- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
اکتبر 20, 2010 در 5:02 ب.ظ #3887
mahdieh
کاربرسلام
اگه حرف و درددل خاصی دارین که میتونین اونو با بقیه به اشتراک بذارین و به روح معنوی سایت کمک کنین، انجا واگویه کنین…
اکتبر 20, 2010 در 9:48 ب.ظ #6528emerson
کاربربسيار بسيار ممنون از تشكيل اين تاپيك و گروه معنويت هستم…
اکتبر 21, 2010 در 10:25 ب.ظ #6529emerson
کاربرپیله ابریشمروزی سوراخ کوچکی در یک پیله ظاهر شد . شخصی نشست و ساعتها تقلای پروانه برای
بیرون آمدن از سوراخ کوچک پیله راتماشا کرد.
ناگهان تقلای پروانه متوقٿ شدو به نظر رسید که خسته شده و دیگر نمی تواند به تلاشش ادامه دهد.آن شخص خواست به پروانه کمک کندو با يك قیچی سوراخ پیله را گشاد کرد. پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما جثهاش ضعیٿ و بالهایش چروکیده بودند.
آن شخص به تماشای پروانه ادامه داد . او انتظار داشت پر پروانه گسترده و مستحکم شود و پرواز كند؛ اما نه تنها چنین نشد و برعكس ، پروانه ناچار شد همه عمر را روی زمین بخزد و هرگز نتوانست پرواز کند .
آن شخص مهربان نفهمید که محدودیت پیله و تقلا برای خارج شدن از سوراخ ریز آن را خدا برای پروانه قرار داده بود تا به آن وسیله مایعی از بدنش ترشح شود و پس از خروج از پیله به او امکان
پرواز دهد .گاهی اوقات در زندگی فقط به تقلا نیاز داریم. اگر خداوند مقرر میکرد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم فلج میشدیم ؛به اندازه کافی قوی نمیشدیم و هر گز نمی توانستیم پرواز کنیم.
اکتبر 22, 2010 در 6:15 ب.ظ #6530mahdieh
کاربرچه انتظار عجیبی…….. تو بین منتظران هم، عزیز من چه غریبی……..عجیب تر که چه آسان، نبودنت شده عادت……. چه بیخیال نشستیم، نه کوششی نه وفایی…….. فقط نشسته و گفتیم: “خدا کند که بیایی…….”
اکتبر 27, 2010 در 7:28 ب.ظ #6531elhami
کاربراگر پخته ام سوخته ام کن
الهی بر هر که داغ محبت خود نهادی، خرمن وجودش را به باد نیستی در دادی.
الهی همه آتش ها بی محبت تو سرد است و همه نعمتها بی لطف تو درد است.
الهی مخلصان به محبت تو می نازند و عاشقان به سوی تو می تازند. کار ایشان تو بسز که دیگران نسازند، ایشان را تو نواز که دیگران ننوازند.
الهی محبت تو گلی است محنت و بلا خار آن، آن کدام دل است که نیست گرفتار آن.
الهی از هر دو جهان محبت تو گزیدم و جامه بلا بریدم و پرده عافیت دریدم.
یارب ز شراب عشق سرمستم کن وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هرچه بجز عشق خودت تهی دستم کن یکباره به بند عشق پا بستم کنالهی چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر و چون در خودم نگرم از جمله خاکسارانم و خاک بر سر.
الهی مرا دل بهر تو در کار است وگرنه با دل چکار است، آخر چراغ مرده را چه مقدار است؟
الهی تا به تو آشنا شدم از خلق جدا شدم، در دو جهان شیدا شدم، نهان بودم و پیدا شدم.
نی از تو حیات جاودان می خواهم نی عیش و تنعم جهان می خواهم
نی کام دل و راحت جان می خواهم هر چیز رضای توست آن می خواهمالهی اگر مستم و اگر دیوانه ام از مقیمان این آستانه ام، آشنایی با خود ده که از کاینات بیگانه ام.
الهی در سر خمار تو داریم. در دل اسرار تو داریم و به زبان اشعار تو داریم. اگر گوییم ثنای تو گوییم و اگر جوییم رضای تو جوییم.
الهی بر عجز خود آگاهم و بر بیچارگی خود گواهم، خواست خواست توست. من چه خواهم؟
گر درد دهد بما و گر راحت دوست از دوست هر آن چیز که آید نیکوست
ما را نبود نظر به خوبی و بدی مقصود رضای او خشنودی اوستالهی اگر خامم پخته ام کن و اگر پخته ام سوخته ام کن…
خواجه عبدالله انصاری
نوامبر 1, 2010 در 11:22 ق.ظ #6532farmehr
کاربرمردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. یک سار شروع به خواندن کرد. اما مرد نشنید. فریاد برآورد: خدایا با من حرف بزن. آذرخش در آسمان غرید. امامرد گوش نکرد. مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم. ستاره ای درخشید. اما مرد ندید. مرد فریاد کشید:یک معجزه به من نشان بده. نوزادی متولد شد. اما مرد توجهی نکرد. پس مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا مرا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری. در همین زمان خداوندپایین آمد و مرد را لمس کرد.امامرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد
نوامبر 23, 2010 در 8:33 ب.ظ #6533emerson
کاربرروزگاری مردی فاضل زندگی میکرد و هشت سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛
او هر روز از دیگران جدا میشد و دعا میکرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.
یک روز همچنان که دعا میکرد، ندایی به او گفت بهجایی برود ، در آنجا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش خواهد داد.
مرد وقتی این ندا را شنید، بیاندازه مسرور شد و به جایی که به او گفته شده بود، رفت.
در آن جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباسهای مندرس و پاهایی خاک آلود، متعجب شد!
مرد آن اطراف را کاملاً نگاه کرد اما کس دیگری را ندید. بنابراین به مرد فقیر رو کرد و گفت : روز شما به خیر.
مرد فقیر به آرامی پاسخ داد: هیچوقت روز شری نداشتهام !
پس مرد فاضل گفت: خداوند تو را خوشبخت کند !
مرد فقیر پاسخ داد: هیچگاه بدبخت نبودهام !!!
تعجب مرد فاضل بیشتر شد: همیشه خوشحال باشید …
مرد فقیر پاسخ داد: هیچگاه غمگین نبودهام !!!
مرد فاضل گفت: هیچ سر درنمیآورم. خواهش میکنم بیشتر به من توضیح دهید.
مرد فقیر گفت: با خوشحالی اینکار را میکنم.
تو روزی خیر را برایم آرزو کردی درحالیکه من هرگز روز شری نداشتهام زیرا در همهحال، خدا را ستایش میکنم.
اگر باران ببارد یا برف، اگر هوا خوب باشد یا بد، من همچنان خدا را میپرستم.
اگر تحقیر شوم و هیچ انسانی دوستم نباشد، باز خدا را ستایش میکنم و از او یاری میخواهم بنابراین هیچگاه روز شری نداشتهام.
تو برایم خوشبختی آرزو کردی در حالیکه من هیچوقت بدبخت نبودهام
زیرا همیشه به درگاه خداوند متوسل بودهام و میدانم هرگاه که خداچیزی بر من نازل کند،
آن بهترین است و با خوشحالی هر آنچه را برایم پیشبیاید، میپذیرم.
سلامت یا بیماری، سعادت یا دشمنی، خوشی یا غم، همه هدیههایی از سوی خداوند هستند …
تو برایم خوشحالی آرزو کردی، در حالیکه من هیچگاه غمگین نبودهام زیرا عمیقترین آرزوی قلبی من،
زندگیکردن بنا بر خواست و ارادهی خداوند است …ژانویه 3, 2011 در 8:19 ب.ظ #6534elhami
کاربرخدایا چه آسان می توان تو را دوست داشت ، بی هیچ تکلف و بهانه ای . بهشت همین حیاط کوچک خانه ماست ، وقتی فرشته ها برای شنیدن نام تو از دهان من ، از پله های عرش پایین می آیند !ژانویه 14, 2011 در 4:52 ب.ظ #6535mahdieh
کاربریک چشم من اندر غم دلدار گریست چشم دگرم حسود بود و نگریست
چون روز وصال آمد آن را بستم گفتم نگریستی نباید نگریست
فوریه 6, 2011 در 9:33 ب.ظ #6536emerson
کاربروقت اضافی برای خدا !!!! …
چقدر خنده داره
که یک ساعت خلوت با خدا دیر و طاقت فرساست. ولی 90 دقیقه بازی یک تیم فوتبال مثل باد میگذره!
چقدر خنده داره
که صد هزارتومان کمک در راه خدا مبلغ بسیار هنگفتیه اما وقتی که با همون مقدار پول به خرید میریم کم به چشم میاد!
چقدر خنده داره
که یک ساعت عبادت در مسجد طولانی به نظر میاد اما یک ساعت فیلم دیدن به سرعت میگذره!
چقدر خنده داره
که وقتی میخوایم عبادت و دعا کنیم هر چی فکر میکنیم چیزی به فکرمون نمیاد تا بگیم اما وقتی که میخوایم با دوستمون حرف بزنیم هیچ مشکلی نداریم!
چقدر خنده داره
که وقتی مسابقه ورزشی تیم محبوبمون به وقت اضافی میکشه لذت میبریم و از هیجان تو پوست خودمون نمیگنجیم اما وقتی مراسم دعا و نیایش طولانیتر از حدش میشه شکایت میکنیم و آزرده خاطر میشیم!
چقدر خنده داره
که خوندن یک صفحه و یا بخشی از قرآن سخته اما خوندن صد سطر از پرفروشترین کتاب رمان دنیا آسونه!
چقدر خنده داره
که سعی میکنیم ردیف جلو صندلیهای یک کنسرت یا مسابقه رو رزرو کنیم اما به آخرین صف نماز جماعت یک مسجد تمایل داریم!
چقدر خنده داره
که برای عبادت و کارهای مذهبی هیچ وقت زمان کافی در برنامه روزمره خود پیدا نمیکنیم اما بقیه برنامهها رو سعی میکنیم تا آخرین لحظه هم که شده انجام بدیم!
چقدر خنده داره
که شایعات روزنامه ها رو به راحتی باور میکنیم اما سخنان قران رو به سختی باور میکنیم!
چقدر خنده داره
که همه مردم میخوان بدون اینکه به چیزی اعتقاد پیدا کنند و یا کاری در راه خدا انجام بدند به بهشت برن!
چقدر خنده داره
که وقتی جوکی رو از طریق پیام کوتاه و یا ایمیل به دیگران ارسال میکنیم به سرعت آتشی که در جنگلی انداخته بشه همه جا رو فرا میگیره اما وقتی سخن و پیام الهی رو میشنویم دو برابر در مورد گفتن یا نگفتن اون فکر میکنیم!
خنده داره
اینطور نیست؟
دارید میخندید؟
دارید فکر میکنید؟
این حرفا رو به گوش بقیه هم برسونید و از خداوند سپاسگزار باشید که او خدای دوست داشتنی ست.
آیا این خنده دار نیست که وقتی میخواهید این حرفا را به بقیه بزنید خیلیها را از لیست خود پاک میکنید؟ به خاطر اینکه مطمئنید که اونا به هیچ چیز اعتقاد ندارند.
این اشتباه بزرگیه اگه فکر کنید دیگران اعتقادشون از ما ضعیف تره
فوریه 7, 2011 در 5:14 ب.ظ #6537drneda
کاربرخدایا .. هیچکس مثه تو آرام بخش وجودم نیست
وقتی حس میکنم تنهای تنهاااام
تو
توی قاب پنجره ی اتاقمی .. با ابرها بازی میکنی .. کش و قوس میدی بهشونو شکلک در میاری .. تا لبخند بشینه روی لبم ..
تا به من بفهمونی که تنها نیستم
ای خداااااااااا
آوریل 6, 2011 در 8:46 ب.ظ #6538emerson
کاربرخدایا مرا ببخش اگر صدایت نمیزنم! فراموشت نکرده ام…
خدایا مرا ببخش اگر چیزی از تو نمی خواهم! همه چیز را از تو گرفته ام…
خدایا مرا ببخش اگر طنابم را گسسته ام! پوسیده بود محکمترش را می خواهم…
خدایا مرا ببخش اگر به سوی دیگری میروم! در این سو رهیافتگان کمترند…
خدایا مرا ببخش اگر آتش عشقت را با اشک هایم بیرون می رانم!دارم شعله ور میشوم…
خدایا مرا ببخش اگر خود پرستم! در وجودم تو را یافته ام…
خدایا مرا ببخش اگر به دنیا دل بسته ام! در شوره زارش رد تو را می جویم…
خدایا مرا ببخش اگر محبتت را درک نمیکنم! قلبم گنجایش این همه رحمت را ندارد…
خدایا مرا ببخش اگر چشمانم را بسته ام! میخواهم امشب خواب تو را ببینم…
آوریل 9, 2011 در 8:27 ب.ظ #6539elhami
کاربرگفتم خداي من لحظاتي بود در زندگانيم
که هوس کردم سر سنگينم را که پر از دغدغه ديروز بود وهراس فردابر شانه هاي
صبورت بگذارم.آرام برايت بگويم وبگريم در آن لحظات دلتنگي شانه هاي تو کجا
بود؟گفت عزيز تر از هر چه هست!تو نه تنهادر آن لحظات دلتنگي بلکه در تمام
لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودي ومن آني خود را از تو دريغ نکردم که تو
اينگونه هستي!من همچون عاشقي که به معشوق خويش مي نگرد با شوق تمام لحظات
بودنت را به نظاره نشسته بودم.گفتم پس چراحاضر شدي براي آن همه دلتنگي اين
گونه زار بگريم.گفت عزيزتر ازهر چه هست اشک تنها قطره اي است که قبل
ازفرود آمدن عروج مي کند اشکهايت برمن رسيد ومن يکي يکي بر نگار هاي روحت
ريختم تا باز هم از جنس نور باشي واز حوالي آسمان.چرا که تنها اينگونه
ميشود که هميشه شاد بود.گفتم پس آن سنگ بزرگي که بر سر راهم نهادي
چه؟؟!گفت آن سنگ بزرگ فرياد بزرگ من بودکه اي عزيزتر ازهرچه هست ازاين راه
نرو که به ناکجا آباد هم نخواهي رسيد.گفتم آن همه درد در دلم نهادي
چه؟؟!گفت عزيزتراز هرچه هست روزيت دادم چيزي نگفتي.پناهت دادم چيزي
نگفتي.صدايت کردم.چيزي نگفتي.مي خواستم برايم بگويي.آخه توبنده من بودي
چاره اي نبود جز نزول درد.تااين گونه شدکه صدايم کردي.گفتم چرا اول بارکه
صدايت کردم دواي آن را دردلم ننهادي؟گفت اول باري که گفتي خدا آن چنان به
شوق آمدم که حيفم آمد بار ديگرخداي تورانشنوم.توباز گفتي خدا و من مشتاق
تر براي شنيدن خدايي ديگرومن ميدانستم که تو جزاز علاج درد برخدا گفتن
اصرار نمي کني وگرنه همان بار اولشفايت مي دادم
گفتم مهربان ترين خدا دوستت دارم گفت:عزيزتر از هر چه هست دوست تر ميدارمت…
آوریل 10, 2011 در 8:11 ب.ظ #6540emerson
کاربربسیار زیبا بود، واقعا متشکرم
آوریل 12, 2011 در 3:14 ب.ظ #6541aghaali
کاربربزرگا !
مگر مي توان شيريني عشق تو را چشيد و از تو روي گردان شد ؟
مگر مي توان لذت همجواري با تو را درک کرد و ميل جاي ديگر داشت ؟
لطيفا !
آيا شود که من نيز دوست تو باشم و به عشق و محبت تو پاک گردم ؟
شود که شوق ديدارت بال پروازم را بگشايد و به خوب و بد راه دگر نينديشم ؟
جميلا !
توان روي تو ديدن و نعمتي ديگر خواستن ؟
توان رضايت تو را داشتن و چشم به ديگري دوختن ؟
از تو مي خواهم که مرا براي ديدن رويت انتخاب کني
اين تن را براي عبادتت ، لايق
اين قلب را براي شيداييت ، عاشق
اين چشم را براي ديدنت ، شايق
و اين جان را به مقام قربت ؛ واصل گردان
مي خواهم يک واصل باشم
مناجات المحبين امام سجاد (ع)
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.