زندان قصر زندان قصر
رندان مست رندان مست
گفتند که هست گفتند که هست راه من و تو در قفس
در این میان این قفس گشته فراموشم نفس
با هر کسی چون گفتگو دارد بسی او مو به مو
هستا بسا جامی دگر
آن کاخ نشین معتبر
هم چون یکی کو سمیع شر
خورده ز مردمان جگر
کآن سان که او مسلم بود
من کافری حسنم بود
دارد به گردن مو به مو
خون رفیقان در دو سو
مرگت بود ای پادشاه
شرمی نداری از گناه..
شاعر:آقای 45 ساله با هذیان های گزند و آسیب همراه با تفکر بزرگ منشانه