تیک تاک….چند لحظه از زندگی من به شنیدن تیک تاک ساعت دیواری می گذره ومن شاکی از صدای تیک تاکی هستم که به وقت خواب وبی موقع توجه من رو به خودش جلب کرده!کاری نمی تونم بکنم!همچنان این لحظه جاش رو به لحظه های بعدی می ده وهمین طور لحظه ها متولد می شوند ومی روند!
یاد لحظه هایی از زندگی می افتم که دلم می خواسته جلوی تک تک این تیک تاک ها را بگیرم وزمان ثابت بمونه ومن توی خوشی وشادی، ابدی بشم! اما عقربه ها فقط بهم دهن کجی کردند ورفتند!
یاد لحظه هایی از زندگی می افتم که می خواستم تک تک این تیک تاک ها را هل بدم که زودتر برندبلکه نفس تازه ای بکشم وتوی فضای خفقان اور نا امیدی وغصه نفس کم نیارم!
لحظه هایی از زندگی هستند که تحمل یک لحظه همنشینی با اونها را هم نداریم ومی خواهیم زودزود دست از سر ما بردارند وبروندوخیلی خیلی لحظه ها هستند که با کلی اشتیاق وذوق می خواهیم پیش خودمان نگهشون داریم ولی…..لحظه های زندگی به خواست من یا تو،به شرایط غم یا شادی که در اونها غوطه ور هستیم تغییر نمی کنند.کند نمی شوند، تند نمی شوند.فقط می ایند ومی روند،به همون قانون همیشگی یک ثانیه ای!پس دیگه نمی خوام ثانیه های زندگی رو تو دستام نگه دارم یا بخواهم که فوتشون کنم که زودی برند!فقط روی موج لحظه های زندگی سوار می شم وبا هر لحظه ای که می گذره دوست می شم.این زندگی منه.با تیک تاک ها نمی جنگم که برو یا بمون.فقط رها وازاد در گذر زمان،تجربه می کنم
حس می کنم،یاد می گیرم،می خندم، اشک می ریزم و…. زندگی می کنم.لحظه های زندگی هر انچه را که باید به من می دهند.