› انجمن ها › پزشکان چند بعدی › کدوم کار مهمتره؟!
- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
می 24, 2010 در 7:34 ب.ظ #3786
emerson
کاربردر این تاپیک درباره اولویت های یک دانشجو پزشکی صحبت میکنیم…
می 24, 2010 در 7:40 ب.ظ #4854emerson
کاربردر سیستم قبلی بحثی در این راجع داشتیم که ما دانشجوهای پزشکی چقدر باید درس بخونیم و تا کجا درس خوندن خوبه؟ یعنی چقدر میتونیم از همه زندگی بزنیم و درس بخونیم؟ تا کی به فکر یه هفته تعطیلی باشیم تا یکم به کارهایی که دوست داریم بپردازیم؟ و آیا پس از 10 سال دیگه که به الان فکر میکنیم پشیمون میشیم یا از آن خرسند خواهیم بود؟
حالا میخوام بازم در این راجع صجبت کنیم.
نظراتتون رو بگید.ژوئن 13, 2010 در 8:30 ق.ظ #4856emerson
کاربرعلم بهتر است یا لذت؟!
سوال عجیبیه نه؟! شفافتر میخوام سوال کنم اگر همه زندگیتون جور باشه دنبال علم میرید یا لذت از زندگی؟ اگر دنبال علم برید از لذت جا میمونید ( لطفا فیلسوفانه نگید که از علم و 24 ساعته کتاب خوندن هم میشه لذت برد که این واسه افراد کمی صادقه! ) اگر دنبال لذت برید دیگه از علم عقب میفتید! اگه بخواید بگید هر دوش با هم باید با معیار و میزان و نسبتش رو توضیح بدید!
ژوئن 13, 2010 در 1:08 ب.ظ #4857aminima
مشارکت کنندهآقا چرا این دوتا رو میذاری روبروی هم؟!! من اصلا سوال رو نمی فهمم! علم بهتر است یا لذت… واقعا نمیتونم درک کنم یعنی چی…
ژوئن 13, 2010 در 7:30 ب.ظ #4858emerson
کاربرچطور متوجه نمیشی؟!!
ببین رشته ما یه عالمه خوندنی داره که قبلا بحثشو کردیم حالا ببین من حس میکنم یا میتونی یه دانشجوی تاپ و خیلی با سواد باشی ولی بهای اون از دست دادن موقعیت های زیادی برای لذت بردن از زندگیه! در مقابل میتونی کنار درس استراحت و تفریح و لذت داشته باشی اما اون موقع یه دانشجوی توپ نمیشی! تونستم منظورمو برسون؟ حالا درس بخونیم بهتره یا لذت از زندگی ببریم؟
ژوئن 14, 2010 در 6:08 ق.ظ #4859aminima
مشارکت کنندهآقا خداییش این دو تا رو نمیتونی از هم تفکیک کنی. مگه میشه یه انسان از زندگیش فقط لذت ببره؟!! این که میشه حیوان! بالاخره باید تلاش کرد باید زحمت کشید… یکی بنا میشه، یکی برج ساز میشه، یکی کارخونه دار میشه، یکی پرستار، کارگر شهرداری، دندون پزشک، نونوا، سنگ تراش، مکانیکی … یکی هم میشه دکتر. چرخ زندگی باید بچرخه. هر کدوم اینها طبق تلاششون از زندگیشون لذت هم میبرن. چرا شما فکر میکنی یه کتر یا دانشجوی توپ از زندگیش لذت نمیبره؟! لذت های هر کس با دیگری فرق داره. من ممکنه یه جور کارها برام لذت باشه، شما ممکنه یه جور.
ممکنه اون دانشجوی توپی که میگی لذت بردن براش یاین باشه که هر هفته پاشه بره کوّ جنگل، سینما، تئاتر، بره توی ارکستر موسیقی ساز بزنه، توی ورزش مقام بیاره… ممکن هم هست لذت هاش اینها نباشن.
طرف درس میخونه، در کنارش طوری عمل میکنه که از زندگیش لذت هم ببره. این دو تا رو باید در کنار هم داشت. نه در مقابل هم. هنر انسانیت باید همین باشه که همه چیز رو در کنار هم بتونه به تعادل برسونه. وگرنه تفاوت چندانی با حیوانات نداره.
ژوئن 14, 2010 در 10:44 ق.ظ #4860emerson
کاربرخوب منم همینو میگم که همه چیز باید در کنار هم باشه! اما واقعا دارم لمس میکنم که درسم ( که اتفاقا خیلی هم دوسش دارم ) منو از طیف وسیعی از چیزهایی که دوست دارم بهشون بپردازم انداخته ببین مثلا من دوره دبیرستان مقام استانی و کشوری تو نقاشی آزاد رو 2 بار کسب کردم ولی از وقتی دانشگاه اومدم تنها 3 تا نقاشی تونستم بکشم! خوب من نقاشی رو خیلی دوست دارم اما پزشکی رو هم دوست دارم و اون آینده من رو میسازه اما پس کی باید به نقاشی برسم؟! یا مثلا من هنر معرق رو کامل بلدم یا کلی کتاب روانشناسی رو خوندم و علاقه وافری به خوندن این جور کتابها دارم و تعدادی ازین دست کارها که چند ساله خیلی کم به اونها میتونم بپردازم! البته میشه خیلی محدود به تعدادی از اونها بپردازم اما من دوست داشتم که هم پزشکی و هم دیگر استعدادهامو با هم به کمال برسونم! اما نمیشه این منو اذیت میکنه! وقتی فکر میکنم که احتمالا در آینده هم وقتم ازین هم کمتر خواهد شد دیگه کلا قاطی میکنم! حالا میتونی راه حلی بهم ارائه بدی؟!
از وقتی کتاب قورباغه ات را قورت بده رو دوباره خوندم یکم بهتر شده اما چه جوری الویت بندی کنم وقتی کلی استعداد دارم و خیلی وقت آزادم کمه؟! چگونه میشه با زمان زیادی که پزشکی میخواد به تعادل رسید؟!
ژوئن 15, 2010 در 9:45 ق.ظ #4861someone
کاربرسلام …
ببین من اینا رو قبول دارم ولی به نظرم خیلی ربط داره به طرز نگاه آدم به درس و تفریح و اینا ..
اینکه امین میگه واسه هر کسی لذت یه چیزه واقعا درسته
یکم که به دور و اطراف نگاه کنی و مقایسه کنی دانشجوهای پزشکی یا کلا آدمایی که سرشون شلوغه دوست دارن( نه اینکه مجبور باشن ) تفریح های مفید داشته باشن مثلا خیلی ها با یه عالمه مهمونی رفتن و دور هم جمع شدن حتی با فاصله زمانی کم حال می کنن ولی من با یه پرس و جوی محدود به این رسیدم که اکثریت ما ها این رو دوست نداریم و کم کم واسمون تبدیل به یه اتلاف وقت میشه …. ( مثالای دیگه همهست که اگه منظورم رو فهمیده باشی می دونی )
درباره استعداد ها هم، شرح حال اکثریت بچه های پزشکیه که وقت کم میارن و یواش یواش کور میشه ولی باز هم 2 دیدگاهه : اینکه اه این چه رشته بدیه ! آخرش که چی ! زندگیم داره از بین میره ! من تو این رشته می سوزم ! و… یه عالمه حرف دیگه که خیلی از دهان بچه های پزشکی می شنوی …
و دیدگاه دوم وقتی میاد که به قول خودت کتاب قورباغه رو بخونی ( اصلن یه چیزه دیگه ، درصد بچه های پزشکی که این کتاب رو خوندن زیاده حداقل بین بچه های ما اینطوریه به این فکر کردی چرا ؟ جوابش رو می دونی و این جالبه)
وقتی هدف اصلیت مشخص باشه ( فرق ما با خیلیا اینه که خیلی زود باید مسیر زندگیمون رو انتخب کنیم و براش تلاش کنیم چون دانشجوهای رشته های سبک تر اینکار رو وقتی می کنن که می خوان کارشناسی ارشد رو شروع کنن و تازه به این فکرا میفتن واسه همین یه عالمه مهندس داریم که شغلایی دارن که هیچ ربطی به مدرکشون نداره ولی تعداد اینجور دکترا کمتره ) اون وقت همه ی زندگیت باید در راستای اون باشه هر چند گاهی جهت ها اختلاف درجه دارن …
به نظر من ما نمی تونیم به تعادل برسیم از نوعی که تو می گی …
یعنی اگه از نظر زمانی باشه فکر نکنم تو هیچ وقت بتونی زمانی رو که واسه درس میذاری واسه بقیه چیزا هم بذاری مگه اینکه خواب هم برات تفریح بشه !!! که نیست
ولی کیفیتا میشه ما می تونیم یه کارایی رو بکنیم که یه عالمه بهمون انرژی میده ، کسایی رو پیدا کنیم که 1 ساعت وقتی رو که باهاش میگذرونی پر از انرژیه ، توی خونه طوری باشیم که احساس رضایت باشه واسه خودمون و بقیه …
اینی که میگم رو من واقعا تجربه کردم و شعار نمیدم امتحان کن …
برنامه ریزی که باشه همه چی جواب میده و مشکل ما ها نداشتن برنامه است و انتظارات زیاد
ما یه اردویی که با بچه ها میریم خودش کلی انرژیه .
نظرتون چیه ؟
ژوئن 15, 2010 در 11:17 ق.ظ #4862emerson
کاربربه نکات خیلی خوبی اشاره کردی، همون طور که گفتی من از وقت تلف کردن بسیار بدم میاد حتی وقتی تو مهمونی هستم یا با دوستانم بیرون میرم اگه بحث مطالب به درد نخور باشه یا یینیم طرف داره چرت و پرت میگه که نه به درد دنیا میخوره نه به درد آخرت حتما به کاری میپردازم که به دردم بخوره مثلا از روی موبایلم فارما یا آکسفورد رو نگاه میندازم!
همون طور که اشاره کردی من جزو دستهع دوم که گفتی هستم یعنی به شدت به پزشکی علاقه دارم و هرگز لحظه ای از انتخابم پشیمون نیستم چون عاشق پزشکیم! چون میدونم آینده و هدف اصلی من پزشک عالی شدنه بیشترین وقتمو روی درس میذارم اما من همیشه دوست داشتم و دارم که از خیلی ابعاد برجسته باشم و فقط یک پزشک خوب نباشم هرچند که خود پزشک خوب بودن هم هدف بزرگیه!
راستی اتفاقا خیلی هم انرژی دارم و از همه زندگی و تک تک لحظاتش لذت میبرم و هم تو خونه و هم تو کلاس باعث شارژ شدن بقیه میشم اما حتما تجربه شکوفایی یک استعداد و انجام کاری که از اعماقت دوست داری رو داری که چه نیرو و احساس اعجاب آوری رو تو انسان ایجاد میکنه من میخوام این احساس فقط به پزشکی محدود نشه میخوام تمام کارهایی که باعث این احساس من میشه در خودم ایجاد کنم!
یعنی واقعا جز قید خیلی چیزها رو زدن چاره ای نیست؟!!
سپتامبر 2, 2010 در 9:20 ق.ظ #4863emerson
کاربرادامه بحث موجود در تاپیک عشق مطالعه:
برای منم این بحث بسیار جالبه چون منم یه وقتی فکر میکردم فقط منم که نمیتونم با رشتم کنار بیام!
چرا همش از مرگ مریضا صحبت میکنید؟! حداقل بگید عدم توانایی درمان صحیح!
از نظر من نمره و معدل پشیزی ارزش نداره فقط مال خرخوناس که دلشونو به شاگرد اولی بودن خوش کردن!
اگه ما نتونیم به اندازه کافی استراحت کنیم( حالا چه خواب چه فیلم چه هر چی) نمیتونیم خوب درس بخونیم ، غیر از اینه؟ نمیتونیم با بیمار تعامل خوبی داشته باشیم چون خودمون حوصله خودمونو نداریم چه برسه به مریض! باید تفریح داشته باشیم! و گرنه یک پزشک با سواد که از نظر روانی خودش بالانس نیست به چه درد میخوره؟ میشه همین پزشکای امروزی که فکر میکنن چون متخصصن میتونن هر رفتاری با دانشجو و بیمار داشته باشن! برای خودم یک بار چنین اتفاق بدی افتاد، اوایل استاجری بودم که با شور و شوق یه شرح حال عالی گرفته بودم و شاد بودم که کارمو خوب انجام دادم ، پزشک فوق تخصص تشریف آوردن که کلی عنوان و سمت باهاشونه! گفتن شرح حال گفتم بفرمایید: این استاد گرانقدر بدون حتی خوندن یه کلمه از شرح حالم اونو پرت کرد زمین گفت شماها انگار هیچ چی بلد نیستید! تا آخر دوره هم با سوالای صد تا یه غازش بیچارم کرد! از این دست اساتید کم نیستن! میخوام صد ساله سیاه این جوری متخصص نشم که از غرور مثل قورباغه پف بکنم!
من یکی که تا حالا از بیشتر زندگیم زدم واسه این رشته ولی دیگه قدرتشو ندارم که زندگیمو فدا کنم!!! (البته سو تفاهم نشه، یعنی بیش از حد درس نخواهم خواند.)
سپتامبر 3, 2010 در 10:15 ق.ظ #4864thehero
کاربرمنم با دکتر امیر موافقم.درسته که رسالت ما مهمه.اما آدم بودنموم مهمه.وقتی حس می کنم آخرش چی میشه؟همه میمیرن.به نظر من اون کسی برده که چند بعدی بوده.من اصلا به درس نخوندن معتقد نیستم.اما یه زندگی چند بعدی معتقدم.من می تونم با برنامه ریزی درسمو بخونم.یاد بگیرم.شاید 20 نگیرم.بشم 15 اما به جاش تو اوج جوونیم از زندگی و عمری که خدا داده استفاده می کنم.
سپتامبر 3, 2010 در 10:47 ب.ظ #4865aminima
مشارکت کنندههی من داره به رشته های ریاضی حسودیم میشه…
شوخی کردم 😉 ولی خداییش خیلی آرامش فکری دارن. لا اقل بیشتر از ماها.
(ماها غلط است! ما درست است!)
سپتامبر 4, 2010 در 7:13 ق.ظ #4866nahid
کاربرمنم با نظر همگی موافقم و امیدوارم ماها(ما) مثل فوق تخصصای الان نشیم….
سپتامبر 4, 2010 در 11:01 ق.ظ #4867emerson
کاربرمنم به رياضيا و هر رشته غير پزشكي حسوديم ميشه چون مطمئنم هرگز اندازه ما مجبور نيستن درس بخونن (شايد بگم لازم نيست بخونن بهتر باشه!) آخرشم كلي استرس داشته باشن كه نكنه بلايي سر مريض بياد! درسشون سر جاشه زندگيشونم سر جاش، ما چي؟! اين ورو ميگريم اون ور از دستمون در ميره اون ورو ميگيريم اين ور از دستمون در ميره!!!!
واقعا كه بايد به پزشكا جايزه شجاعت داد! ( به ماها هم همين طور!)
سپتامبر 4, 2010 در 5:01 ب.ظ #4869mehrnaz
کاربرمن بيشتر به درسي كه مي خونند حسوديم مي شه! يه سوال! شماها (شما!) احساس نمي كنيد مختون داره تحليل مي ره با اين همه درس حفظي خوندن؟! احساس نمي كنيد ضريب هوشي بچه هاي پزشكي بعد از چند سال كه تو اين رشته درس مي خونند تحليل مي ره؟! (يكي از استادامون يه تحقيق انجام داده بودند و نتيجه اش همين بود! آ كيوي بچه هاي پزشكي پايين مياد!) شماها براي پرورش ذهنتون چي كار مي كنيد؟
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.