- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
اکتبر 29, 2010 در 8:30 ب.ظ #3900
emerson
کاربردر اين تاپيك درباره نحوه حل مشكلاتي كه با اونها روبروييم راه كارهايي ارائه ميديم.
اکتبر 30, 2010 در 6:29 ق.ظ #6867aminima
مشارکت کنندهبذارید خانم دکتر ندا صحبت رو شروع کنند…
اکتبر 30, 2010 در 4:59 ب.ظ #6868drneda
کاربرخواهش میکنم دکتر امین..بزرگی گفتن کوچیکی گفتن !!! اول شما D:
اکتبر 30, 2010 در 8:09 ب.ظ #6869drneda
کاربرچطور میشه یه نفر هم آرامش داشته باشه و هم به فکر حل استرسای روزانه باشه .
اونم جایی که نه هیچ حمایتی میشه از طرف مسئولین و نه امنیت شغلی داره نه فکری نه درسی….
تو ایران واقعا سخته زندگی کردن مخصوصا وقتی میبینی حق تو بیش از اون چیزیه که باید میبود و ….
و این همه هرج و مرج که هیچی سر جاش نیس ..
این مقایسه های بین اینجا و اونجا ..استعداد جوونای ما و اونا…و پرپر شدنش…آدمو عصبی میکنه
اینم یه استارت تلخ واسه تاپیک 😀
اکتبر 30, 2010 در 8:12 ب.ظ #6870emerson
کاربربابا بيخيال يه كدوم شروع كنيد ديگه!!! اين قد تارف تيكه پاره نكنيد!
اکتبر 30, 2010 در 8:16 ب.ظ #6871drneda
کاربرنمیشه دکتر آخه اصالت و غیرت ایرونیمون کجا رفته ها؟؟؟؟
D:اکتبر 30, 2010 در 8:51 ب.ظ #6872emerson
کاربرقبول دارم وضع مملكتمون خيلي خوب نيست ( وارد جزئيات نميشم) و از خيلي جنبه ها از بقيه كشورها عقبيم، امنيت شغلي و اين حرفا كه تعطيله! اما دكتر حق گرفتنيه دادني نيست حتي اگه مجبور بشي جونتم براش بدي! ميفهمم كه چي ميگيد! حالا در مقابل اين وضعيت دو رويكرد ميتونيم داشته باشيم يا غمبرك بزنيم و هي از اوضاع شكايت كنيم و همش غرغر كنيم! و ديگر اينكه تا ميتونيم تلاش كنيم، موانعو رد كنيم حتي اگه خيلي سحت باشه، به هم كمك كنيم و دست دست تو دستاي هم بذاريم و وطنمون رو آباد كنيم. حتما ميگيد خيلي شعار ماننده اما اين واقعيته! ما بايد زندگي كنيم هم ميتونيم شاد زندگي و هم غمناك فراتر از اينكه مشكل داريم يا نداريم! هر كس بايد تلاش كنيم جدا از اينكه نتيجه بتونيم بگيريم يا نگيريم! حتي اگه قطره آب هم باشيم بالاخره سنگو ميتونيم سوراخ كنيم! شرايط واسه اون وري ها برا موفقيت خيلي راحت تره اما مام نسبت به خيليا وضعيت بهتري داريم!
براي موفقيت و كمك به موفقيت ديگران بايد آرامش داشت با عصبانيت كار درست نميشه، با تكرار گفتن مشكل مشكل حل نميشه بلكه بايد هر كس اندازه خودش فكر كنه! مادر ترازا هميشه ميگفت من تو راهپيمايي ضد جنگ شركت نميكنم هر وقت راهپيمايي براي صلح داشتيد خبرم كنيد!
مثبت انديشي يك شعار نيست يك رفتار يك اخلاقه يك تواناييه پس بيايد اون رو تو خودمون تقويت كنيم!
تلخ يك كلمه است و چيزي جز اين نيست كه ما يك معني بهش ميديم و از خودش هيچ نداره! حتي قهوه تلخ بعضي وقتا از چاي شيرين خوش مزه تره!
اکتبر 31, 2010 در 9:59 ق.ظ #6873aminima
مشارکت کنندهدکتر امیر، خیلی امیدوارانه مینویسی. من هم به همین شدت ناامیدوارانه می نویسم. تلاش کنیم؟ دست به دست هم بدیم؟ به هم کمک کنیم؟!! برای چی؟ به چه قیمتی؟! درستو بخون، تونستی بذار برو، نتونستی؟ همین جا اون قدر پول در بیار که یه زندگی راحت بتونی واسه خودت دست و پا کنی. پول خوشبختی نمیاره، اما تو رو از این بدبختی میتونه در بیاره. تو داری جایی زندگی میکنی که بهت میگن چی بخور، چی نخور، با کی برو، با کی نرو، کجا برو، کجا نرو، چی بگو، چی نگو، چی ببین، چی نبین، چی بپوش، چی نپوش، حتی چی فکر کن و چی فکر نکن و خیلی چیزهای دیگه… حد اقل های آزادی رو شما نداری اینجا. واسه چه چیزی میخوای تلاش کنی؟! نمیدونم، شاید از نظر بقیه این رویه درست باشه. اما از نظر من درست نیست. و من هم حاضر نیستم عمر و جوونی و زندگی و انرژی و اعصابم رو بذارم برای تغییر اینجا! من یه آدمم و حق زندگی کردن دارم. حق آزاد زندگی کردن. حق راحت زندگی کردن…
شما مردم دور و برت رو نگاه کن… ده نفر رو نام ببر که به هم به عنوان انسان احترام میذارن و حقوق انسانی همدیگر رو رعایت میکنن. میتونی نام ببری، اما باید خیلی بگردی. به مردم ایران نگاه کن… کی به کی احترام میذاره؟ کی حق دیگران رو ضایع نمیکنه؟ کی حتی و حتی آشغال نمیریزه زمین؟ به کی نصیحت یا اعتراض یا حتی پیشنهاد بدی نمیگه به تو چه داداش؟! فرهنگ و انسانیت و ملیت و مخصوصا دین توی این مملکت مرده… برای احیا شدنش من یکی حاضر نیستم به خاطر بقیه زندگیم رو صرف کنم. احیا میشه، اما به عمر من و شما قد نمیده. من هیچ دشمنی ای با کسی و با عقیده کسی ندارم و هر کس در برابر من آزاده هر طور که میخواد فکر کنه. و من به هیچ کس هیچ ایرادی نمیگیرم. من فقط حرف خودم رو میزنم. تازه با ترس و لرز!
اکتبر 31, 2010 در 3:41 ب.ظ #6874drneda
کاربرمنم کاملا با دکتر امین موافقم و صد برابر بیشتر دالم پُره .دکتر امیر واقعا به شما حسودیم میشه که اینقدر آروم نگه میدارین روحتون رو, توی این شرایط و اوضاعی که داره روزبه روز بدتر و بدتر میشه.موافقم با اینکه باید امیدوار بود و دست به دست هم داد تا حداقل اطراف خودمون رو آباد کنیم ولی جدا به چه قیمتی؟؟؟جز اینکه عمرمون تموم میشه و خودمون هم ثمرش رو نمیبینیم؟؟؟ یه نگاه به خودمون تا این سن بندازیم! 12سال عمرمون توی مدرسه هایی تلف شد که من به شخصه دورانی بیهوده و عبث میبینمش .با این همه استعداد الکی عمرمون رو تلف کردیم..ولی بشین بچه های آنسوی مرز رو ببین!!! چقدر سیستماتیک و با برنامه روشون کار میکنن که نتیجه اش رو میبینن در نهایت! و هر روز پیشرفته تر از دیروز!!!
ولی ما!!! من یکی که تازه الان که به این سن رسیدم دارم میبینم چقدر فاجعه باره اوضاع!!! تازه فهمیدم که نه بلدم زندگی کنم نه برنامه ریزی کنم نه از مغزم درست استفاده کنم نه فکر کنم و نه تفریح کنم نه انسان باشم و…
بعضی چیزا اکتسابیه و از محیط کسب میشه ..12 سال توی بهترین محیطای آموزشی بودم مثلا ! ولی دریغ از یه اپسیلون آموزش و پرورش افکار و استعداد
حالا این نمونه ی کوچیکش بود و دورانی بود که گذشت ولی اثراتشو الان دارم میبینم..و باز واسه آیندم نگرانم که مبادا باقی عمرم هم اینطور فجیعانه سپری بشه و …
این نگرانی ها رو چطور میشه به بهترین نحو مدیریتش کرد وقتی میبینی محیطی که توش هستی متضاد همه ی اینهاست؟! اگر هم بشه کلی انرژی میگیره ازت
نمیدونم بازم..امیدوارم راهی وجود داشته باشه
اکتبر 31, 2010 در 8:52 ب.ظ #6875emerson
کاربرچند نفر به يه نفر؟!
دكاتير گران قدر من دنيا را به اون تاريكي شما كه ميبينيد من نميبينم! بابا قبول دارم اينجا افتضاحه ولي هر چي باشه مملكتمونه، وطنتمونه، آب و خاكمونه! اينجا تمام داراييمونه! بيشتر فك و فاميل اينجان ، هم شهريامون اينجا، آداب و رسوممون اينجان، پيشينه مون اينجاست! من كه با تمام نفهمي خيلي از مردممون هنوز ايرانيم و بهش افتخار ميكنم! برم خارج كه چه كنم؟! فقط خيال خودم راحت باشه و هم وطنام به جهنم؟! شايد يه روزي خارج برم تحصيل كنم اما بازم برميگردم ( فعلا كه اين عقيدمه) ! (آقا خانم ناسزا نگو اين نظر منه و بهش معتقدم ديگه چرا شاكي ميشي و ميگي چرت نگو!!!) من شعارم اينه اگه بتونم زندگي حتي يك نفرو كمي هم تغيير بدم بزرگترين كاريه كه كردم!
من چند ساله رويه زندگيمو تغيير دادم و اجازه دخالت كسي تو زندگيم رو نميدم! جامعه هرچي ميخواد بگه بگه نظر آخر نظر منه نه 4 تا گوسفند فروش كه حالا پولي به جيب زدن و فكر ميكنن آدم شدن! برادر من خواهر من زندگي ما دست خودمونه،اگه اينجا نتونيم جمع و جورش كنيم اون ور هم نميتونيم! درسته اونجا به استعدادها اهميت ميدن، علم ارزش داره، آدما قد داناييشون ارزش دارن نه وسعت محاسنشون و … اما فعلا اينجاييم ، ميتونيم خوب زندگي كنيم يا بد اين انتخاب ماست، ميتونيم فقير باشيم يا ثروتمند، ميتونيم ارزشمند باشيم يا بي ارزش، ميتونيم به يه دردي بخوريم يا انگل باشيم، ما ميتونيم چون ما انسانيم و قدرت انتخاب داريم!
اگه بگرديم آدم هم ميشه بين بقيه حيوونا پيدا كرد، درسته كه كمه ولي هست! آره من آدمهاي درست حسابي رو پيدا ميكنم و روشون سرمايه گذاري ميكنم و واسه آينده نگهشون ميدارم، گور باباي آدمهاي نفهم! مردم از كي ياد ميگيرن چه جوري باشن ؟ از الگوهاي اجتماع ، آيا من يكي از الگوها نيستيم؟ اگه ما لباس فشن بپوشيم، اگه ما كلمات نامربوط تو محاوره استفاده كنيم، اگه ما به بقيه احترام نذاريم، اگه ما… از كي بايد انتظار داشت؟ بايد از يه جايي شروع كرد، اگه حتي يه نفر از من نوعي ياد بگيره كه آشغال رو زمين نريزه آيا اين كار بزرگي نخواهد بود؟! دوست من بايد از خودمون شروع كنيم و بعد سراغ بقيه رفت!
نذاريد عمرتون هدر بره ، كاري رو بكنيد كه بايد بكنيد ، تلاش كنيد و فراتر از پايان باشيد، كمال گرا باشيد نه نتيجه گرا ! قوي باشيد ! بعضي چيزهارو نميشه عوض كرد مثل عمري كه به گفته خانم دكتر از بين رفته اما خيلي چيزهارو هم ميشه!
يا راهي بايد يافت يا راهي بايد ساخت…
اکتبر 31, 2010 در 9:20 ب.ظ #6876drneda
کاربرخیلی تأثیرگذار بود واقعا..مثل همیشه..
ولیییییییی باید روش فکر کرد !!!
اکتبر 31, 2010 در 9:53 ب.ظ #6877emerson
کاربرممنون، لطف داريد
همه بايد به خيلي چيزها فكر كنيم…
نوامبر 1, 2010 در 6:10 ق.ظ #6878aminima
مشارکت کنندهبدون مرز و محدوده وطن یعنی همه دنیا…
آب و خاک و این چیزها رو ما انسان ها ساختیم. دنیایی که خدا ساخته مرز نداره. حاکم آفریدگار ما است نه دیگران. وطن، شهر نیست، کشور نیست، جایی که توش به دنیا اومدی نیست… وطن تو همه ی دنیا است. هم وطن های تو صرفا آدم هایی نیستن که توی کشورت باهاشون زندگی میکنی، هم وطن تو اون آدم سنگاپوری و آمریکایی و افغانی و مصری هم هست… افتخار آدم باید به رفتار و اخلاق خوبش باشه، به کسایی که دوستش دارن باشه… نه به یک مشت خاک. ایران و هند و روسیه و آلمان و گامبیا فقط یه اسم هستن. مهم دنیا است و آدم های دنیا. مهم اسمی نیست که روی این آدم ها است. مهم این نیست که این آدم ها از کجای این دنیا اومدن. مهم اینه که این ها آدمند… مخلوق همون خدایی که خود ما رو خلق کرده.
نوامبر 1, 2010 در 11:14 ق.ظ #6879farmehr
کاربرمنم با دکتر امیر موافقم.قصد توهین به کسی رو ندارم اما ماها فقط حرف میزنیم.اما خودمون رعایت نمیکنیم وخودمون رو از بقیه جدا میدونیم.هرکی باید از خودش شروع کنه بعد از دیگران هم توقع داشته باشه.
من قبلا خیلی تو فکر خارج رفتن بودم،اما الان به هیچ عنوان حاضر نیستم از ایران برم.منم مثل دکتر امیر میگم حتی اگه بتونم کار کوچیکی انجام بدم دلم میخواد اون کار رو تو مملکت خودم و برای مردم کشورم انجام بدم.
نوامبر 1, 2010 در 6:29 ب.ظ #6880mehrnaz
کاربرسلام به همگي!
بالاخره من برگشتم اينجا!
بحث خيلي جالبيه!
و شديدا با دكتر امير موافقم!
من فكر مي كنم خيلي از اين مسائل به ايدئولوژي و تعريف ما از جهان و زندگي و … برميگرده!
تعريف ما از اينكه زندگي و عمر مفيد يعني چي؟ اگه مفيد بودن به معني لذت بردن و راحت بودن يا رشد فردي به تنهايي بدون تاثير گذاري و … باشه، مي شه همون نتيجه گيري رو كرد كه اينجا رو ول كنيم و بريم.
ولي يه حالت مفيد بودن هم تاثيرگذاشتنه حتي يه ذره!
شايد بگيم كه بريم اون ور دنيا بهتر كار مي كنيم. ولي كجا به اين نيرو و تلاش ما بيشتر نياز داره؟ من نمي گم ناسيوناليسم باشيم، ولي مملكتي كه داره الان خرج تحصيل ما رو مي ده بيشتر از هر جاي ديگه به كمك ما نياز داره.
چرا به آدم هاي كشورمون، حتي نفهم، به چشم بد نگاه مي كنيد؟ قبول كه نفهمن! ولي اين رو هم بدونيد كه آدم هاي دانا هم در قبال جاهلان مسئوليت دارند! شايد مسئوليتي بيشتر از جهل اونها!
دكتر ندا و دكتر امين! كسايي كه بيشتر در اين كشور تلاش مي كنند براي تغييرات مثبت، بيشتر هم از بدبختي ها خبردار مي شن! نمونه كوچيكش تو همين جمع هاي دانشجويي كه فعاليت هاي رسمي دارند! باور كنيد خود من هم خيلي وقت ها شده كه احساس مي كنم همه چي انقدر خرابه كه كار كردن دست و پا زدن الكيه… ولي وقتي به آدم هاي بزرگ و با استعدادتر از خودم نگاه مي كنم و مي بينم كه موندند و هنوز دارند تلاش مي كنند براي ساختن و تغيير، خجالت مي كشم از نااميدي…
مي دونيد اين همه بدبختي از كجا اومده؟ بخشي اش برميگرده به نااميدي و يا كمبود صبر و تحمل آدم هاي خوش فكرمون! اين مسئولايي كه اينجوري تصميم مي گيرن، از كجا اومدن؟ قبلا چه جوري فكر مي كردند؟ حالا آدم هايي كه اين همه غر مي زنند به وضع خراب مملكت، خودشون دارند چي كار مي كنند؟ تا كي مي خوايم بشينيم ديگران واسمون يه كاري بكنند؟ مگه تو قرآن نداريم كه وضع يه قوم درست نمي شه مگه اينكه خودشون بخوان؟ اين خواستن كه مثل خواستن قوم موسي نيست كه بگيم تو خدايت بريد و بجنگيد بعد ما ميايم! خودمون بايد بجنگيم تا به اون شرايطي كه مي خوايم برسيم.
من گاهي فكر مي كنم وظيفه ام تلاشه براي رسيدن به بهترن نتيجه و بايد به وظايفم عمل كنم. ولي لزوما من مسئول نتيجه اي كه گرفته مي شه نيستم. مهم اينه كه بعدا رو سفيد باشم كه من تلاشم رو كردم…
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.