- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
آگوست 27, 2010 در 3:23 ب.ظ #3846
aminima
مشارکت کنندهسلام. این تاپیک رو زدم چون احساس کردم خیلی نیازه! خیلی از کسانی رو میشناسم که در مواقع خاص استرس دارن. مثلا امتحان. یا کنکور. تشریح جسد! توی بیمارستان. لکچر یا کنفرانس دادن. صحبت کردن توی کلاس و …
شمایی که استرس ندارید، یا استرس کمی دارید، چه طوری؟!! (جمله بندی رو حال کن!)
من خودم از اون ادمهایی هستم که بسیار بسیار بسیار کم، دچار این مشکل میشم. یه دلیلش به خاطر ویژگی خونسرد بودن منه. هرچند گاهی عصبانی میشم، اما اون خونسردی مربوط به این نمیشه.
اصولا وقتی تا مشکلی پیش نیاد، به پیش اومدنش فکر نمی کنم! پیش بینی های لازم برای مقابله با مشکل رو میکنم، اما تا وقتی پیش نیومده، ذهنم رو مشغولش نمی کنم. و میذارم وقتی بوجود اومد۷ اون موقع باهاش سر و کله می زنم.
وقتی یه اتفاق مثلا مهم قراره بیفته، (فرضا قراره کنکور بدم، یا توی شب شعر برم روی سن شعر بخونم) همیشه به نیم ساعت بعدم فکر میکنم. نه به هفته ی بعد یا روز بعد یا امروز! فقط به نیم ساعت بعد، که قراره من توی نیم ساعت بعد چی کار کنم؟! مثلا دارم با سایت ور میرم. نیم ساعت قبل از رخ دادن اون اتفاق، بلند میشم و تمهیدات لازم رو به عمل می آورم!
اگه قرار باشه مثلا توی کلاس کنفرانسی چیزی بدم، (امید وارم ناراحت نشید. ولی روش بسیار خوبیه)، اگه باعث بشه استرس پیدا کنم کسانی رو که جلوم نشستند، به شکل یک سری گلدون تجسم می کنم!!!
یه نکته ی مهم هم در مواجهه با افراد مهم! مثلا رئیس آموزش دانشگاه و غیره… همیشه به این فکر کنید که اون فرد هم یه روزی هم سن شما بوده و شما هم یه روزی هم سن اون میشید و ممکنه آدم مهمی بشید. و از اینکه الآن دارید مثلا با رئیس دانشگاه یا بیمارستان حرف میزنید، احساس کوچیکی نکنید. پیش خودتون فکر کنید یه روزی هم بالاخره منم یه کسی میشم. این باعث میشه در حرف زدن با اون شخص خیلی جدی و در عین حال آرام باشید. و حرفهاتون رو گم نکنید.
راهکار های بقیه چیه؟
آگوست 27, 2010 در 8:16 ب.ظ #6020emerson
کاربرخیلی خوب نوشتی، راهکارهای متعددی وجود داره مهم اینه که اول ریشه این اضطراب شناخته بشه مثلا ببینید یه آدم ممکنه تو بچگی هی تو جمع ضایعش کرده باشن و بعد از اون به این نتیجه رسیده باشه که کلا نمیتونه تو جمع حرف بزنه پس هر وقت تو چنین شرایطی قرار بگیره خراب میکنه، یا مثلا کلا یه نفر اعتماد به نفس کمی داره و وقتی میخواد یه کا بزرگ بکنه فکر میکنه از پسش بر نمیاد چون مثلا یه دفه یه کار بزرگو نتونسته انجام بده اصولا این موضوع مثل بیماری های جسمی میمونه که اتیولوژی اهمیت زیادی داره پس یافتن ریشه مشکل از همه چی بهتره که دربارش تو تاپیک های NLP و هیپنوتیزم صحبت خواهد شد.
اما فعلا برای درمان سریع میشه چنتا کار کرد:
1- شخص خودشو تو موقعیتی که قراره قرار بگیره قرار بده یعنی چی مثلا تصور کنه که با یه آدم مهم مثل رئیس دانشگاه صحبت میکنه که این کارو میتونه چند جور انجام بده : یکی از بهترین راهها تجسم اون فضا و آدمها و کلا اتفاقاتی که ممکنه پیش بیاده مثلا چشماشو ببنده و ذهنا تجسم کنه که یک قرارو به خوبی اداره میکنه و خوب حرفاشو میزنه، کار دیگه با صدای بلند جلوی آینه برای لکچر تمرین کنه و حالت های خودشو ببینه که اینم خیلی خوب جواب میده.
2- دیل کارنگی به این موضوع اشاره میکنه که ریشه استرس یه سری از توهماتیه که 1% اونها هم هیچ وقت اتفاق نمیفته و تو فقط تو ذهنه شخصه! یک ترفند بسیار فوق العاده واسه این موضوع اینه که حداکثر اتفاقی که ممکنه بیفته به ذهن بیاره مثلا تو لکچر بهش میخند خوب؟ مسخرش میکنن خوب بعد؟ جلوی بچه ها ضایع میشه بعد؟ آیا ممکنه بکشنش؟ نه! همه چی بعد از یک روز تموم میشه و هیچ کس یادش نمیمونه که اون چه کار کرده به جز خودش!
3- ذکرهای مختلف برای آرامش روح و روانش، یکی از بهترین کارها تو لحضات سخت کمک گرفتن از خدا و توکل بر اونه.
اگه تک تک به مشکل اشاره کنی بهتر میشه راجع درمان توضیح داد…
آگوست 27, 2010 در 8:44 ب.ظ #6021elhami
کاربرمن کاملا با صحبتاتون موافقم.به نظر من یه کار دیگه هم میشه کرد اونم اینکه فرد چندباری خودشو تو شرایطی که ازش نگرانه قرار بده!همین جوری از قصد!و مرتب به خودش بگه که من میتونم…
خود من سال اول ورود به دانشگاه با لکچر دادن مشکل داشتم و وقتی بهش فکر میکردم اضطراب تمام وجودمو فرا می گرفت اما بالاخره تصمیم گرفتم به جای اینکه ازش فرار کنم برم به سمتش…با اینکه کنفرانس دادن داوطلبی بود و میتونستم طبق معمول از شرایط فرار کنم اما تمام شجاعتمو جمع کردمو نه یه درس بلکه تو یه ترم تو چند تا درس داوطلب شدم…موقع ارائه چقدر به خودم بد میگفتم که چرا این کارو کردم اما در کنارش سعی کردم به خودم بفهمونم که من میتونم…و تونستم..بدون حتی ذره ای اضطراب…و البته از اون به بعدم کاملا مشکلم تو این زمینه حل شد .(اینم بگم به همین راحتیام نبودا!من خلاصه اش کردم!!)تا حدی که جرات ارائه مقاله تو کنگره یعنی تو یه جمع بزرگترو هم پیدا کرده بودم بدون اون اضطراب همیشگی….البته یه نکته مهم هم وجود داشت که بهم خیلی کمک کرد ،اینکه قبل از کنفرانسام کلی دعا میخوندم و ذکر میگفتم و این مسئله کاملا آرومم میکرد…
اینی که گفتم صرفا تجربه شخصیم بود. اینکه از لحاظ روانشناسی درست باشه یا نه نمیدونم.ولی رو من خیلی خوب جواب داده…امتحانش ضرر نداره…
آگوست 28, 2010 در 9:53 ق.ظ #6022nahid
کاربرمنم با نظر دوستان موافقم.برای من روش اینه خیلی خوب جواب میده و برای حرف زدن با ادمای مهم هم قبلش چند بار حرفایی که میخوام بزنم و مرور میکنم و کلا برای جلوگیری از استرس اعتماد به نفس خیلی مهمه.این که فرد مطمئن باشه هر چی که با توجه به شرایط بعد از این اتفاق استرس اور قراره براش رخ بده بهترین حالت ممکنه اعتماد به نفسو زیاد میکنه و اینکه فرد به معنای واقعی به خدا توکل کنه یعنی من هر کاری لازم بود کردم و نتیجشو به خدا واگذار کنه و مطمئن باشه که خدا برای بنده اش هیچ وقت بد نمیخواد.اگه اینطوری فکر کنیم نتایج معجزه اسایی در انتظارمونه.مطمئن باشید ….
سپتامبر 7, 2010 در 8:50 ق.ظ #6024farmehr
کاربرتمام حرفاتون درسته.خود من همیشه این حرفا رو به خودم میزنم یا بهتر بگم به درستی تمام اون حرفا هم ایمان دارم اما نمیدونم چرا همیشه دچار استرسم. شاید براتون عجیب باشه اما از قرار گرفتن تو موقعیتهای جدید هم استرس میگیرم.استرس سر امتحان و موقع لکچر هم که جای خود دارد.اما حداقل استرسم یه حسنی که داره اینه که فقط تا زمان شروع اتفاق و به محض مثلا شروع لکچر از بین میره. و واقعا نمیدونم چجوری میتونم از پس استرسم بر بیام
سپتامبر 7, 2010 در 8:58 ق.ظ #6025emerson
کاربرقرار گرفتن تو موقعيت هاي جديد براي خيلي ها كمي استرس آوره اما نبايد بيش از حد باشه.
به خاطر اينكه تا قبل از شروع اون اتفاق فكر ميكنيد يعني چي ميشه، چطور اجرا ميكنم يا چنين تفكراتي اما وقتي اون كارو شروع ميكنيد ذهن با موضوع اصلي درگير ميشه و انحراف ذهني گذشته از بين ميره!
ميزان استرستون خيلي زياده؟ تمام روش هاي بالا رو امتحان كرديد و جواب نداده؟
سپتامبر 7, 2010 در 10:51 ق.ظ #6026farmehr
کاربرتقریبا.طوری که بدنم شروع به لرزس میکنه. مثلا اون چیزی که الهام در مورد ترسشون از لکچر دادن گفتن.منم چند بار تصمیم گرفتم داوطلبی لکچر بدم تا برام عادی شه،اما در مواقعی که مجبور به لکچر دادن بودم بقدری استرس داشتم که بیخیال شدم.یا اینکه برای امتحان آمادم و حسابی خوندم اما باز استرس میگیرم و بیشتر مواقع همین استرسم باعث میشه امتحانم رو خراب کنم.
سپتامبر 7, 2010 در 1:16 ب.ظ #6027nahid
کاربردوست عزیز خیلی خوب کردی این مشکلتو با ما در میون گذاشتی. ایشالا بتونیم کمکت کنیم…
این استرسی که میگی خیلی شایعه و برای همه پیش میاد…اگه کسی برای امتحان یا لکچر استرس نداشته باشه غیر عادیه !! ولی مهم اینه که این استرس باعث آمادگی بیشتر برای اون اتفاق شه…به نظرم برای اینکه این استرس روی شما تاثیر منفی نذاره مخصوصا روی نتیجه امتحانت باید به خودتون اعتماد کامل کنید. قبل امتحان اگر مطمئنی که خوندی پس باید بتونی اندازه خونده هات نتیجه بگیری.یه نظرم قبل امتحان توقع واقعی خودتو از امتحان، واقع بینانه تعیین کن و براش سر امتحان تلاش کن.چون اگر خوندی و از خودت مطمئنی و سر امتحان هم حاضری و همه شرایط فراهمه تابهترین امتحانو بدی و به خدا هم که توکل کردی پس حتما همراهته تا شرایطو از این بهتر کنه …اگه اینو به خودتون تلقین کنین به نظرم حس بهتری دارین و حتما حرفای من کامل نیست و این فقط تجربه منه… 🙂
سپتامبر 7, 2010 در 8:54 ب.ظ #6028emerson
کاربرالبته همون طور كه دكتر nahidddd گفتن اين حس در همه دانشجوها هست البته شايد يكم در شما بيشتر باشه، مجددا ميپرسم آيا تمام روش هايي كه اشاره شد رو به كار گرفتي و جواب نداده؟
سپتامبر 8, 2010 در 6:00 ق.ظ #6029vidakm
کاربرمن از جمله افرادی هستم که خیلی استرسی هستم طوری که دچار نفس تنگی می شم و وقتی مثلا امتحان شروع میشه رفع میشه!!!
گاهی با قرص و اسپره خودمو کنترل می کنم.
من اتفاقا وقتی بیشتر می خونم استرسم بیشتره چون توقعم بیشتر میشه.در مورد تلقین هم اصلا روم اثر نداره!!!!!
سپتامبر 8, 2010 در 6:09 ق.ظ #6030farmehr
کاربربله.هروقت دچار استرس میشم دنبال علت استرسم میگردم و میدونم دلیلی برای استرس پیدا کردن وجود نداره و به خودم روحیه میدم اما فرقی در وضعیتم نمیکنه.و این استرس تا وقتی که شروع به انجام اون کاری میکنم که باعث استرسم شده باهام هست.
سپتامبر 8, 2010 در 6:29 ق.ظ #6031emerson
کاربراگه از اون 3تا راه حل كه بالاتر اشاره كردم استفاده كرديد و نتيجه نگرفتيد بايد كار ديگه اي كرد، ريلكسيشن و تمرينات آرام سازي ذهني رو بلدي انجام بديد؟ تا حالا تمرين داشتيد؟ به چنين شيوه هاي درماني اعتقاد داريد؟
سپتامبر 8, 2010 در 6:34 ق.ظ #6032elhami
کاربرمیدونید استفاده از این کلمه استرس هم استرس زاست؟؟!!من که نتونستم نظرات دو تا پست رو با هم بخونم!بینشون فاصله انداختم.چون احساس کردم یه جورایی نزدیکه که الکی الکی استرس بهم تلقین شه!!!اصلا یه پیشنهاد :بیاید با هم یه لغت جایگزین پیدا کنیم…
سپتامبر 8, 2010 در 6:38 ق.ظ #6033emerson
کاربرخيلي خوبه موافقم، ممنون از پيشنهادتون…
سپتامبر 8, 2010 در 7:08 ق.ظ #6034farmehr
کاربراتفاقا به این چیزا خیلی اعتقاد دارم اما تا حالا فرصت نشده در این مورد مطالعه و تمرین کنم
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.