مشکلات!

انجمن ها روانشناسی مشکلات!

  • این موضوع خالی است.
در حال نمایش 11 نوشته (از کل 26)
  • نویسنده
    نوشته‌ها
  • #4821
    aminima
    مشارکت کننده

    این ها صرفا عقیده منه، و قصد ندارم کسی رو به زور قانع کنم. پس لطفا جبهه گیری نکنید! 😉

    خب. در مورد شماره ۱. بله این موضوع میتونه در یه نفر احساس تنهایی بکنه. دلیل دوم اصلا هم نادر نیست. چرا فکر میکنی خیلی نادره؟!! اتفاقا خیلی ها دنبال یه نفر میگردن که با طرز تفکرشون جور باشه و حرف همدیگه رو بفهمن.
    دلیل سوم شما. به نظر من نباید این دلیل رو مهمتر از بقیه ذکر کرد و اون رو تعمیم داد به همه ی آدم ها. چون هر کسی به شیوه ی خودش از مفهوم خداوند درک داره. حس کردن خداوند ربطی به هوش داره؟! فکر نمی کنم. هر کسی خدا رو یه جور میبینه. من به هیچ وجه و هرگز نتونستم به خدا به عنوان یه تکیه گاه، یا موجودی که حس کنم میشه بهش اعتماد کرد نگاه کنم. منظورم اینه که من خدا رو به عنوان یک نیرو در همه ی چیزی که وجود داره حس می کنم. هیچ وقت نشده با خدا حرف بزنم و چیزی بشنوم که آرومم کنه. بیاید یکم انسانی تر فکر کنیم! ما آدمیم، ما نیاز به هم داریم، ما نیاز داریم که با کسی که داریم باهاش حرف میزنیم چیزی ازش بشنویم. حتی شده بهمون فحش بده. یا نه، حد اقل ببینیمش، روبرومون نشسته باشه. یا یه نشونه ای ازش ببینیم که مطمئن شیم داره به حرف های ما گوش میده و پاسخ میده. چه طور میشه با چیزی که اصلا نمیدونیم چیه ارتباط کلامی برقرار کنیم؟! همش خودمون رو درگیر تعاریف مزخرفی که توی کتاب ها از خدا نوشتن کردیم. ارتباط قلبی!! برو بابا! کدوم ارتباط قلبی؟!! اصلا یعنی چی؟!! من وقتی دارم از غصه منفجر میشم یه نفر رو میخوام که وقتی دارم باهاش حرف میزنم سرش رو تکون بده و بگه می فهمم. چه معنی داره من رو به آسمون دراز بکشم مثلا، بعد با هوا هی حرف بزنم و حرف بزنم و حرف بزنم… آخرش هم هیچی به هیچی! الکی حرف زدم، انگار واسه مولکول های هوا! آدما برای درد دل کردن چیزی از جنس خودشون میخوان. اینو قبول کنید. آدما میخوان لمس بشن و این حس رو درک کنن که دارن لمس میشن.

    مورد چهار و پنج. اولا جنس مخالف نه و جنس مقابل. زن و مرد مخالف هم نیستند. دوما، شیفتگی با عشق و با وست داشتن فرق داره. علاقه به جنس مقابل، ربطی به عاشق شدن نداره برادر. تو میتونی صرفا یه دختری رو دوست داشته باشی، بدون اینکه شیفته و یا عاشقش باشی. نمیخوام وارد این قسمت بحث بشم. ولی بله، اون قسمت حق با شما است، وقتی آدم همه ی دنیاش میشه یک نفر، وقتی اون رو از دست بده (به هر دلیلی) احساس تنهایی میاد سراغش. صرفا دو راهی عقل و دل نیست. چرا که وقتی عاشق شدی، عقل میتونه توی خیلی جاها کوتاه بیاد. اصلا عشق یعنی همین، یعنی با چشم باز کسی رو تا حد مرگ دوست داشتن! و شیفتگی یعنی با چشم بسته کسی رو تا حد مرگ دوست داشتن.
    به نظر من باید تنهایی رو تعریف کنیم. و هر کسی برای خودش دلیل خودش رو داره. پس هر کس یک جور احساس تنهایی می کنه. ممکنه یک نفر توی خانواده مشکلی نداشته باشه، اما بین دوستانش چرا، و احساس تنهایی کنه. ممکنه یک نفر برعکس این باشه. ممکنه یک نفر هر دو این ها باشه! یا هیچ کدوم اینها نباشه، بلکه کسی رو از دست داده که نمیخواسته از دست بده. مفهوم تنهایی به این سادگی ها نیست. خیلی از محرک ها میتونن باعثش بشن.
    اما به نظر من در یک مفهوم کلی، وقتی آدم احساس تنهایی میکنه که، هیچ کس رو نبینه که تاییدش بکنن. احساس بکنه تنهاست. احساس بکنه برای رسیدن به هدفی که داره هیچ کسی نیست همراهش باشه. و تنهایی بزرگ وقتیه که هدف، زندگی باشه و آدم کسی رو نبینه که بتونه همراه زندگیش باشه. اکثر ما درگیر اینیم!

    #4822
    emerson
    کاربر

    بسیار ممنون از نظراتت.
    اشکال اول:منظورم از نادر این بود که کسی نارسایی خانواده نداشته باشه نه اینکه مبتلا به به مورد دوم نباشه! اشتباه متوجه شدی!
    درباره اشکال دومت حرف خیلی دارم!
    اشکال سوم: منظورم این بود که هر کسی که کمی هوش داشته باشه میفهمه چیزی به عنوان خدا وجود اما ممکنه درباره بعضی در ویژگی های اون اختلاف نظر وجود داشته باشه!
    اشکال چهارم رو قبول میکنم جنس مقابل، عذر میخوام.
    اما درباره اشکال چهارم: به دلیل طولانی نشدن مطلب کلمات و عباراتی رو آوردم که الزاما مساوی نیستن، البته که دوست داشتن و عشق با هم خیلی فرق دارن، کاملا واضحه! من ممکنه ده ها نفر رو دوست داشته باشم اما فقط عاشق چند نفر باشم (این قسمت فقط به جنس مقابل ارتباط نداره بلکه منظورم تمام آدمهاست).
    تعاریفت درباره تنهایی رو کاملا قبول دارم و از بقیه دوستان هم میخوام در این باره بیشتر صحبت کنن.
    اما درباره مورد سوم کمی میخوام صحبت کنم: البته که راههای متفاوتی برای شناخت و رسیدن به خداوند هست و هر کس خداوند رو یه جورمیبینه من کاملا قبول دارم.
    یه چیزی میخواستم یادآوری کنم که درباره خداوند از واژه موجود استفاده نکن لطفا( حتما دلیلیشو متوجه میشی دیگه!)
    با خداوند راز و نیاز کردن منکر این نیست که با بنده اون صحبت و یا درد دل نکنی ما هر چیز جای خودشو داره!
    اما درباره ارتباط قلبی، من کاملا بهش اعتقاد دارم چون لمسش کردم و فقط چون از کسی شنیده باشم نمیخوام درباره اون صحبت کنم، این مبحث رو از چند منظر میشه بررسی کرد: اولی که به نظرم بیشتر عقلانی تر میاد و فکر کنم برات ملموس تر باشه اینه که وقتی با خدا یا هر اسم یا نیرویی که میخوای اسمشو بذاری درد دل میکنی سبک میشی چون با اون نیرو ارتباط برقرار میکنی و انرژی های منفی و مخرب رو با انرژی های مثبت جایگزین میکنی، نمیدونم چقدر این مطلب رو قبول داری که ما همه از خداوند هستیم و خدا از انرژی های خودش به ما اعطا کرده منظورم اینه که ما آدمها از هم و از خدا جدا نیستم و با هم ارتباط داریم ولی این ارتباط هرگز دیدنی نیست بلکه حس کردنیه یعنی این که تو درسته خدا رو جلوت نمیبینی اما اونو همون طور که گفتی حس میکنی، اون جوابت رو به صورت کلام نمیده اما همون ارتباط قلبی یا از طریق همون انرژی باعث میشه تو حس بهتری بکنی و سپس خواهی دید مشکل یا هر چیزی که به خاطر اون احساس ناراحتی میکردی رفع میشه، آیا فکر کردی چه جوری؟ یعنی میشه آدم فکر بکنه همه مشکلاتش فقط توسط خودش و پاره ای از اتفاقات خود به خود حل بشه؟ البته خدا مشکلات رو از طریق قانون ها و وسیله هایی که در دنیا هست حل میکنه که اصلا تابلو نمیشه اما این مورد هیچ وقت از نگاه بعضی انسانها پوشیده نمیمونه!
    از طرفی همین درد دل کردن به تنهایی آدم رو سبک میکنه، مثلا یکی که جلوت نشسته و کاری جز سر تکان دادن نیمکنه و تو بعد از صحبت کردن باهاش احساس بهتری میکنی، چرا؟ یعنی سر تکون دادن یه آدم باعث بهتر شدن تو میشه؟ هرگز! درد دل کردن چه با آدم یا با خدا به تنهایی باعث احساس بهتری میشه.
    اما در مرد تکیه گاه، این موضوع اهمیت بسیار زیادی داره چون اگه آدم احساس وجود یه تکیه گاه یا حامی رو نداشته باشه به سرعت در مشکلات و نارسایی زندگی خودشو میبازه و افسردگی پیدا میکنه، این مورد یکی از دلایل اصلی ناراحتی های روانی در غرب و حتی جامعه خودمونه که فقط اسم خدا و دین رو بلدیم هست.
    شده دچار مشکل یا شرایطی بشی که مطمئن باشی هیچ آدمی نمیتونه بهت کمک کنه؟ و از هر کس میتونستی کمک خواستی اما دیدی کاری از اونا بر نمیاد؟ و آیا شده تو این شرایط حس غریبی به کمکت بیاد و آرومت کنه و حتی باعث حل مشکلت بشه؟ اون حامی خداست که جای اونو خیلی وقتا با موجوداتی از جنس خودمون اشتباه میگیریم و منشا اصلی رو گم میکنیم!
    اما به نظر من به آسمون نگاه نکن بلکه به درونت نگاه کن یعنی چشماتو ببند تا ورودی اطلاعات کمتر شده و بهتر بتونی با خودت و درونت ارتباط برقرار کنی، تو که درباره مراقبه اطلاعات داری! اما یه مطلب یادمون نباید بره و اون اینه که اگر ما از ارتباط با خدا حس میکنیم جوابی نمیگیریم تقصیر ماست که جواب هارو درک نمیکنیم و گرنه خدا جوابمون رو میده!!!
    ما خودمون رو از خدا دور کردیم و طول میکشه که مجدد ارتباطمون رو بسازیم!
    امیدوارم تونسته باشم منظورم رو برسونم.
    از این که درباره نوشته هام انتقاد کنید هرگز ناراحت نمیشم این رو به یاد داشته باشید.
    مرسی تا آخر خودنید.

    #4823
    aminima
    مشارکت کننده

    اینکه میگید با خدا درد دل کردن باعث آرامش میشه، این به نظر من فقط یه تلقینه. ما چیزی رو توی تصوراتمون ساختیم که بهش نیاز داریم. بله منکر این نمیشم که ما به وجود چیزی به مفهوم خدایی که بتونیم باهاش درد دل کنیم نیاز داریم. اما چون نمیتونیم اون طوری که باید، بشناسیمش، اون رو توی ذهنمون تبدیل به یه تلقین کردیم. و با خودمون میگیم وقتی داریم باهاش صحبت میکنیم اون به حرفهامون گوش میده و کمکمون میکنه، بدون این که خودمون متوجه کمک هاش بشیم و ما به آرامش می رسیم.
    در صورتی که به نظر من این اصلا ارزشی نداره. یعنی چی، چه طوه که دردهایی که به سراغ ما میفرسته میبینیم و درک می کنیم، اما کمک هایی که میفرسته درک نمی کنیم؟!! خدا اگه مهربونتر بود، نباید کاری میکرد که میفهمیدیم داره بهمون حال میده؟!! برای چی یه مدت آزارمون میده بعد یه روز میبینی ای بابا همه ی مشکلاتت حل شده، ای بابا این بود؟ ای چه جالب، خدایا دستت درد نکنه و این حرفا… این چه ارزشی داره واقعا؟!! این همه رنج بکشی بعد مثلا هی بهت میگن حکمت خداست…حکمت خداست… یه روزی درست میشه… خب که چی بشه مثلا؟!! به نظر من بهتره خدای بزرگ توی این حکمت هاش یه مقدار نرم تر برخورد کنند و ما رو هم مقداری، فقط مقدار کمی در جریان بگذارند. این خیلی ظلمه که یه نفر رو مدت ها پر از علامت سوال بذاری بدون اینکه یک کلمه بهش چیزی بگی، و بعد کاری کنی که یهو همه چیز بر وفق مراد اون بشه. زندگی لحظه به لحظه طی میشه. این طوری لحظه های زندگیمون دارن ببخشید کوفتمون میشن.
    بله شده من به مشکلی بر بخورم که از دست هیچ کس کاری ساخته نبود. و تنها از خدا کمک خواستم که این موضوع رو درستش کنه. ولی این چند ماهی که گذشته، بهتر که نشد هیچ، بدتر هم شد. حالا میدونی چی میگن؟ میگن بذار به حساب خیر… حتما حکمتی توش هست… آقا نخواستیم اصلا، این زندگی رو نخواستیم والله، هی حکمت حکمت حکمت، پدرمون در اومد، لحظه های ناب زندگیمون داره زجرمون میده بعد هی حرف از حکمت میزنن. خب این چه زندگی ای شد؟!!
    آقا من از خدا شکایت دارم. من نمی فهمم چرا داره این طوری جهان رو اداره می کنه. هیچ کس هم نیست برام توضیح بده قانعم کنه.

    #4824
    emerson
    کاربر

    چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
    سر فرصت بیشتر صحبت میکنم…

    #4825
    emerson
    کاربر

    خوب شاید آدمشو پیدا نکردی قانعت کنه!
    من درحد وسع خودم و یافته های شخصیم حرف میزنم.
    ممکنه تلقین باشه ممکنه هم واقعی باشه!
    حالا اگر خدا حرفامو بشنوه و کمکمون کنه که میکنه و ما به چنین چنین چیزی اعتقاد پیدا کنیم ضرری میبینیم؟
    حالا اگه تلقین نباشه و ما اشتباهی بزرگترین حامیمون رو نبینیمو درک نکنیم میدونی چه ضرری میکنیم؟!
    اگه اشتباهی تنها کسی رو که همیشه پشتمونه و کمکون میکنه و تنها کسی که همیشه همراهمونه و هر لحظه ما رو یاد میکنه رو از دست بدیم آیا متضررترین فرد روی زمین نخواهیم بود؟
    لطفا خوب فکر کن…
    دوست من اگه کمی بیشتر دقت کنی مطمئنا متوجه زمان هایی که خداوند بهمون کمک میکنه میشی!
    ما برای محکم شدن و تکامل یافتن نیاز به سختی هایی داریم چه بخوای قبول کنی چه نخوای!
    خدا برای تشکر کردن ماها یا اینکه بفهمیم اون داره به ما حال میده کاری نمیکنه! اولا خدا همیشه داره به ما حال میده وگرنه میفهمیدی اوضاع از چه قراره پس حالاشم ما خیلی از الطاف و مهربانی های خدا رو درک نمیکنیم! و البته هیچ وقت نیاز به تشکر ما نداره و نخواهد داشت بلکه این ماییم که به تشکر از او نیاز داریم تا پاک بشیم و به اون نزدیک بشیم! داشتم میگفتم ما تو سختی هاست که تکامل پیدا میکنیم چون مجبور میشیم به چیزهایی دقت کنیم که قبلا دقت نمیکردیم و به چیزهایی فکر کنیم که قبلا فکر نمیکردیم و تجاربی رو بدست بیاریم که در آینده به درردمون میخوره!
    ببین درسته سختی سخته مشکلات دردناکه اما همه اینها گذراست کاری که ما باید بکنیم اینه که تو هر سختی نکته ای که داره رو شناسایی کنیم اینو من نمیگم اینو اون غربی هایی میگن که که خیلی خدا رو نمیشناسن( هر چند که ما هم نمیشناسیم!) !
    اما حکمت: واقعا من به حکمت اعتقاد دارم و مطمئنم اگه تو بهش اعتقاد نداشته باشی هم پیدا خواهی کرد! منظور اینه که در یک زمان یک فعل که شاید خیلی هم خوب باشه اما باشرایط زمانی و مکانی صدق نمیکنه و عواقب بدی داره رو ما میخوایم انجام بدیم اما خدا از روی حکمت یا لطف یا هرچی میخوای اسمشو بذاری جلومونو میگیره بعد ما شاکی میشیم که چرا ! چون ما به اتفاقات عالم احاطه نداریم و آینده رو نمیبینیم اما خدا ازون اطلاع داره پس جلومونو میگیره! مثلا به فرض شما از یک دختر خانمی خوشت میاد و تصمیم میگیری باهاش ازدواج کنی اما هر کاری میکنی کارا راست و ریست نمیشه و هی مشکل پیش میاد و آخرشم ممکنه به هم بخوره حالا تو تعبیر میکنی آخه چرا چرا چرا؟؟؟!!! و کلی دپرس میشی و از همه عالم شاکی میشی اما اگر این اتفاقات نمیفتاد و تو با اون خانم ازدواج میکردی و بعد از 2 ماه مثلا طرف کنسر ریه میگرفت و فوت میشد خوب بود یا اینکه نه خیلی هم سالم بود و بعد از 6 ماه با هم اختلاف پیدا میکردید و طلاق میگرفتید چطور بود؟ آیا بهتر نبود که از اول 2 ماه سختی بکشی و ازون فرد فاصله پیدا کنی اما یک سال بعد با یک فرد بسیار بهتر ازدواج میکردی؟! مطمئنا بهتر بود! حالا ممکنه سوال پیش بیاد که اگه این جوری چرا این همه از هم طلاق میگیرن یا دچار مشکلات فراوان میشن؟ چون معادلات و قانون های این دنیا به این راحتی قابل توضیح نیستن!
    سعی کن اتفاقات و اصلا کلا هر چیزی رو از چند بعد و جنبه نگاه کنی…
    منتظرم جواب هستم تا بیشتر صحبت کنیم…
    بقیه دوستان هم میتونن تو بحث شرکت کنن…

    #4826
    baqeri
    کاربر

    لطفا برای موضوعات جدید پیش آمده، تاپیک جدا بزنید. اگرچه عنوان تاپیک اینقدر جامع هست که همه چیز رو در بر می گیره!
    یه مشکلی که من تو تاپیک ها دیدم انحراف از موضوع اصلیه، مثل همین کاری که من الان دارم می کنم!
    فقط خواستم در پاسخ به امیر عزیز بگم که محدوده اورژانس ها رو اینقدر تنگ نبین، یه زخم پای دیابتی هم اورژانسه و منیج کردن اولیش برا پزشک عمومی لازمه، عفونت های تنفسی اطفال، پنومونی….
    من هم پرسش های زیادی درباره ربوبیت خدا دارم.
    البته اعتراف می کنم که خودمم موجود جالبی نبوده ام
    هیچ وقت نشده چهل روز پشت سر هم آدم باشم.

    #4827
    emerson
    کاربر

    به قول خودت چرا اینجا نوشتی و از موضوع این تاپیک فاصله گرفتی؟!
    تو تاپیک خودش بنویس تا پاسخگو باشم!!!
    به نظر من تاپیک زیادی هم ایجاد کردن باعث سردرگمی میشه!
    اما هر چی شما بگید.
    پس امین جان یه لطف کن کل مطالبی رو که درباره خدا نوشتیم رو به یک تاپیک جدید انتقال بده تا در اونجا ادامش بدیم.

    #4828
    aminima
    مشارکت کننده

    نه دیگه اینجا انتقالی نیست…! البته به نظر من ایرادی هم نداره، حرف حرف میاره خب. بحث کردن سر موضوع خدا، هیچ وقت به نتیجه نمیرسه. ما باید به درون خودمون نگاه بندازیم تا جواب سوالاتمون رو پیدا کنیم. خدا چیزی نیست که بخوایم با عقل و منطق بهش برسیم. کار دله. دل هم کارش یهویی‌ایه. یه چیزی میبینه یه چیزی حس میکنه و … فوق ما وقع…

    #4829
    emerson
    کاربر

    یعنی مایل به ادامه بحث نیستی؟!
    اتفاقا با عقل و منطق هم میشه بهش رسید!
    البته از راه دل هم نوع دیگه ایشه!
    درسته ما شناخت بسیار ناقصی از خداوند داریم اما باز هم میتونیم همین شناخت هامون رو با هم در میان بذاریم!
    به هر حال من هنوز مایل به ادامه موضوع هستم، امیدوارم از حرفهای من و یا نوع نگارش من ناراحت نشده باشی…

    #4830
    nahid
    کاربر

    اگه بخواین بحثو ادامه بدین راجع به خدا، حرف منم بخونین لطفا…

    من بانظر هر2تون تاحدی موافقم منتها با یه تبصره…

    اینکه همه فهمیدیم خدا هست که آدما و موجودات دیگه رو خلق کرده ایشالا شکی نداریم(اگه هست بگین که یه حرفایی هم راجع به اون دارم که الان ربطی به بحث نداره)

    بحت ما سر قضیه توکله…

    در همه ایدئولوژیای انسانی ،انسان خودشو به موجود بالاتری وابسته میبینه به این معنی که به اون تکیه میکنه در راه رسیدن به هدفش که اون ایدئولوژی واسش مشخص کرده

    توی ایدئولوزی دینی(هردینی) انسان خودشو به موجودی به نام خدا وابسته میدونه که اون براش هدف مشخص کرده و برای رسیدن به هدف کمکش میکنه و تو قران و کتابای دیگه همه معتقدن که خدا جزخیر واسه بنده اش نمی خواد

    ولی  همین خدا یه قوانینی گذاشته که واسه هر عملی ،عکس العملی است. یعنی خدا باعث ناراحتی ما نیست .ما نتیجه کارای خودمونو میبینیم که اگه نتیجه بد باشه خدا یه راه فرار هم گذاشته اینطوری که اگه ازش از صمیم قلب کمک بخوایم سریعتر از ناراحتی خلاص میشییم اگرم نخوایم طبق عمل و عکس العمل باید بذاریم عکس العمل ظبیعی عملمونو به طور کامل ببینیم.البته بگم بایدی در کار نیست.به خاطر این گفتم باید که ما مثلا به علت یه تصمیم غلط خودمونو به  دردسر انداختیم که مسلما اون تصمیمو از سر سلامت کامل روحی و روانی گرفتیم یعنی ته عقل خودمونو دوروبریامون انقدر میرسیده ولی باعث دردسر شده تو این موفعیت فرضی ما اگه از خدا کمک نخوایم طبق قانون ،دردسر پشت دردسر میاد که ما اگه باز بافکرمون هنرکنیم قضیه تعدیل میشه نه حل چون اصل قضیه رو فکر ناقص ما شروع کرده.

    حالا اگه این وسط از خدا کمک بخوایم چون خودش این قانونو گذاشته میتونه نتیجه رو به نفع ما عوض کنه چون خیرخواه ماست…

    این نظر من بود راجع به بحث…خوشحال میشم نظر دوستان رو بدونم…مرسی تا اینجاشو خوندین:)

     

    #4831
    emerson
    کاربر

    موافقم اما همون کمک خدا هم طبق قوانین موجوده نه بر خلاف آن و یه جور دور زدن قوانین توسط ما نیست!

    تغییر در ما و تغییر در بینش و وضعیت روحی ما باعث مشمول قوانین دیگر شدن میشه…

در حال نمایش 11 نوشته (از کل 26)
  • شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.