› انجمن ها › به سوی تکامل… › NLP
- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
مارس 20, 2011 در 8:05 ق.ظ #5404
elhami
کاربرخب این شیوه ی عملی همون شگرد استاد تو برخورد با اون دانشجوئست که به پسته حساس بود یا اون فرق داره؟!
چرا دیگه ادامه نمیدید؟!
بابا صبرمون لبریز شد ریخت زمین ، بخار شد رفت هوا! دیگه نگید صبر ها!!!!
مارس 20, 2011 در 11:39 ب.ظ #5405emerson
کاربرخب زیاد باید نویسم حوصله میخواد!!!
عرضم به خدمتتون که تا اینجا خلاصه فهمیدید که در NLP ویژگی های تصویر اهمیت داره. خب اگر بخوام جمع و جور بگم این طوری میشه: آدمها به سه دسته سمعی بصری و لمسی تقسیم میشوند یعنی یکی از اینها در فرد قدرت بیشتری در یادآوری خاطرات و اهمیت روزمره و تاثیرگذاری در فرد داره و … حالا با مانورهایی میشه تشخیص داد که هر فرد در کدوم سیستم هست!!! حالا اینا بماند ! خب برای اینکه یه تصویر یا واقعه بد یا هرچی که میخوایم تغییرش بدیم ابتدا باید بدونم نظام تفکری و احساسی فرد چه جوریه، برای این کار به طور ساده اگه بخوام بگم چنین میشه: از فرد میخوایم یه تصویر و یا واقعه ای که خیلی واسش شیرین و خوب بود ه رو به یا د بیاره و توضیح بده که چه جوریه از رنگ و نور و جنس و لطافت و اندازه و زاویه تصویر و تحرک و صداهایی که میشنوه و … حالا میخوایم ببینم تصویر بده چجوریه! حالا باید این تصویر بد از بین بره و یا ویژگیهای تصویر خوب رو بدست بیاره، پس ما یه تصویر بد داریم و تصویر بدی که ویژگیهای تصویر خوب رو بهش دادیم بر فرض بزرگ و متحرکش کردیم، حالا باید این تصویر بد جایگزین بشه، اساتید اشاره دارن که با یه آوای خاص که مثل اوووووو یا یه چیزایی که میشه شنید نوشتنی نیست این جایگزینی انجام بشه، تصویر بد رو داریم به تولید اون صدا با همون بده با ویژگی های اصلاح شده جایگزین میشه! میگن 8-9 بار این کار انجام میشه و هر چه سرعتش بیشتر باشه بهتره پس1- تصویر بد –> 2- ایجاد صدا –> 3- جایگزینی با تصویر خوب یا بده با ویژگیهای خوب ! دوباره و دوباره…
این ساده و خلاصه! شرمنده اگه کم شد دیگه! با NLP کلی کار میشه کرد این یه چشمش! اگه پر کیس بگید راحت تر میتونم بگم چه باید کرد البته در حد وسعم وگرنه منم اول راهم، مثلا یه عادت بد، یه خاطره بد، یه فوبیا، یا… هر کدوم راه خودشو داره البته اصول یه چیزه ولی ریزه کاری زیادی داره.
مارس 21, 2011 در 7:01 ق.ظ #5406elhami
کاربرکجا بماند؟؟ آدمو کنجکاو میکنید بعد میگید بماند؟؟! بگید دیگه!!! مانوره چه جوریه که باهاش میفهمیم آدما لمسی، بصری یا سمعین؟؟
میتونم تصور کنم صداهه باید چه جوری باشه! یه جورایی مثل جادوگری ظاهر شدن با صدای مثلا دینگ یا مثل تو کارتونا که یه دفعه مثلا یه خرگوشه میخواد با سرعت از جلوی دوربین دور شه یه صدایی میده و غیب میشه اونجوریه فکر کنم! آره؟؟
خواهش میکنم، ممنون از اینکه نوشتید حتی ساده و خلاصه! من سعی میکنم واستون کیس پیدا کنم یا بسازم که بشه ادامه داد و از وجود با ارزش شما بیشترین استفاده رو برد!
مارس 21, 2011 در 10:33 ب.ظ #5407emerson
کاربرآخه مطلب خیلی زیاده و نوشتنش زمان زیادی میبره اما چون شما درخواست کردید و همچنین باعث زیباتر شدن بحث میشه میگم!
خوب برای پی بردن به الگوی تصورات شخص باید از او سوالاتی کرد که من اکنون از شما میپرسم، در حین پاسخ دادن به این سوالاتون تغییراتی در فرد ایجاد میشه که میشه الگوشو تضخیص داد!
آیا میتوانید شمانی را که کاملا بر انگیخته میشوید به یاد آورید؟
آیا زمان خاصی را به یاد می آورید؟
به آن زمان برگردید و آن را تجربه کنید…
اولین چیزی که شما را برانگیخت چه بود؟ آیا آن را دیده بودید؟ آیا آن را شنیده بودید؟ آیا چیزی یا کسی بوده که آن را لمس کرده بودید؟
آیا شما تصویری در ذهن ساختید؟ به خود چیزی گفتید؟ احساس خاصی داشتید؟
در واقع با این سوالات من میخوام خاطره ای را در ذهن شما بیارم تا با تصور اون تغییراتتونو درک کنم!
حال چه تغییراتی را خواهیم دید؟ شاید ملموس ترین تغییر حرکت چشمان است، خوب حال از شما چند سوال میپرسم تا خوب درک کنید… یادتونه بچگی تو چه خونه ای زندگی میکردی؟ کدوم اسباب بازیتو بیشتر دوست داشتی؟ اگر سه چشم داشتید چه شکلی میشدید؟ میتونید خودتونو بر فرض با مهای طلایی تصور کنید؟اولین چیزی که امروز گفتید چی بود؟ آهنگی که دوست دارید چی میگه؟ اگر با رئیس داشگاه دیدار داشتید به او چه میگفتید؟ در حال حاضر مهمترین مورد زندگیم چیه؟ تصور کنید دارید سبزه های نرم رو لمس میکنید و با یه دست دیگه خنکای آبی سرد رو حس میکنید…
به تغییرات چشماتون دقت کردید؟در بیشتر مردم حرکات چشمها در این وضعیتهایی که پرسیدم حرکاتی یکسان خواهد داشت بدین ترتیب که برای یادآوری تصاویر مشاهده شده چشمها به سمت بالا و چپ و برای تصور و ساختن تصاویر جدید به سمت راست و بالا میرن، برای یادآوری صداها به سمت چپ و برای ساختن صداها و گفتگوی درونی سمت راست، در گفتگوی درونی با خود به سمت چپ و پایین و در احساسات مربوط به لامسه به پایین و راست حرکت میکنند! خوب وقتی شما سوالات بالا رو از فردی یا خودتون پرسیدید متوجه میشید شخص بیشتر از کدام حسش بیشتر استفاده میکنه!
خب تا این جا رو داشته باشید تا در فرصت بعد ادامشو بگم…
مارس 22, 2011 در 4:18 ق.ظ #5408elhami
کاربرپس تا اینجا …
خیلی ممنون
مارس 22, 2011 در 9:38 ب.ظ #5409emerson
کاربرتا اینجا درباره چشمها بود
حال درباره تنفس: وقتی با صدای بلند نفس میکشند تصورات مربوط به حس بینایی است
وقتی تنفس عنیق باشد مربوط به حس شنوایی تنفس کند نشانه داشتن تصورات مربوط به لامسه است.
صدا: افرادی که تصوراتشان بر پایه حس بینایی است سریع صحبت میکنند و صدایشان بم است
لحن آرام و عمیق برای افراد با حس لامسه قوی است و صدای صاف و آهنگین برای افراد با حس شنوایی قوی است !
حالت سر: اگر سر شخص بالا باشد او در حال یادآوری تصاویر بینایی، اگر کمی خم شده باشد در حال یادآوری حس شنوایی است، اگر سر کاملا خم شده باشد در حال به یاد آوردن خاطره حس لامسه است.
خب البته این موارد رو دیدن و درک کردن نیاز به تجربه زیادی داره و نباید انتظار داشته باشید در قدم اول همه رو بفهمید ! در ضمن در برخی آدمها ممکنه اینها کمی متفاوت باشه!
خب تا اینجا داشته باشید تا فردا کمی بیشتر راجع به موضوع صحبت کنم…
مارس 24, 2011 در 12:00 ب.ظ #5410elhami
کاربرالان فکر کنم همون فرداست، مگه نه؟؟
راستی دکترجان، شرمنده انقدر اذیتتون میکنما! خب این موضوعاتو خیلی دوست دارم واسه همینم برای خوندنشون خیلی نمیتونم صبر کنم!!!
مارس 24, 2011 در 9:59 ب.ظ #5411emerson
کاربربله عذر تقصیر، مهمون داری فرصت نداد بنویسم!!! خواهش میکنم، باعث مسرت بنده هست که این قدر توجه به مطالب میکنید و انگیزه برای نوشتنمو بیشتر میکنید پس جا داره ازتون تشکر کنم!
خب تا حالا یه چیزایی دست گیرتون شد! نکته ای که هست اینه که باید فرد در یک حالت درست و فعال قرار بگیره وگرنه به درد نمیخوره مثلا سر بالا و بدون تفکر جواب بده ارزشی نداره، پس فرد باید آمادگی واسه همکاری داشته باشه، شمام باید در سوالاتون باید دقت کنید ودقیقا بپرسید آیا یادت میاد کی خیلی انگیزه داشتی؟ باید از هوشتون استفاده کنید تا فرد واقعا فکر کنه و جواب بده، پس از مراحل بالا که اصول تفکری فرد رو شناسایی کردید وفهمیدید از کدام انواع بیشتر استفاده میکنه باید به فرعیات توجه کنید حالا این فرعیات چیه مثلا برای بصری اندازه، رنگ، حرکت، نور، وضوح و … تصاویر ویا برای سمعی طنین صدا و زیر وبم بودن اونه و یا اینکه کی این صدا رو ایجاد میکنه و یا اینکه چه سرعتی داره و… و برای لمسی نرمی ، گرمی و سردی و چنین چیزهایی … حالا با دونستن اصول و فروع میتونید شروع به ایجاد نتیجه کنید…
موارد بالا بسیار کاربرد داره در سطح زندگی یکی از مهمترین اونها در بین روابط انسانی و در بین همسران هست بر فرض در آقا اصل بصری قوت بیشتری داره خانم سمعی! حالا هی مرد بیچاره هدیه های مختلف میخره و کارهایی میکنه همسرش خوشحال بشه ولی همسرش بیشتر با کلام تاثیر میگیره! یا مثلا در فروش یه محصول شما هی میگی این خیلی قشنگه نگاه کن! ولی مشتری اصل لمسی برتر هست پس باید بگید لمسش کنید و ببینه چه جنسی داره!!! یا در بین بیماران که با حرف زدن هیچی عمل نمیکنن! شاید این افراد اگر تصویری از بهبودی و سلامت رو براشون متصور بشید خوب شن!!! و یا … مثال زیاده اگه کمی دقت کنید میبینید …
به نظرتون چرا میگیم فلانی حرف منو نمیفهمه؟!؟!؟ چون شاید سیستم اعتقادی روانی اونو نمیشناسیم! در ادامه به حول و قوه الهی به ادامه بحث میپردازم…
با تشکر از همراهیتون…
مارس 25, 2011 در 2:19 ق.ظ #5412elhami
کاربرخواهش میکنم
ممنون از توضیحاتتون، خیلی جالب میگید، به خصوص اون مثالا و کاربردش تو زندگی علاقه و انگیزمو به یادگرفتن این روش بیشتر میکنه!
منتظر ادامه بحثم…
مارس 25, 2011 در 10:21 ب.ظ #5413emerson
کاربرشرمنده میفرمایید، لطف دارید
خب برای ارتباط بهتر با مردم و درک اونها باید یه سری چهاچوبهای ذهنی رو بشناسیم که به تدریج خدمتتون عرض میکنم…
1- مرجع درونی و بیرونی: در این رابطه باید گفت که شما اگر دقت کنید بعضی افراد باید خودشون به یه نتیجه برسن و یه چیز به خودشون ثابت بشه تا قبول کنن و عده ای دیگر بر عکس یعنی اصلا نظر خودشون اهمیت ندارد و باید بقیه بگن نظرشون چیه! بر فرض شما میخواید یک نفر رو به حضور در سری همایشی ترغیب کنید، شخص مرجع درونی داره یعنی خودش باید به یه سری یافته ها برسه و نظر دیگران خیلی تاثیرگذار نیس میاید میگید فلان همایش خیلی ردیف و عالیه هر کی رفته تعریف کرده میگن سخنرانش خیلی قشنگ صحبت میکنه و حضار واقعا ازش استفاده میکنن و … هی تعریف میکنید آخرش طرف میگه من حوصلشو ندارم و نمیام! چرا؟ چونکه اون مرجع درونی داره! باید بهش بگید یادته پارسال یه همایش رفتی چقدر خوب بود؟ سحنرانش چجوری حرف میزد؟ این همایش هم شبیه اونه یادته چقد ر ازون راضی بودی این همایش حتما مثل اون راضیت میکنه!!! تفاوتو دقت میکنید؟! یا یکی مرجعش بیرونیه! هی به خودش میگه من آدم قوی ، باهوش و … هستم ولی هیچ تاثیری در حالش ایجاد نمیشه و انگار به خودش داره دروغ میگه یا مثلا بهش میگن به توانایی هات فکر کن! خب این جوری جواب نمیده و این فرد نیاز به تاکید و تایید اطرافیان داره البته چنین شخصیت هایی ممکنه اشکالات روانی هم داشته باشن که بحثش جدگانه است و از حیطه موضوع خارجه! لب کلام در صحبت با ملت به مرجع ذهنیشون دقت داشته باشیم…
با تشکر
تا مورد بعدی…
مارس 26, 2011 در 6:15 ب.ظ #5414elhami
کاربرچه جالب!!!
اما سوال :
خب این مرجع آدما چجوری تعیین میشه؟ ارثی و ذاتیه یا بستگی به محیط و شرایط زندگی فرد و رفتارهای اطرافیانش داره؟؟؟
اصلا درسته که یه آدم وابسته به نظرات اطرافیان باشه یا برعکس حرف حرف خودش باشه و حرفایی رو بپذیره که که با تجربه های قبلیش سازگاره؟؟ خب شاید باید به این آدم یاد داد که حتی چیزی که ازش ذهنیتی نداره و یا مرجع درونیش اونو نمی پذیره ممکنه یه تجربه ی فوق العاده باشه و بهتره امتحانش کنه و به نظر اطرافیانش گاهی اعتماد کنه!!! به نظرتون لازمه سعی کنیم طرفمون این مسئله رو بفهمه یا همین که فقط از دونستن این موضوع که مرجعش چیه بتونیم واسه برقراری رابطه باهاش استفاده کنیم کافیه؟؟ یا اصلا درسته یه آدم مطلقا یک مرجع داشته باشه؟؟ این آدما به نظر شما کاملن یا آدمایی که تحت شرایطی خاص ممکنه مرجعشون تغییر کنه؟؟
شرمنده سوالم طولانی شد، سعی کردم اونقدری توضیح بدم که مطمئن بشم متوجه منظور سوالم شدید! متوجه منظورم شدید دیگه؟؟
مارس 26, 2011 در 10:14 ب.ظ #5415emerson
کاربربا دقت در حرف زدنشون و پرسیدن سوالاتی !!! بیشتر فکر کنم ذاتیه اما مسلما محیط هم تاثیرگذاره!!!
نسبیه نه اینکه دقیقا فردی فقط مرجع درونی داشته باشه! اگه این طور باشه همون طور که اشاره کردم حالت مرضی داره! یک حالت قدرت بیشتری داره و غالب تره!
نیازی نیست به همه بگیم مرجع ذهنیشون چیه چون بگیم هم خیلیا نمیفهمن! هر چیزی تو دنیا تغییر پذیره مرجع هم میتونه تغییر پیدا کنه !
اگر میخواید بتونید تاثیر عمیقی روی انسانها بذارید و جوری باشید ک بقیه نیستن باید چیزهایی رو بلد باشید که دیگران بلد نیستن!
خواهش میکنم امیدوارم تونسته باشم جواب کامل و مورد نظر شما رو بدم
مارس 26, 2011 در 10:15 ب.ظ #5416emerson
کاربربا دقت در حرف زدنشون و پرسیدن سوالاتی !!! بیشتر فکر کنم ذاتیه اما مسلما محیط هم تاثیرگذاره!!!
نسبیه نه اینکه دقیقا فردی فقط مرجع درونی داشته باشه! اگه این طور باشه همون طور که اشاره کردم حالت مرضی داره! یک حالت قدرت بیشتری داره و غالب تره!
نیازی نیست به همه بگیم مرجع ذهنیشون چیه چون بگیم هم خیلیا نمیفهمن! هر چیزی تو دنیا تغییر پذیره مرجع هم میتونه تغییر پیدا کنه !
اگر میخواید بتونید تاثیر عمیقی روی انسانها بذارید و جوری باشید ک بقیه نیستن باید چیزهایی رو بلد باشید که دیگران بلد نیستن!
خواهش میکنم امیدوارم تونسته باشم جواب کامل و مورد نظر شما رو بدم
مارس 27, 2011 در 9:24 ق.ظ #5417elhami
کاربرخیلی ممنون از پاسختون…
مارس 27, 2011 در 11:13 ق.ظ #5418emerson
کاربرخواهش میکنم
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.