- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
دسامبر 6, 2010 در 7:41 ب.ظ #3908
elhami
کاربربازم محرم از راه رسید، ماه غم و ماتم و سوگواری در از دست دادن عزیزانی که به واسطه ی جاری شدن خونشون در سرزمین عشق، اسلام ناب محمدی رو از گزند آسیب دشمنان خدا حفظ کرده و به امانت به دست ما سپردند. بیاید تلاش کنیم حق این امانت رو درست به جا بیاریم و حداقل درست بفهمیمش تا خون شهدای کربلا رو پایمال نکرده باشیم.میدونید همه ی ما تحت هر شرایط و با هر اعتقادی که باشیم در قبال این خونهای ریخته شده مسئولیم؟! اصلا تا حالا هیچ وقت به این فکر کردید که چرا حادثه ی کربلا اتفاق افتاد؟!با چه هدفی؟!شده سعی کنید امامتونو بهتر بشناسید؟!بفهمید اصلا حرفشون چی بود؟!به نظرتون قشنگ تر نیست که اول بفهمیم و بشناسیمشون و بعد درموردشون حرف بزنیم؟!چرا تو زندگیمون از سیره معصومین اثری نیست؟!مگه ما مسلمون نیستیم؟!
به نظرم محرم برای همه مون بهترین فرصته واسه شناخت اماممون و اهداف دین!بیاید این فرصتو ازدست ندیم!
این تاپیکو ایجاد کردم برای اینکه همه با هم تلاش کنیم تا با آوردن مطالبی از امام حسین (ع)، روایت یا حدیث یا هر چیز دیگه ای که مرتبط و جالبه، به هم برای رسیدن معرفتی درست از ایشون کمک کنیم که خودش میتونه مقدمه ی یه شناخت درست تر از دین باشه!البته اگه کسی فکر میکنه جاش نیست و اعتراض داره بگه، به خصوص جناب مدیر! من واقعا اصراری ندارم رو بودن این تاپیک، اگه نمیخواید باشه حذفش میکنم!
دسامبر 6, 2010 در 7:41 ب.ظ #7002elhami
کاربراز امام حسین (ع) روایت است:
اگر کسی ناسزایم گوید در این گوش (اشاره به گوش راست خود کردند) و از من پوزش بخواهد در گوش دیگر،عذرش را می پذیرم. و آن از این روست که امیر مومنان علی (ع) از جدم رسول خدا(ص) برایم حدیث نمود که فرمود : کسی که عذر دیگری را،چه حق باشد چه باطل، نپذیرد در حوض کوثر ورود نیابد.
دسامبر 6, 2010 در 7:43 ب.ظ #7003elhami
کاربردر ژوئیه 1951 میلادی گروهی از دانشمندان معدن شناس روسی برای معدن یابی، مشغول زمین کاوی بودند که ناگهان به تخته چوب هایی پوسیده برخوردند و پس از کاوش بیشتری معلوم شد که آنجا چوبهای بسیاری در زیر زمین وجود داشته که گذر زمان آنها را پوسیده ساخته است و از علایمی دریافتند که باید این چوبها غیر عادی و مشتمل بر راز نهفته ای باشد، این بود که با دقت کامل، زمین را شکافتند و در نتیجه، تخته چوبهای پوسیده و چیز های دیگری از آنجا درآوردند و در آن میان، تخته چوب مستطیلی یافتند که همه را به حیرت انداخت، زیرا در اثر گذشت زمان کهنگی و پوسیدگی به تمام چوبها راه یافته بود جز این تخته که چهارده اینچ طول و ده اینچ عرض داشت و حروفی چند بر آن منقش بود.
دولت روس برای تحقیق و بررسی درباره ی این تخته چوب، در 27 فوریه ی 1953 میلادی کمیته ای تشکیل داد که اعضای آن باستان شناسان و استادان شناخت زبان های عتیق بودند. بالاخره پس از 8 ماه تحقیق و کاوش، اسرار آن تخته چوب برای کمیته کشف گردید و معلوم شد که این تخته چوب، از کشتی نوح است که برای مدد خواهی چیزهایی برآن نوشته و بر کشتی نصب کرده است، در وسط تخته یک تصویر پنجه نمایی وجود داشت که عبارتی چند به زبان سامانی بر آن نگاشته بود.
این نوشته را به زبان روسی و بعد ها به زبان انگلیسی ترجمه کردند، ترجمه ی فارسی آن اینست :
” ای خدای من! ای مددکار من!
به لطف و مرحمت خود و به طفیل ذوات مقدس…
محمد، ایلیا(علی)،شبر(حسن)،شبیر(حسین) و فاطمه،دست مرا بگیر، این پنج وجود مقدس از همه با عظمت تر و واجب الاحترام هستند و تمام دنیا برای آنان برپا شده است. پروردگارا به واسطه ی نامشان، مرا مدد فرمای، تو میتوانی همه را به راه راست هدایت فرمایی.”
اینو نوشتم چون برای خودم جدید بود و جالب و البته تاثیر گذار!تازگیا خوندمش،امیدوارم براتون مفید باشه!
حضرت نوح با اون عظمت برای برآورده شدن خواستش به معصومین متوسل میشه، چرا ما تو زندگیمون از نور وجودشون و برکت اسمشون بهره نبریم؟!
دسامبر 8, 2010 در 9:39 ب.ظ #7004emerson
کاربربسيار تاپيك زيبا و پرمغزيه، لطفا بيشتر مطلب در اين راجع بنويسيد…
دسامبر 12, 2010 در 7:28 ق.ظ #7005aminima
مشارکت کنندهچرا فکر میکنید من به این تاپیک ممکنه اعتراض داشته باشم؟!! اتفاقا خوب هم هست. بیاید در این رابطه با هم بحث کنیم همین جا. با سند و مدرک. بریم مطالعه کنیم و حرف حساب بزنیم. این مطلبی که شما نوشتید در مورد نوح (ع) برای من هم ایمیل شده بود. و در ایمیل این مورد پنج تن رو به طور قانع کننده ای رد کرده بود. اگر منابع رسمی و مستندی برای این مطلب دارید لطفا ذکر کنید. یا اگه ندارید برید دنبالش بگردید این قضیه چیه؟!
دوم، باز هم ایمیلی برام اومده بود در رابطه با سرزمین کربلا. برام جالب بود. برای شما هم میگم. رود های دجله و فرات رودهای بزرگی بودند. طبیعتا در کنار هر رودی، سرسبزی وجود داره. نمیتونیم اینو انکار کنیم. در داستان محرم این طور گفتند که حضرت عباس میره از رود فرات آب بیاره برای دیگران. پس این رود مسافت خیلی طولانی ای با محل استقرار افراد نداشته. حالا سوال اینجا است، چه طور در تعریف واقعه کربلا از صحرای کربلا نام می برند و سرزمین کربلا رو یک سرزمین خشک با آفتاب سوزان توصیف می کنند؟! در صورتی که دو تا رود بزرگ در اونجا وجود داشته و به دنبالش باید سرسبزی وجود داشته باشه. این آیا یک بزرگنماییه؟! واقعیت چیه؟ در ثانی، در یک همچون سرزمینی در نزدیکی رود، مگر می شود زمین را کند و به آب نرسید؟!!
به این سایت سری بزنید و در قسمت islamic calendar تاریخ ده محرم 61 رو وارد کنید و روی calculate کلیک کنید. درست بعد از تقویم اسلامی، persian calendar رو نگاه کنید. محاسبه کرده و گفته 21 مهر 59 . یعنی این جنگ در پاییز اتفاق افتاده. آیا در این موقع از سال هوا واقعا اون طور داغ و سوزان خواهد بود؟!! درسته کربلا در این زمان خنک نیست، اما اون طور هم وحشتناک نیست!
مورد بعدی، این کاروان 72 نفره یعنی حتی یک شتر هم نداشتند که بتونن از شیر اون شتر برای رفع کم آبی بدنشون استفاده کنند؟ آیا کسانی که حاضر به جنگیدن نشدند و رفتند، همه ی شتر ها رو با خودشون بردند؟! و رزمنده ها به راحتی گذاشتن شترها رو ببرند؟!
در مورد رویداد علی اصغر. گفتند که امام حسین (ع) اون رو بالا میگیره و به سپاه یزید میگه که حد اقل به این بچه یکم آب بدید. (بر فرض قبول کم آبی) بعد یکی تیری پرتاب میکنه و اون بچه رو میکشه. سوال اینجاست، در یک همچون جنگی، فرصت به این خوبی برای کشتن فرمانده جنگ هست، اونو ول کنن بیان تیر بندازن اون بچه رو بکشند؟! (بماند که فاصله ی دو تا لشگر اون اقدری زیاد هست که نشه از اون فاصله گردن یه طفل رو هدف بگیرن و بدون خطا بزنن به هدف!)
مورد بعدی، آب آوردن حضرت عباس (ع) هست. گفتند که ایشان وقتی رفتند آب بیارن، مشک را با یک دست گرفته بودن که دست ایشون رو دشمن قطع میکنه. و ایشون با اون یکی دستش مشک رو میگیره، که اونو هم قطع میکنن و با دهان مشک و میگیرن و سرانجام هم که شهید میشن. خب. این جا چند تا موضوع گنگ هست. اول اینکه با چی دست حضرت رو قطع کردند؟ با تیر و کمان که نمیشه!!! تبر که پرت نمیکنه تیر و کمان! قاعدتا طبق این داستان باید شمشیری چیزی بوده باشه. و خب باید این کار از نزدیک صورت بگیره. شما چه طوری میخوای از فاصله با شمشیر دست یک نفر رو قطع کنی؟! پس این از نزدیک بوده. خب وقتی از نزدیک بوده، چرا حضرت نجنگیده و دفاع نکرده از خودش؟ ایشون که به رشادت مشهور هستند. یعنی آب بردن به هر قیمتی براش مهمتر بوده؟!! شما این طور فکر می کنید؟! یک سردار سپاه بعید به نظر میرسه به این راحتی جون خودش رو به خطر بندازه. فراموش نکنید که اون ها باید میجنگیدند و تعدادشون کم بوده و تک تکشون باید از خودشون و یارانشون محافظت می کردند. نمیشه کسی مثل حضرا ابوالفضل به خاطر یک مشک آب این طور خودش رو به کشتن بده. (حالا ما قبول میکنیم که ایشون وقتی دستشون قطع میشه تونستند یک جوری بالاخره مشک رو از دست قطع شده بگیرن(!) و اون یکی دست هم همین طور، وقتی قطع میشه مشک رو با دهان بگیرن… اینها قبول)
خب. اینها چیزهاییه که ذهن من رو به خودش مشغول میکنه و نمیذاره این داستان ها رو باور کنم. از اونجایی که اینجا میخوایم با هم تبادل نظر کنیم، گفتم تا شما هم نظرتون رو بنویسید. خوش حال میشم… 🙂
دسامبر 13, 2010 در 6:36 ق.ظ #7006farmehr
کاربرحرفاتون جای تامل داره دکتر.برای منم جالبه کسی جواب این سوالا رو بده
دسامبر 13, 2010 در 6:59 ق.ظ #7007elhami
کاربرممنون که بالاخره نظر دادید…
خب راستش من واقعا توقع نداشتم همچین سوالی رو بشنوم، من هدفمو از ایجاد این تاپیک گفتم، جسارت نباشه ولی یه جورایی قضیه ی شما مثل قضیه ی اشاره به ماه میمونیه، نمیدونم شنیدید یا نه که یه نفری با انگشتش به ماه اشاره میکنه و اونو به فرد دیگه ای نشون میده و مخاطبش به جای اینکه منظورو بگیره و به ماه و زیباییش نگاه کنه به انگشت اشاره ی شخص خیره میمونه و از اون فراتر نمیره!!! به نظر من سوالات مهمتری هست که میشه بهش فکر کرد و دنبال جوابش گشت، سوالاتی که پیدا کردن جوابشون میتونه یه تغییر و تحول بزرگ تو زندگیمون بوجود بیاره، سوالاتی که جوابشون میتونه رو عاقبتمون، رو تفکرمون، رو منشمون تاثیر بذاره!!!مثلا اینکه واقعا چرا این اتفاقات افتاد، امام حسین میخواستن با این کارشون به ما چه چیزهایی رو یادآوری کنن، چه پیامی برامون داشتن؟! ما باید سعی کنیم اول اینا رو بفهمیم بعد بریم دنبال اینکه حالا چرا صحرای کربلا؟ و چرا بوستان کربلا نه؟! این چه تفاوتی تو اصل قضیه ایجاد میکنه؟! من واقعا نمیفهمم!!
اما خب در کل پرسیدن سوالاتی این چنین نشون میده شما از ذهن پویایی برخوردارید و من بابت این قضیه خوشحالم و بهتون تبریک میگم! خودم تا حالا به همچین چیزی فکر نکرده بودم، یعنی برام سوال نبود ولی تلاشمو میکنم تا جوابی براشون پیدا کنم، البته خودم واسه بعضیاش جوابایی دارم اما بیشتر نظر خودمه و یه جورایی تحلیل موضوع اما سعی میکنم براتون دنبال پاسخی کاملا مستند باشم!تا اون موقع لطفا اگه مطلب جالب و تاثیر گذار در رابطه با موضوع تاپیک دارید یا احادیث و روایاتی که سندش مشخصه، تو سایت بذارید تا بچه ها ازش استفاده کنن!خیلی ممنون..
دسامبر 13, 2010 در 9:52 ب.ظ #7008emerson
کاربرامين جان واقعا سوالات به جاست،بهت حق ميدم من خودمم بعضي از اين سوالا به ذهنم رسيده ولي خب بعضي هاشم جاي سوال نداره !!! مثلا به تاريخ زمان ميشه مهر پس ديگه خيلي گرم نيست ديگه اشكال بني اسرائيليه!!! اون چه تصور منه اينه كه احتمالا مقتل ها رو درست و كامل ننوشتن و يعني شايد بعضي هاش از بين رفته و كل ماجرا نيست تا ببينيم چجوري بوده يا شايد نقلهاي مختلف هست يا شايدم بعضي از كساني كه روضه ميخونن خيلي مطالعه نكردن و به اندازه كافي اطلاعات ندارن! اما در كل به قول خانم دكتر elham بايد عمق ماجرا رو ديد و درك كرد حالا اينكه شير شتر بوده يا نبوده با اينكه سوال خوبيه ولي اون قدر اهميت نداره! من قبول دارم كه بعضي از اين روضه خون ها افتضاحن و هر چي تو دهنشون مياد يا استنباط شخصيشونه پشت ميكروفن ميگن ولي اين ماييم كه بايد درست از نادرست تشخيص بديم !!! پس بيشتر به اصل موضوع دقت كنيم بهتره تا فرعيات!
دسامبر 14, 2010 در 6:00 ق.ظ #7009aminima
مشارکت کنندهبله درسته که باید بفهمیم قیام امام حسین (ع) به خاطر چی بود؟ و اصل اینه که بفمیم ایشون دنبال چی بود؟ و چرا بهترین کار همین بود که ایشون کردند؟
اما…
اما اول باید درک درستی از اتفاقی که افتاده داشته باشیم. تا روی نتیجه گیری های ما تاثیر نذارن. من این سوالات رو مطرح کردم اینجا، تا کسانی که میخوان اینجا حرفی بزنن بدونن که نباید احساساتی بشن. و فکر نکنن که شرایطی که اون زمان بوده چقدر وحشتناک و سخت و طاقت فرسا بوده و این باعث بشه که روی حرفهامون تاثیر بذاره.
به نظر من برای اینکه بدونیم اصل یک ماجرا و اهدافش چی بوده، اول باید خرافات و اشتباهاتی که دور و بر این ماجرا هست کنار بزنیم. اول باید بدونیم که این طوری که اینا میگن نبوده، بعد بریم دنبال واقعیت. بعد بریم دنبال هدف. نمیدونم منظورم رو گفتم یا نه. اول باید قضیه رو پاک کنیم، بستر رو تمیز کنیم. درسته این ها فرعیات هستند. اما همین فرعیات هستند که ذهن های ما رو کشوندن به مفاهیم غلط و اشتباه. و باید اصلاح بشن.
اون بالا گفته شد:
حضرت نوح با اون عظمت برای برآورده شدن خواستش به معصومین متوسل میشه، چرا ما تو زندگیمون از نور وجودشون و برکت اسمشون بهره نبریم؟!
خب اینو کی گفته واقعا؟!! چرا برای خودمون داستان هایی رو میسازیم که باورشون کنیم؟ که حضرت نوح چننند هزار سال پیش برای خواستش به معصومین متوصل میشه؟!! آخه ما که اون جا نبودیم، اون هم یک تاریخ به این دور و درازی. بعد اصلا به اصل این ماجرا اشکال وارده. و میگن که چرا ما از برکت اسم معصومین بهره نبریم؟! من با این هم مشکل دارم. یه اسم چه برکتی میتونه داشته باشه؟! شما خودتون میگید به بطن ماجرا بریم، بعد میگید از اسمشون بهره ببریم؟! بهتر نیست بفهمیم این ها توی زندگیشون دنبال چی بودن؟ اصلا بیاید این واژه معصوم رو از کنار اسم امامان برداریم عجالتا. بیاید اول بفهمیم علی (ع) دنبال چی بود آخه؟ حسین (ع) دنبال چی بود؟ چی میخواست؟ امام باقر همین طور… امام رضا همین طور… این ها، این افراد، دنبال چی بودن؟
جواب به نظر من واضحه. دنبال برقراری حق. دنبال برقراری خدا، بین آدم ها. از اون اولین پیامبر تاریخ بگیرید تا …. همه و همه دنبال این بودند که حقیقت و خدا رو بین انسان ها نشون بدن. این جای بحث داره. که چرا میخواستند این کار رو بکنن؟ به نظر من چون این ها انسان هایی بودند که از نور فاصله نگرفتند، و چون ما همه از خداییم، اون ها دوست داشتند که همه به این نور نزدیک باشند و تلاش میکردند… و جان خودشون رو برای این هدف به خطر می انداختند. چون در دنیا هیچ چیز مهمتر از حقیقت و مهمتر از خدا نیست. و کسانی مثل یزید که قصد دارند آدم ها رو از حقیقت دور کنند باید برچیده بشن. (یا هدایت بشن و برگردند یا کشته بشن)
دسامبر 14, 2010 در 6:18 ق.ظ #7010aminima
مشارکت کنندهاین که پیامبران و امامان برای چی، کار میکردند، واضحه. گفتم. برای حق. برای هدایت آدمهایی که از نور و حقیقت فاصله گرفتند.
حالا در مورد موضوع بحثمون، دلیل قیام امام حسین چی بود؟ خب برای همین هدف. برای برقراری حقیقت. اما چرا به این شکل؟! چرا با یک سپاه هفتاد نفره با اون وضعیت در برابر سپاه چند هزار نفره؟ ممکنه بگید ایشون با سپاه کافی اومده بودند و مردم کوفه خیانت کردند. مگه نمیگید ایشون خبر داشتند چه اتفاقی می افته؟! خب پس چرا این کارو کرد؟ پدرش ۲۵ سال سکوت کرد و سعی کرد مسالمت آمیز اسلام و حقیقت رو زنده نگه داره. (که به نظر من موفق نشد. نفاق بین مسلمانان از همون جا شعله گرفت) نمیگم اشتباه کرد، میگم نتونست. حالا پسرش چی؟ با این جنگ که معلوم بود چه اتفاقی خواهد افتاد میخواست چه چیزیو نشون بده؟!! نمیگم اشتباه کرد، میگم من نمی فهمم. سر در نمیارم. یعنی راه بهتری وجود نداشت واقعا؟!
حالا بیایم حدیث و روایت بخونیم و باور کنیم که اینها عین حقیقت هستند و مبنای اطلاعاتمون رو بذاریم روی اون ها!! اون بالا گفتید پیامبر گفته که: کسی که عذر دیگری را،چه حق باشد چه باطل، نپذیرد در حوض کوثر ورود نیابد. خب کدام آدم عاقل و عدالت طلبی یک عذر باطل را می پذیرد؟!! تمام تلاش و کوشش این افراد این بوده که حق رو پابرجا نگه دارند، اون وقت با این حدیث که همه چیز میره زیر سوال!! چه طور ممکنه عذر باطل کسی رو که به حق نیست بپذیریم؟! خب اگه این طوریه خود خدا هم عذر باطل آدم ها رو بپذیره دیگه!
دسامبر 14, 2010 در 6:33 ق.ظ #7011aminima
مشارکت کنندهاون بالا نوشتید که: بازم محرم از راه رسید، ماه غم و ماتم و سوگواری.
چرا سوگواری؟!! چرا غم؟!! اصلا چرا باید در محرم به این شکل عذاداری کنیم؟! چرا مردم میریزن توی خیابون زنجیر میزنن سینه میزنن، دام دام طبل می زنن… یه سری میان تراوشات عقب مونده ی ذهنشون رو بلند بلند واسه مردم میخونن گریشون میندازن… خب بعله گریه دار هم هست این طوری که اینا میگن! خب گریه داره که یه نفر طفلی که یک تیر سه خوشه در گردنش فرو رفته و میاد به خانوم ها نشونش میده و میگه بچه ی منو با خون از شیر گرفتن…. این رسما اشک آدم رو در میاره…(همین الان شبکه سه نشون داد) و تمام مردم هم زار زار عین گوسفند، عین گوسفند اشک میریزند. بله دارم توهین میکنم. به تمام کسانی که به این چیز ها گوش میدن و به این ها گریه میکنن علنا توهین میکنم. بهشون میگم به عقل خودشون شک کنن. چرا به جای تفکر، به جای شک کردن، به جای اندیشه کردن، رفتیم توی عذاداری های بی معنی؟
با دستان خودمون داریم اسلام و حقیقت رو نابود میکنیم و جالب این جا است که تمام این ها رو هم درست میدونیم. از تلوزیون پخش میکنیم، مداح درست میکنیم، شعر میسازیم، حسین حسین راه میندازیم، و تمام این ها کاملا سطحی و پوچ.
دسامبر 14, 2010 در 10:08 ق.ظ #7012elhami
کاربربا بعضی از حرفاتون کاملا موافقم! تا حدی حق با شماست، گاهی بهتره برای فهم درست حقیقت و اصل یک موضوع، تکلیف فرعیات رو اول مشخص کنیم ! موافقم با اینکه احساسی با این مسئله برخورد نکنیم و به جای اشک ریختن بیخود، تفکر کنیم و تلاش کنیم حقیقت رو درک کنیم!
درسته، اهداف پیامبران و امامان میتونه همونی باشه که شما میگید اما چرا عجالتا کلمه معصوم باید برداشته بشه، مشکل شما با این کلمه دقیقا چیه؟مگه نمیگید فرق این آدما با ما اینه که از نور فاصله نگرفتن، مگه نمیگید از جنس نورن، از جنس خدا هستن؟! شما پاکی نور رو زیر سوال میبرید؟!پاکی خدا رو زیر سوال میبرید؟! اینکه میگید از نور فاصله نگرفتن دقیقا یعنی چی؟ اصلا کسی که از نور فاصله بگیره مگه چه بلایی سرش میاد؟ شایدم بشه یکی مثل ما! فکر میکنید این آدم چیکار میکنه که از نور فاصله میگیره؟ شاید گناه! خب اونا که فاصله نگرفتن چی؟ اونام گناه میکنن؟ یعنی میگید نمیشه بگیم دارای عصمتن؟! نمیشه بگیم معصومن؟!
اگه با اعتبار احادیث مسئله نداشتید براتون میگفتم که در بحارالانوار فکر میکنم جلد 26، حدیثی از پیامبر روایت شده که از ارتباط داستان کشتی نوح و اهل بیت پیامبر میگه،اما به نظرتون واقعا اگه ما منبعی برای تائید موضوعی نداریم این میتونه دلیل بر نفی اون موضوع باشه؟!اگه نمیتونیم معنی و مفهوم یا هدف جمله ای رو درک کنیم میتونه دلیلی موجه برای رد اون مطلب باشه؟! به نظر من درست ترین کار در این مواقع برای یه انسان اهل تفکر و تامل، تحقیق و بررسی بیشتر درباره اون موضوعه، گذشته از این میدونید که صرفا با یک حدیث نمیشه درباره ی موضوعی نظر داد،احادیث و روایات متعدد دیگه ای مرتبط با همون موضوع وجود داره که با کنار هم قرار دادن این احادیث میشه پی به حقیقت مطلب برد،این کاریه که یا باید روش وقت بذاریم و بریم دنبالش یا به کارشناسان علم حدیث اعتماد کنیم و تائید اونها رو بپذیریم!
نمیدونم شما تا چه حد درباره ی سوالاتتون و مسائل مرتبط مطالعه داشتید که به راحتی میتونید تاریخ رو زیر سوال ببرید اما من خودم به شخصه اطلاعاتم تو این زمینه در حد صفره و به همین دلیل ترجیح میدم پاسخ سوالات شما رو براساس تصورات ذهنی خودم ندم، اما میخوام حتما به نتیجه ای درست برسیم،واسه همینم دنبال گرفتن برگه معرفی از دانشکده هستم تا امکان ورود به کتابخونه ی ملی و تحقیق درباره ی سوالات شما رو پیدا کنم، سعی میکنم پاسخی براشون پیدا کنم!
دسامبر 14, 2010 در 4:58 ب.ظ #7013nahid
کاربرسلام.خوشحالم که یه جایی تو این سایت درست شده برای بررسی اون چیزایی که از بچگی تو مخامون کردن! خوشحال میشم نطر منم بخونید شاید به ادامه بحث کمک کنه…عذر که طولانیه….
دکتر امین شما که کلا تو روایتای تاریخی شک دارین پس باید تو کل تاریخ و کتابای تاریخی شک کرد از اون کتابایی گرفته که به فتوحات پادشاهان ایران اشاره داره تا کتابایی که به ازار یهودیا تو جنگ جهانی برمیگرده..!
اگه ما به نقل کتابای تاریخی که از آدمای حاضر در صحنه به دست میاد برگردیم سپاه یزید هم نگفته هوا پاییزی بوده با این همه میدونیم دشمن از هر وسیله ای استفاده میکنه تا طرفشو زیر سوال ببره و مسئله آب و هوا راحتترین و ملموسترین راه برای اثبات عدم مظلومیت حسینه ولی هیچ جا حتی دشمنا چیزی نگفتن!
در ضمن اگه قراره کنار هر رود گلستان باشه چرا کنار رود کارون و هیرمند خودمون نیس؟چرا هنوز تو عراق حتی زمان صدامش که فقر کمتر بود هیچ وقت مشکل آب عراق حل نشد؟آب که هیچی یه درخت کنار دجله بکارن تا آثار باستانی که نه طبیعیشون زیاد شه؟
راجع به اهل بیت امام حسین بگم که اصلا به فرض محال حسین یه ادم معمولی!خودتونو بذارین جاش…
بابابزرگتون کشورتونو به گواهی دوست و دشمن از بدبختی و جهالت نجات داده و به گواهی همین آدما همه دینا در آرامش با هم زندگی میکردن ….بابابزرگتون به کمک بابای شما این کارارو کرده و همه هم به خاطر این زحمتا خونواده شما رو میشناسن چون بالاخره بزرگ کشورین…بابابزرگتون میمیره ولی قبلش باباتونو جانشین خودش میکنه چون قبلترا بارها از مردم شهر کمک میخواد و هر بار فقط باباتون میومده وسط و همه رو درستی باباتون قسم میخورن…بعد از فوت بابابزرگتون باباتون که داره مراسم کفن و دفنو انجام میده میان بهش میگن یکی دیگه شده رئیس!اونی که بابابزرکتون بارها گفته آدم خوبی نیس. باباتون باهاش بیت نمیکنه چون این خلاف وصیت بابابزرگتونه….شب رئیس واسه بیعت گرفتن از باباتون میاد در خونتونو آتیش میزنه مامانتونو زخمی میکنه برادر کوچولوتون که تو شکم مامانتونه رو میکشه طناب میندازه دور باباتون دستشو به زور میزارن تو دست رییس!میگذره …باباتون به خاطر اینکه پشت سر بابابزرگتون حرف در نیارن سکوت میکنه..تو این چند سال سکوت همه مردم میدونن که اگه میخوان آدم خوب ببینن باید بیان پیش باباتون و در عین حال از رییس راضی نیستن..وقتی روسا میمیرن مردم میریزن خونتون که غلط کردیم تو بیا…توکشورداری باباتون همه چی خوبه و چون همه به خونوادتون اعتماد دارن داداش بزرگه رو بابا بعد خودش میذاره و همه موافقت میکنن و میگه بعد از اینم تویی..چون شما2تا داداش مورد اعتماد دوست و دشمن تو اون کشورین و کسی ازتون بد ندیده قبول میکنه…همه جا حسود پیدا میشه..یکیشون باباتونو میکشه… اکثر مردمی که تا دیروز پشت داداش بودن امروز نیستن و داداش برای موندن و نمردن همین آدمای کم با دشمن صلح میکنه و تو صلحنامه میگه این بین من و همین ادمه و پسرش نباید بعد خودش بیاد و تو زمان تو کسی نباید به بابای من فحش بده…طرف قبول میکنه ولی خلافش عمل میکنه !هم پسرشو جانشین میکنه هم به بابات فحش میده!شما بعد داداش زیر بیعت پسره نمیری چون از طرفی طرف به خلافکاری تو شهر معروفه از طرفی به بابات فحش داده!از شهرت با خونوادت میری بیرون تا نه به اونا اسیب برسه نه زیر بیعت کسی بری…میری جایی که طبق توافق دو طرف جنگ اونجا حرامه اونجا که هستی انگار مردم از طرف به ستوه میان یاد تو وبابات میفتن و کلی نامه میدن که بری پیششون کمکشون کنی طرفو کله پا کنن!شما که تو مرامت رد کردن مردم نیس همونطور که بابا و بابابزرگت نبودن ،اول یکیو میفرستی تا از درستی اوضاع مطمئن شی .اون فرد که میره اونجا اولش همه چی درسته به شما میگه بیاولی بعد این نامه میکشنش!شما میری ولی دم اونجا راهو بهت میبندن و تا یه جای پرت تعقیبت میکنن و بعد میریزن سرت واسه جنگ!
شما باشی نمیجنگی؟اگه نجنگی که میکشنت حداقل با جنگ اینطوری مردم میفهمن کی حقه؟….کی صلحو زیر پا گذاشت؟
مرسی خوندین…..حالا نظرتون چیه؟
دسامبر 14, 2010 در 5:18 ب.ظ #7015elhami
کاربراحسنت!
دسامبر 14, 2010 در 8:34 ب.ظ #7016emerson
کاربردكتر nahid فوق العاده بود، بسيار زيبا گفتيد ، من كه ازش تاثير گرفتم، واقعا احسنت به معرفتتون…
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.