزایی که گفتی! مسائلی رو به چالش کشیدی که به جرئت میتونم بگم عمیق ترین مطالب این تاپیک بوده تا حالا! اول چند تا نکته بگم، بعد میریم سراغ مشکل اصلی (از صنعت ایجاز استفاده میکنم که مختصر و مفید بشه!!!)……..
1- بیشتر شبیه ماتریکسه تا اینسپشن……… ولی اگه بخوایم رو راست باشیم با خودمون، قضیه خیلی پیچیده تر از قوانین پیش پا افتاده ای هست که توی ماتریکس میبینیم (سریال لاست بیشتر تونسته به واقعیت امر نزدیک بشه…….. پیشنهاد میکنم آب دستتونه بزارین زمین برین لاست رو ببینین!)
2- تصورات ذهنی کس دیگه؟ به هیچ وجه!….. "تصورات ذهنی خود" . . . . (سعی کن افتراق بدی این دوتا رو از هم )
3- درست گفتی! هیچ گذشته، حال و آینده ای وجود نداره. اینها فقط و فقط قرارداد های ذهنی ما هستند جهت سهولت در امر افتراق!
4- این طور که من فهمیدم، مشکل اصلی شما اینه که " وقتی هنوز آینده ای خلق نشده، چطور ممکنه کسی بره اونجا و شروع کنه به دخل و تصرف در محیط" . . . اینجا باید تاکید کنم که: زمان و گذرش، فریب ذهنی ما هستن، و ماشین زمان، دور زدن این فریب ذهنی هست، بذار یه جور دیگه بگم: اگه مطالب قبلی این تاپیک رو خونده باشی، یه جا گفته بودم که دنیای دو بعدی(سطح)، خودش به صورت تمام و کمال، داره در جهت بعد سوم (ارتفاع)، حرکت میکنه( برای درک بهتر، یه صفحه کاغذ رو در نظر بگیرین که افقی گرفتیمش تو دستمون و میبریمش بالا) . . . همین طور گفتم موجودات دو بعدی، این حرکت رو به صورت زمان درک میکنن. برای این صفحه ی کاغذ که مثال زدم ارتفاعات بالاتر به منزله ی آینده و ارتفاعات پایین به منزله ی گذشته هست. . . ما میدونیم که سطوح بالاتر وجود دارن، حتی اگه این کاغذ ما هنوز بهش نرسیده باشه . . . البته من و شما حق داریم راجع به آینده اینطور فکر کنیم چون گذشته و آینده ی ما فقط برای موجودات 4 بعدی ( و بیشتر) ملموس و محسوس هست و برای خود ما بیشتر شبیه یه رویاست
5- فلسفه خلقت اولین انسان همینجوریش زیر سوال هست، راضی به زحمت دنیای موازی نیستیم!!!
فرض کن یه سکه رو پرت کنی هوا! اگه یه ساعت بعد، همون سکه رو تو همون مکان با همون شرایط پرت کنی، وضعیت جدیدی خلق کردی. حتی اگه سکه دقیقا با همون حالت قبل بچرخه و به همون مکان سقوط کنه، باز هم همه چیز تغییر کرده! اصلا جهان توی این یه ساعت عوض شده. سکه، همون سکه هست، ولی حتی وضعیت قرارگیری مولکول هاش تغییر کرده. . . وقتی به زمان گذشته میری، درسته که به همون وضعیتی میری که قبلا اتفاق افتاده، ولی این همون وضعیت نیست! . . . بذارین یه مثال عملی بزنم: تو میری به پنج سال قبل، به جایی که خودت حضور داری و مثلا میخوای از خیابون رد بشی. برای راحتی، به خود فعلی ات ( که به زمان گذشته سفر کرده) میگیم "من1" و به خود قبلی ات میگیم "من2" . . . . "من2" با کمال تعجب یکی رو میبینه که کاملا شبیه به خودشه! و البته واقعی هست(نه تصور!). . . "من2" میاد پیش شما و با شما صحبت میکنه. شما براش از آینده میگی. یا مثلا راجع به ماشین زمان و سفر خودت باهاش صحبت میکنی. با هم دوست میشید و مدتی رو با هم سپری میکنین! همه این وقایع رخ میده ولی نه در گذشته ی شما، بلکه در گذشته ای که همونجا و همون لحظه خلق شده!! نور شعور شما این گذشته رو خلق کرده که کاملا شبیه همونه که قبلا تو همون زمان رخ داده و نه دقیقا همون!!! در واقع درست از لحظه ای که شما در اون گذشته ظاهر میشید، این گذشته مسیر خودش رو عوض میکنه و با حفظ تمام شرایط قبلی ( که در ذهن کل ثبت شده، نه در ذهن جز . . . ذهن کل و ذهن جز رو بعدا توضیح میدم) ، عنصر "من1" رو هم به بقیه عناصر اضافه میکنه. باید توجه داشت که این گذشته نمیتونه روی آینده ای که تو از اون اومدی تاثیر بذاره. حضور تو در اونجا میتونه همه چیزو به هم بریزه، . . . همه راجع به تو حرف میزنن، معلومات تو همه رو کف بر میکنه! ( و البته اون موقع تو خودت بزرگترین شگفتی هستی!!) ممکنه هرج و مرج پیش بیاد، ممکنه تو "من2" رو نابود کنی. اصلا ممکنه بشریت به خاطر عواقب غیر قابل پیش بینی از صفحه روزگار محو بشه!!! . . . ولی همه اینا مربوط به وقتیه که به زمان حاضر مربوط نمیشه. وقتی دوبارهبه زمان حاضر برگردی، همه چیز سر جای خودشه، خودمونی تر بخوایم بگیم، آب از آب تکون نخورده،چون هیچ کس نمیتونه گذشته ای رو که به زمان حاضر مربوط میشه تغییر بده. چیزی که شما تغییر میدید، یه برداشت تازه از هستی ست که توسط ذهن شما ایجاد شده . . . یه کپی برابر اصل از اندوخته های ذهن کل
خوب. . . حالا تکلیف کسایی که از آینده به حال سفر میکنن چیه؟ چرا ما اونارو نمی بینیم؟ . . . نور شعور فقط به حال (و تا جایی که ذهن فردی اجازه میده) میتابه. اونا هنوز بالفعل نیستن. با کلام مادی . . . اونا هنوز وجود ندارن
من از کجا بدونم که الان واقعی ام یا اینکه در اثر سفر یه نفر دیگه تو زمان بوجود اومده م؟؟؟ . . . در ظاهر هیچ راهی برای تمایز بین این دو تا وجود نداره. ولی در اصل "من1" با "من2" فرق داره. "من1" دارای عنصری به نام اراده هست و میتونه از بین بی نهایت راه ممکن، یکی رو انتخاب کنه. هر چند که اون هم تا یه حدی تو قید و بند باید ها هست. با ین حال میتونه انتخاب کنه. ولی " من2" نه. . . . چون داره راهی رو میره که قبلا توسط ذهن کل "من1" آسفالت شده! . . . "من1" از خود و منیت خودش آگاهی داره. ولی "من2" هیچ آگاهی از خودش نداره . . . ((فقط یه نسخه از تو دارای آگاهی از خود است که تو هستی!!!!!))
مارس 27, 2011 در 6:56 ق.ظ #7341aminima
مشارکت کنندههم… درنگاه اول توضیحی که برای تغییر نکردن حال میدی درست به نظر میاد. اما اگه من۲ در گذشته دیگه برنگرده به جایی که ازش اومده. (نگفتم زمان، گفتم مکان) اون وقت چی؟ فهمیدی؟ یعنی فرض کن یکی بره به گذشته و اصلا خودشم آفتابی نکنه، اما یک چیزهایی رو تغییر بده و در همون جا به زندگیش ادامه بده. اون وقت میرسه به حال، به جایی که ازش اومده. بعد ممکنه بره اون جایی که به اصطلاح غیب شده و خودش رو ببینه که غیب میشه. یعنی من۱ همین طوری اومده و اومده و همراه من۲ … و رسیدن به جایی که من۱ غیب میشه میره در گذشته. حالا ما اینجا سه تا من داریم! دوتاشونو که میدونیم، من۳ هم که الان رفت به گذشته!!! بعد اگه بخوایم این loop رو ادامه بدیم بینهایت من وجود داره. میدونی، این جسم ما کار رو خراب میکنه. ما برای کار کردن توی این دنیای حاضر نیازمند این جسم هستیم، ولی من فکر میکنم حرکت در عرض دنیا ها با جسم صورت نمیگیره، چون ما وارد بعد بالاتر میشیم. دیگه نمیتونیم با این جسم در عرض دنیا حرکت کنیم. پس میتونیم بگیم ما چند نسخه ای نخواهیم شد، بلکه روح ماست که حرکت میکنه. و این نشون میده که وح ما بینهایت هست و چون ما نمیتونیم اون رو درک کنیم، میکنیمش توی جسم و این طور به نظر میاد که جسم های مختلفی وجود دارند.
میشه این طوری هم فرض کرد که روح ما در عرض این دنیا پهن شده و به همه جا (همه ی زمان ها) احاطه داره. و جسم ما در منتها الیه این مکان وجود داره تا بتونه درکی از موقعیتی داشته باشه و چرخ دنیا بچرخه. اما ما میتونیم این جسم رو جابجا کنیم و بکشونیمش عقب. در نتیجه وقتی این جسم میره عقب، دیگه دو تا جسم وجود ندارن، این همون جسمیه که بوده و ما فقط موقعیتش رو تغییر دادیم. درنتیجه وقتی مثلا طرف میره یه جای دیگه (یه زمان دیگه در گذشته اش) خودش رو دوباره نخواهد دید. و به این نکته واقف هست که الان در جایی قرار داره که منتها الیه دنیا نیست. و وقتی بر میگرده به منتها الیه دنیا، یه سری اتفاقات افتاده که اون بی خبره. (چون جسمش اونجا نبوده که بخواد ببینه چی شده) و (ممکنه) فکر کنه رفته به آینده! در صورتی که این همون حالیه که اون توش نبوده (رفته بوده یه جای دیگه).
اما ی بزرگ:
ولی من با "اتفاقاتی که افتاده" مشکل دارم. نمیشه حرکت پویای دنیا رو در نظر نگرفت. ببین (به نظر من) این دنیا هر لحظه در حال ساخته شدن هست. (اون ارتفاعی که تو میگی کاغذ رو میبریم بالا، اون ارتفاع به نظر من هر لحظه در حال ساخته شدن هست) یعنی منتها الیه عرض این دنیا درحال رشد کردنه، حالا سوال من اینجا است: منتها الیه اولیه ی دنیا چی پس؟ ما این کاغذ رو داریم میبریم بالا، پس دیگه الان در مکان قبلیش نیست. عرض این دنیا هم همین طور. هان؟ شاید در حین رشد کردن در حال نابود شدن هم هستیم. پس اتفاقاتی که افتادن دیگه افتادن و ما نمیتونیم بریم اون ها رو ببینیم. ببین این یه حلقه ی فیلم نیست که حلقه هایی که گرفتیم وجود داشته باشند. این فیلمیه که در حین اینکه داره ساخته میشه، داره نابود هم میشه. و حلقه ای به جا نمی مونه. پس ما نه میتونیم بریم به گذشته، نه میتونیم بریم به آینده. پشت سر ما در حال خراب شدنه و روبروی ما در حال ساخته شدن. و هیچ دنیای موازی ای هم وجود نداره!!! فقط یک دنیا وجود داره و اون هم همین لحظه ایه که همین الان توش هستیم. قبلی ها نابود شدن و جدید ها در حال ساخته شدن و بعد نابود شدن. (معنای کامل تر کلمه ی رب (پرورش دهنده)). و این جدید ها چه طوری ساخته میشن؟ با تاثیراتی که همین الان داریم روی هم میذاریم! یعنی لحظه ی آینده ی این دنیا متاثر از تمااااام واکنش هایی است که الان هست. (خدا عالم مطلق هستُ پس اون میدونه نتیجه ی این واکنش ها چیه و میدونه نتیجه ی واکنش هایی که قراره بوجود بیان چیه و … الخ! پس علم غیب میشه همین، یعنی شما نتیجه ی فعل و انفعالات الان رو رو بدونی. پس این طوری از آینده ای که هنوز نیومده باخبری. و این منافات نداره با اختیار داشتن انسان. انسان این واکنشها رو میسازه و خدا میدونه این واکنش ها چی هستند و چه نتیجه ای دارند و همین طور تا آخر…)
پس من از حرف زدن با خودم و نوشتن اونها در اینجا و خوندن نظرات شما، این نتیجه رو تا الان گرفتم که ما هیچی نیستیم جز همین چیزی که الان هستیم. و آینده ی ما دست خود ماست که داریم میسازیمش. و ما نه در آینده ایم و نه در گذشته. و ما نمیتونیم گذشته رو و به تبع اون حالمون رو تغییر بدیم، ما فقط میتونیم زمان حال رو طوری بسازیم که به دنبال اون آینده ی خوبی رو ساخته باشیم.
این آیه ی قرآن که میگه: هی اعمالکم ردت علیکم… این (اینی که الان میبینی) همون واکنش هاییه که نتیجه ی کارهای خودته.
این طوری موضوع بهشت و جهنم و کلا آخرت هم حل میشه 😕 ایول 😕
مارس 27, 2011 در 8:40 ق.ظ #7342emerson
کاربرآقا فوق العاده قشنگ شده، کفم بریده، جمال جان خیلی سخته هنوز باور حرفای شما واسم البته میدونم علمی میگی ها اما هنوزم هضم نشده فقط نفخ کردم!!!! حرفهای امین به نظر ملموس تر میاد! باید بریم یکم بشینیم فکر کنیم تا به نتیجه تپل برسیم!
دست بانی این بحث درد نکنه، همیشه دوست داشتن یه همچین بحثی داشته باشیم تا کلی از سوالتم حل بشه…
مارس 27, 2011 در 6:35 ب.ظ #7343aminima
مشارکت کنندهمن با یک دوست اهل مطالعه حرف زدم در این موارد. و ایشان حرفهای بنده را تکمیل کرد و من به این نتیجه رسیدم:
اینکه این حرفهای من همون فلسفه ی ملاصدرا هست. که تا حدودی درسته و تا حدودی هم نه. (البته درست که میگم منظورم فلسفه ی اسلامی هست).
در کل میتونم این طوری بگم که ایشون گفت نمیشه با جسمت بری به گذشته. چون گذشته ای دیگه وجود نداره که مادی باشه. اما میتونی حلول پیدا کنی در جسمی که در گذشته حضور داشته. یعنی روح تو وارد جسمی بشه در اون زمان. و این جسم نمیتونه یک موجود عالی باشه. میتونه جامدات و نباتات (گیاهان) باشند. مثلا شما حلول پیدا میکنی در درختی که در مثلا در روز عاشورا در اون جا بوده. توضیح: هر چیزی در این دنیا درک داره. اون درخت هم درک داره. پس شما میری در اون درخت حلول میکنی و درک آن درخت را درک میکنی. این میشه سفر به گذشته. و چون نمیتونی مثلا در جسم یک انسان حلول پیدا بکنی نمیتونی چیزی رو تغییر بدی. به نوعی شما فقط از بالا شاهد یک اتفاق هستی. اتفاقی که افتاده و توسط مثلا یک درخت درک شده و شما داری اون درک رو درک میکنی. و روح شما اینکار رو انجام میده. نه جسم شما.
در مورد آینده هم اون چیزی که گفتم تا حدود زیادی قابل قبوله. (یعنی از نظر فلسفه اسلامی)
من به نظرم این فلسفه با عقل بیشتر جور در میاد تا نظریه دنیاهای موازی و سفر در زمان و …
مارس 27, 2011 در 10:27 ب.ظ #7348emerson
کاربرامین جان خیلی حرفات به عقل درست تر میاد، خوشم میاد رفتی تا حد فلسفه اسلامی!!! منتظریم این دکتر جمال بیان بگن بالاخره تکلیف این موضوع جالب چیه!!!
مارس 27, 2011 در 10:36 ب.ظ #7349elhami
کاربرمنم با حرفای دکتر امین موافقم! منطقی تر به نظر میاد!
مارس 28, 2011 در 6:13 ب.ظ #7350jamal
کاربردرود بر دوستداران علم!
خیلی ممنون از دوستانی که بحث رو پیگیری میکنن! سپاس ویژه از امین خان که گیر سه پیچ داده! و البته جای تحسین داره!!
دو تا چارت اخیرت یه جورایی به دلم نشست، چون دیدم که یه جورایی! روی اکثر مباحث با هم اتفاق نظر داریم، ولی جا داره چند تا نکته رو مطرح کنم. از اینجا به بعد لازم میدونم که . . . البته باید ببخشین . . . که نظرات شخصی خودم رو که حاصل سالها تفکر و مطالعه این حقیر هست رو بیشتر از پیش وارد بحث کنم:
1- ما باید تکلیف خودمون رو با خودمون مشخص کنیم . . . با چه متودی میخوایم پیش بریم؟ چه چیزی از این مطالب انتظار داریم؟ به عقل تجربی تکیه میکنیم یا به عقل شهودی؟ جنبه تئوریک مد نظر ماست یا بخش عملکردی و کاربردی قضیه؟ یه جور عدم تطابق بین این موارد هست، که عامل اصلی اختلاف نظر جزئی ماست. . . مثل تناقض های جزئی بین علم و دین که پشت نقاب " عقل و دین کاملا سازگار هستند" مونده و نادیده گرفته شده. . . ( این یه تیکه حرف دلم بود . . . خواهش میکنم بحث متافیزیک و . . . رو پیش نکشید . . . اصلا نادیده بگیرین حرفمو!!)
2- از این جمله که گفتی "بی نهایت من وجود خواهد داشت" خیلی خوشم اومد. یک زاویه دید متفاوت که به ندرت پیدا میشه. ولی ترجیح میدم که فعلا هیچ توضیحی ندم!! ولی یه پیشنهاد دارم. یه فیلم هست به اسم prestige که توصیه میکنم حتما ببینین،در واقع مصداق واقعی این جمله هست.(در واقع این فیلم وهمچنین فیلم time mashine به دید آدم جهت میده، و مطالب جالبی رو به نمایش میزاره، مثلا نشون میده که یک ماشین زمان کامل و بی عیب و نقص،(اگه وجود داشته باشه یا ساخته بشه) از حفره ی محاطی استفاده میکنه . . . یعنی انرژی متراکم شده خود دستگاه رو هم در بر میگیره)
3- صد البته که روح ما حرکت میکنه ، و این هیچ منافاتی با چیزایی که من تا به حال گفتم نداره!! با کنار هم قرار دادن مطالب قبلی و یه حساب دو دو تا چهارتا، میشه نتیجه گیری کرد که "من1 " روح رو ( که 4 بعدیه) ، به مفاهیمی که به اقتضای دنیای سه بعدی خودش میشناسه، تجزیه میکنه ( به یک کالبد جسمانی ) . . . به خاطر همین احضار ارواح ( که این روزا زیاد میشنویم!!) اگه به صورت illusion یا illumination باشه هیچ اعتباری نداره و فقط وقتی کسی میتونه ادعای احضار روح واقعی ( تاکید میکنم، احضار روح واقعی) بکنه که بتونه تضمین کنه که روح مورد نظر!! به شکل یه فردی مثل من و شما ظاهر بشه!! ( آه خدای من . . . یه تاپیک جن و روح هم واجب شد!!)
3/5- شدیدا توصیه میشه برین prestige و time mashine رو ببینین!!! ( امین جون اگه خواستی این فیلما رو واست ردیف میکنم)
4- من خودم شخصا با حرفت موافقم که میگی " دیگه دو تا جسم وجود نداره و فقط همون جسمه که موقعیت رو تغییر داده" فیلم ماشین زمان این مساله رو به وضوح هر چه بیشتر روشن میکنه !!
5- در مورد اینکه میگی "ممکنه تصور کنه رفته به آینده در صورتی که این همون حالیه که ازش اومده" … … … به هیچ وجه!! . . . زمان و مکان مثل موم توی دستشه. . . چطور ممکنه صرفا تصور کنه یا گول بخوره. . . من و تو توی قید و بند تصوراتیم ، ولی اون چیزی جز حقیقت ناب رو نمیبینه ( چه لفظ قلم شد!!!
)
6- با این کاغذه خیلی مشکل داری . . . این حلقه فیلمی که ازش صحبت شد، در حین ساخته شدن نابود نمیشه!! اصلا ساخته نمیشه تا نابود شه ، ولی توی دستگاهی قرار گرفته که مجبورش میکنه از اول تا آخر فیلم با سرعت ثابت حرکت کنه و اجازه دخل و تصرف یا عقب و جلو کردن فیلم رو به هیچ کس نمیده . ما توانایی دست پیدا کردن به قسمت های قبلی ( که قبلا پخش شده) رو نداریم ، و برای دستیابی به قسمت های بعدی هم چاره ای نداریم جز اینکه صبر کنیم تا با سرعت ثابت به اونا برسیم . پس راحت تریم که این طور تصور کنیم که ( فرافکنی و انکار… هیلگارد فصل چهاردهم!!!) قسمت هایی که از اونا عبور کردیم نابود شده و قسمت هایی که به اونا نرسیدیم هنوز ساخته نشده، ولی متاسفانه باید بگم این تصورات که ما آدما از سر ناچاری و کمبود ادراک به اونا رو آوردیم، حقیقت رو عوض نمیکنن!!!
7- گفتی "هیچ دنیای موازی وجود نداره" . . . بهت حق میدم که این طور فکر کنی، چون دنیای موازی به همین راحتی بالفعل نمیشه (بزار یه مثال بزنم . . . مثل اینه که بگیم. . . . مثلا بگیم فضای صفاقی وجود نداره . . . این حرف برگرفته از این حقیقته که این فضا بالفعل نیست و در شرایط عادی حرف زدن از این فضا مسخره به نظر میاد. ولی ما این حقیقت رو میدونیم که تحت شرایطی عملا شاهد این فضا هستیم . . . . خیلی مثال مناسبی نبود ، ولی امیدوارم منظورم رو رسونده باشم…)
8- تو گفتی" ما هیچی نیستیم جز همین چیزی که الان هستیم" . . . من گفتم" فقط یه نسخه از تو دارای آگاهی از خود است ، که تو هستی" . . . .
9- ارادت داریم خدمت ملا صدرا . . . قضیه سکه که گفتم دقیقا مصداق حرکت جوهری بود . . . البته خود ملاصدرا ترجیح میده با سیب مثال بزنه، ولی سکه ابتکار خودم بود!!
10- در مورد اینکه گفتی" بالاخره واقعا میشه با سفر به گذشته چیزی رو تغییر داد یا نه" ، متاسفانه در کمال تاثر و اندوه باید بگم که . . . . . . برین فیلم ماشین زمان رو ببینین!!!!
راستی ، اون آیه رو که خوندم به این فکر افتادم که یه تاپیک با موضوع قانون جاذبه (law of attraction) شروع کنیم . چطوره به نظر شما؟
مارس 28, 2011 در 8:46 ب.ظ #7351aminima
مشارکت کنندهدر واقع چند تا من وجود نخواهد داشت. این طوری گفتم که بگم به نظر من اون دیدگاه درست نیست. ما جسم نیستیم که. در حقیقت ما روح هستیم. (توجه: من دارم با یه پیش زمینه از دین نظرم رو میسازم…) و این روح به جسم بواسطه ی چیزی که بهش میگیم جان متصل شده. این واضحه که بیماری های روحی میتونن نمود جسمی پیدا کنن و بیماری های جسمی هم میتونن باعث ناراحتی روح بشن. در واقع واسه اینکه آدم بتونه در این دنیای محدود گذران عمر بکنه، این جسم نیاز هست. وقتی کسی میمیره، حسمی رو دفن میکنن. اون ها کسی رو دفن نمیکنن، اون شخص نمرده، اون شخص روحه، اون شخص فقط از جسمش جدا شده. بنابراین این از روح. حالا شما یه برنامه ی کامپیوتری رو در نظر بگیر که به طور پیوسته باید فعال باشه و امکان توقف یا برگشت به مراحل قبلی رو نداشته باشه. اما این برنامه از خودش یک گزارش log هم داره. به نظر من این log همون گذشته هست. ما نمیتونیم اون چیزی رو که اتفاق افتاده (برنامه انجامش داده) باز هم ببینیم، فقط میتونیم از روی اون گزارش درک کنیم چه اتفاقی افتاده. حالا فرض کنید این برنامه رو شما نوشتیش. پس به چند و چونش واقفی و میدونی به چه نحوی داره عمل میکنه. فرضا که این توانایی رو داری که قدم بعدی برنامه را بدانی! و همین طور قدم بعدی ای که بعدا بوجود میاد و …. تا… . و شما این برنامه رو طوری ساختی که هیچ اتفاق بدی نیفته. ولی این برنامه پر از قسمت های شرطی هست (همون if , else ) یعنی این برنامه طبق شرایطی که پیش میاد، بین چند گزینه انتخاب میکنه. اما این برنامه نمیتونه چیزی رو انتخاب نکنه. و نمیتونه چیز بدی رو انتخاب کنه، چون اصلا چیز بدی تو براش معین نکردی. زندگی انسان هم شبیه همین، اما با یک تفاوت. خدا انسان و زندگیش رو آفرید. به چند و چونش واقفه. تمام حالات انتخاب های یک انسان و تاثیراتش رو بر چیز های دیگه میداند. و از طرفی خدا تمام حالات را خوب و خیر آفریده. در نگاه اول پس این انسان انتخاب های بیشماری داره که تمامشون خیر هستند. اما چی میشه که بدی بوجود میاد؟ نکته: اختیار انسان در نپذیرفتن مشیت و خواست خدا. وقتی یک نفر به این قضیه ایمان نداره که بتونه بگه: خدایا هر چی خیره برام بوجود بیار، اون وقت انتخاب هایی میکنه که طب برنامه ای نیست که خدا نوشته. اون وقت دیگه اون حالت براش خیر نخواهد بود. من حرفم بی ربط نیستا، دارم در مورد آینده میگم. گذشته رو گفتم. دارم میگم آینده ی انسان این طوریه که بوجود میاد. چرا، به نظر من آینده در حال شکل گرفتن و تبدیل شدن به یک گزارشی است که ما به این میگیم گذشته. و نقش انسان این وسط، نحوه ی انتخاب کردن ها و شکل دادن و در نتیجه گزارش زندگیش رو ساختنه.
نکته ی مهم: برنامه یک کد کامپیوتریه. درسته؟ چندین و چند خط دستورات ساده و پیچیده. چیزی جز حروف و علائم نیست. اما هر خط دستوری که اجرا میشه، کاربر اون رو به شکل قابل درک برای انسان میبینه. مثلا یک مثال بسیار ساده، یک فایل موسیقی mp3 . این فایل رو شما با notepad باز کنی صرفا یه سری چرت و پرت میبینی که نمیتونی ازش سر در بیاری. اما اگه اونو یک player باز کنه، تو صدا میشنوی. میخوام اینو بگم، اجرای هر خط از دستورات برنامه یک نماد گرافیکی -ماندگار- داره. چرا ماندگار؟ چون اگه ماندگار نباشه اون وقت گام بعدی اصلا بوجود نمیاد خب! حالا نتیجه: ما هر کاری در این دنیا میکنیم، به صورت دستورات غیر قابل فهم همون برنامه هه است. که یک نمود گرافیکی هم داره که ما اون رو نمیبینیم، کجا میبینیمش؟ وقتی که پرده ها کنار زده شوند… آخرت… اون وقت ما نمود گرافیکی کارهایی رو که درایندنیا کردیم، اون موقع خواهیم دید. وقتی یک نفر مرتکب یک کار بد میشه (گناه) به اصطلاح دستوری رو اجرا کرده که چیزی ازش سر در نیاورده، اما در همون لحظه، اون دستور برابر بوده با مثلا به قول دین سوختن در آتش یا هر چیز دیگه. پس اگه یک کسی بتونه این نمودهای گرافیکی اون دستورات رو ببینه، دیگه خوش به حالشه. (چرا این طور میگن که امام ها و پیامبران گناه نمیکردند؟ چون اینها اون گرافیکیه رو درک میکردند)
میدونی، شاید بشه این طور فکر کرد که دنیای موازی ای که الان با دنیایی که ما داریم درکش میکنیم، همون آخرته. همون چیزیه که بهش میگیم بهشت و جهنم. یعنی همون نمود گرافیکی کار های ما در این دنیا. 😕 من منظورم از دنیای موازی که در مطلب قبلی گفتم یک چیز دیگری بود، و اون دنیا ها یا دنیایی بود که سرگذشت ها و حال ها و آینده ها توش وجود داشتند و میتونستیم بهشون نفوذ کنیم که گفتم به نظرم همچین چیزی نیست.
پرستیژ رو دیدم. حقه ناک و نکته دار بود. اما اون یکی رو ندیدم. برام بیار. اوه، لطفا. 🙂
به نظرم این بحث ها رو همین جا ادامه بدیم. هی تاپیک تاپیک نکنیم.. چون اینا به یه طناب اصلی متصل اند که مشکل ما هم درک این طنابه. بهتره همه چیزو مرتبط با هم داشته باشیم.
مارس 28, 2011 در 10:01 ب.ظ #7352emerson
کاربربه به ، عجب بحثی راه انداختید، واقعا لذت میبرم، منم با این نوشته ها و یکم از گذشته یه مطلبی رو عرض کنم ، میخوام شمام نظرتون رو دربارش بگید البته این الان با جمیع مطالب به ذهن من رسید شاید از قبل کسی اینارو گفته باشه اما من خبر نداشتم پس اگه تکراری بود یه وقت به من خرده نگیرید!
جهان بر پایه انرژی و ویژگیهای ریز ذره ای بنا شده، ما م جسممون هم یه انرژی داریم همین طور هرچه در این جهان هست یه انرژی ، طول موج و فرکانس و ازین حرفا، و شاید یک سری ویژگیهایی که ما نمیدونیم، بر اساس دنیاهای موازی و مطالبی از این دست به نظرم میرسه چنین میتونیم توجیه کنیم این دنیا رو، یه پایه انرژی یا پلت فرمی در جهان وجود داره و همه چیز از ذراتی تشکیل شدند که اوناها هم ویژگیهایی دارند، حال هر جیز یک پایه انرژی یا ویژگیهایی داره . آیا میشه چنین گفت که زمانی و مطلبی به نام گذشته و آینده نیست؟ درسته؟ آیا میشه این مطلب رو چنین توصیف کرد که الان که من اینجا هستم کلی من و شاید بتونم ویژگیهای من در هر لحظه ایجاد میشه که از بین نمیره یعنی الان هزاران من در واحد زمان و یعنی الان وجود داره که تعدادی از اونها مربوط به چیزی به نام گذشته هستند و تعدادی دیگر مربوط به آینده! همه من های من الان وجود دارند و در کنار همه من های من تمام من های دیگران و اجسام نیز وجود دارند حال اگر بتونیم بگیم که سری اشیا و آدمها یا من ها در واحد زمان یک ویژگی به خصوص مثلا طول موج دارند که فقط در اون شرایط دیده میشه میتونیم بگیم الان همه چیز وجود داره و چیزی نیست که نباشه فقط این ویژگی یا مثلا طول موج باعث میشه که ما درک نکنیمشون ، حال اگر کسی این طول موج رو بر فرض درک کنه دیگه آینده و گذشته رو خواهد دید چون همه چیز الان حاضر است! یعنی من میگم دنیا یک جایی از میلیاردها تصویره که همشون یکجا هستن و فقط یک ویژگی که شاید بشه بگفت بعد بعدی داره تغییر میکنه که ما فکر میکنیم همه چیز دار حال عوض شدنه !!! نمیدونم میتونم حرفمو توضیح بدم یا نه! حالا ما یک ظرفیت درک اون بعد بعدی یا انرژی رو داریم، خب هر جسم یا آدم یا هرچی هم یه انرژی داره پس وقتی ما اون ظرفیت خاص یا تونایی میزان انرژی خاص رو پیدا کنیم اون چیز رو میبینیم ،با این شرایط به همون قانون جذب میرسیم که هرچی رو بخوای و مصر باشی بدست بیاری به دستت میرسه یعنی هر وقت ما اون ظرفیت رو پیدا کردیم اون چیز رو میبنیم نه اینکه بدست میاریم صرفا فقط توانایی درکشو پیدا میکنیم! حالا میشه حساب کرد این دنیا میتونه چقدر لایه داشته باشه که هر لایه اون طول موج مخصوص خودشو داره و با رفتن به هر لایه میتونی اون رو درک کنی اما یادت نره تو نمیتونی یه تصویر یا لایه رو تغییر بدی تو فقط نظاره گر هستی! حالا میتونم درادامه حرفهای امین بگم هر کار ما یه انرژی خاص داره که به ما اون رو منتقل میکنه یا این طوری بگم یه ظرفیتی رو ارائه میده تا طیفی از اتفاقات رو ببینیم و مثلا به جایی برسیم!!! در آخرت چه اتفاقی میفته ؟ هیچ چی هی این لایه اون لایه میکنن و ما میفهمیم چی کار کردیم وهر کار ما چه ظرفیتی رو تغییر داده!!! خیلی خفن شد نه؟! خودمم موندم توش!!!
حال نظرتون درباره حرفهای من چیه؟
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.