پاسخ های ارسال شده در انجمن
-
نویسندهنوشتهها
-
emerson
کاربربه به خوشحالم كه با نيرويي فوق العاده برگشتيد
دكترmehrnaz خيلي خيلي عالي نوشته بوديد، حقيقتا مملكت ما بايد مسئولايي مثل شما داشته باشه. همين جوري به تلاشتون ادامه بديد تا مام از شما ياد بگيريم اين استقامتو…
جواب دكتر امين: چراغي كه به خانه رواست به مسجد حرام است!!!
emerson
کاربرخواب دیدم قیامت شده است.
هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چالهی ایرانیان.
خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»
گفت:….«میدانند که ما ایرانیان به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.»
خواستم بپرسم: «اگر در میان ما کسی باشد که بداند و عزم بالا رفتن کند…»
نپرسیده گفت: اگر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خودمان بهتر از هر نگهبانی پایینش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم!emerson
کاربردكتر زهرا خدا بهتون صبر بده،
انشاالله كه موقعيت هاي جديدي براتون پيش مياد،
تحصني نامه اي چيزي تو برنامه اساتيد و دانشجوها نيست؟!
emerson
کاربرممنون، لطف داريد
همه بايد به خيلي چيزها فكر كنيم…
emerson
کاربرهر يك از ما به دنيا اومديم تا يه كاري بكنيم ، چيزي رو عوض كنيم ، يادگاري از خودمون به يادگار بذاريم! اين فلسفه منه! زنده ايم تا تكامل پيدا كنيم ، آدم بشيم، هدف زندگيمون رو پيدا كنيم ، بريم بالا و رشد كنيم! آيا اينها كافي نيست؟ هر يك از ما يك وجود ارزشمنده! هر يك از ما حداقل يك وضيفه تو دنيا داره و براي اون استعداد بهش داده شده! كمند كساني كه به خودشناسي برسن اما هر كي برسه كولاك ميكنه! ( اگه بازم شعار مانند گفتم شرمنده ولي اين اعتقاد منه كاريش نميتونم بكنم!)
emerson
کاربرچند نفر به يه نفر؟!
دكاتير گران قدر من دنيا را به اون تاريكي شما كه ميبينيد من نميبينم! بابا قبول دارم اينجا افتضاحه ولي هر چي باشه مملكتمونه، وطنتمونه، آب و خاكمونه! اينجا تمام داراييمونه! بيشتر فك و فاميل اينجان ، هم شهريامون اينجا، آداب و رسوممون اينجان، پيشينه مون اينجاست! من كه با تمام نفهمي خيلي از مردممون هنوز ايرانيم و بهش افتخار ميكنم! برم خارج كه چه كنم؟! فقط خيال خودم راحت باشه و هم وطنام به جهنم؟! شايد يه روزي خارج برم تحصيل كنم اما بازم برميگردم ( فعلا كه اين عقيدمه) ! (آقا خانم ناسزا نگو اين نظر منه و بهش معتقدم ديگه چرا شاكي ميشي و ميگي چرت نگو!!!) من شعارم اينه اگه بتونم زندگي حتي يك نفرو كمي هم تغيير بدم بزرگترين كاريه كه كردم!
من چند ساله رويه زندگيمو تغيير دادم و اجازه دخالت كسي تو زندگيم رو نميدم! جامعه هرچي ميخواد بگه بگه نظر آخر نظر منه نه 4 تا گوسفند فروش كه حالا پولي به جيب زدن و فكر ميكنن آدم شدن! برادر من خواهر من زندگي ما دست خودمونه،اگه اينجا نتونيم جمع و جورش كنيم اون ور هم نميتونيم! درسته اونجا به استعدادها اهميت ميدن، علم ارزش داره، آدما قد داناييشون ارزش دارن نه وسعت محاسنشون و … اما فعلا اينجاييم ، ميتونيم خوب زندگي كنيم يا بد اين انتخاب ماست، ميتونيم فقير باشيم يا ثروتمند، ميتونيم ارزشمند باشيم يا بي ارزش، ميتونيم به يه دردي بخوريم يا انگل باشيم، ما ميتونيم چون ما انسانيم و قدرت انتخاب داريم!
اگه بگرديم آدم هم ميشه بين بقيه حيوونا پيدا كرد، درسته كه كمه ولي هست! آره من آدمهاي درست حسابي رو پيدا ميكنم و روشون سرمايه گذاري ميكنم و واسه آينده نگهشون ميدارم، گور باباي آدمهاي نفهم! مردم از كي ياد ميگيرن چه جوري باشن ؟ از الگوهاي اجتماع ، آيا من يكي از الگوها نيستيم؟ اگه ما لباس فشن بپوشيم، اگه ما كلمات نامربوط تو محاوره استفاده كنيم، اگه ما به بقيه احترام نذاريم، اگه ما… از كي بايد انتظار داشت؟ بايد از يه جايي شروع كرد، اگه حتي يه نفر از من نوعي ياد بگيره كه آشغال رو زمين نريزه آيا اين كار بزرگي نخواهد بود؟! دوست من بايد از خودمون شروع كنيم و بعد سراغ بقيه رفت!
نذاريد عمرتون هدر بره ، كاري رو بكنيد كه بايد بكنيد ، تلاش كنيد و فراتر از پايان باشيد، كمال گرا باشيد نه نتيجه گرا ! قوي باشيد ! بعضي چيزهارو نميشه عوض كرد مثل عمري كه به گفته خانم دكتر از بين رفته اما خيلي چيزهارو هم ميشه!
يا راهي بايد يافت يا راهي بايد ساخت…
emerson
کاربرحالات جسم و روح
امیر المومنین علی (ع) فرمودند :
جسم شش حالت دارد : صحت و مرض، موت و حیات، خواب و بیداری
روح هم شش حالت دارد : صحت آن یقین، مرض آن شک، موت آن جهل، حیات آن علم، خواب آن غفلت و بیداری آن حفظ روح است
emerson
کاربرقبول دارم وضع مملكتمون خيلي خوب نيست ( وارد جزئيات نميشم) و از خيلي جنبه ها از بقيه كشورها عقبيم، امنيت شغلي و اين حرفا كه تعطيله! اما دكتر حق گرفتنيه دادني نيست حتي اگه مجبور بشي جونتم براش بدي! ميفهمم كه چي ميگيد! حالا در مقابل اين وضعيت دو رويكرد ميتونيم داشته باشيم يا غمبرك بزنيم و هي از اوضاع شكايت كنيم و همش غرغر كنيم! و ديگر اينكه تا ميتونيم تلاش كنيم، موانعو رد كنيم حتي اگه خيلي سحت باشه، به هم كمك كنيم و دست دست تو دستاي هم بذاريم و وطنمون رو آباد كنيم. حتما ميگيد خيلي شعار ماننده اما اين واقعيته! ما بايد زندگي كنيم هم ميتونيم شاد زندگي و هم غمناك فراتر از اينكه مشكل داريم يا نداريم! هر كس بايد تلاش كنيم جدا از اينكه نتيجه بتونيم بگيريم يا نگيريم! حتي اگه قطره آب هم باشيم بالاخره سنگو ميتونيم سوراخ كنيم! شرايط واسه اون وري ها برا موفقيت خيلي راحت تره اما مام نسبت به خيليا وضعيت بهتري داريم!
براي موفقيت و كمك به موفقيت ديگران بايد آرامش داشت با عصبانيت كار درست نميشه، با تكرار گفتن مشكل مشكل حل نميشه بلكه بايد هر كس اندازه خودش فكر كنه! مادر ترازا هميشه ميگفت من تو راهپيمايي ضد جنگ شركت نميكنم هر وقت راهپيمايي براي صلح داشتيد خبرم كنيد!
مثبت انديشي يك شعار نيست يك رفتار يك اخلاقه يك تواناييه پس بيايد اون رو تو خودمون تقويت كنيم!
تلخ يك كلمه است و چيزي جز اين نيست كه ما يك معني بهش ميديم و از خودش هيچ نداره! حتي قهوه تلخ بعضي وقتا از چاي شيرين خوش مزه تره!
emerson
کاربربا تشكر
خب در جوابتون بايد بحث جديدي رو توضيح بدم:
– ناديها: نادي ها مبدلهايي هستند در سر راه چاكراها كه انرژي هاي ماورائي كه به چاكرا وارد ميشوند را به انرژي فيزيكي تبديل ميكنند، يعني انرژي ماورائي را به انرژي فيزيكي تبديل ميكنند و واسطه اي بين چاكرا و سيستم غدد و خون هستند. در يك تئوري شده كه 72000 نادي در بدن وجود دارد كه 14 تا از آنها مهمتر و 3 تاي آنها بسيار پراهميت دارند: آيدا و پينگالا ( معادل پاراسمپاتيك و سمپاتيك) ، سوشومنا ( در وسط ستون فقرات و منطبق بر نخاع است و مامور نگهداري انرژي به نام كونداليني است كه اين انرژي بسيار زياد بوده و از چاكراي اول ميايد.
فكر كنم جوابتون رو گرفته باشيد، منشا انرژي همونيه كه قبلا گفتم! اگر اشتباه نكنم اين منشا معنويه!
اما توضيح ربوده شدن اينه كه اگه ما خودمون با اراده خودمون انرژي ببخشيم حالت خوبي بدست مياريم اما وقتي به زور انرژيمونو محيط يا آدما بگيرن حالمون خراب ميشه!!! تا حالا شده يه محيطي براتون دلگير باشه و احساس خفگي توش بكنيد؟ اونجا همون جايي كه انرژي داريد به شدت از دست ميديد و اين به علت هاي متفاوت اون محيطه. آدمهايي هم هستند كه بدجور انرژي ميگيرن حتما تجربه چنين اشخاصي رو داشتيد!
هر چاكرايي رنگي داره و اگر درست تو ذهنم مونده باشه چاكراي اول سفيد رنگه، براي تقويت طناب سيمين بهترين كار عبادت و راز و نياز با خدا و تمرينات ريلكسيشن است.
emerson
کاربربه نظر ميرسه كه دكتر زهرا هم چشم برزخي پيدا كرده! آخه من كه چيزي نميبينم، نميدونم شما چطوري جواب سوالم داديد!!!
emerson
کاربربابا بيخيال يه كدوم شروع كنيد ديگه!!! اين قد تارف تيكه پاره نكنيد!
emerson
کاربرفقط ميشه تاسف خورد و افسوس !
كاريش نميشه كرد ، عمق فاجعه ها 50 سال ديگه آشكار ميشه!
به هر حال اميدوارم خيلي بهتون سخت نگذره، بايد با شرايط جديد خودتونو وفق بديد! انشاالله كه موفق باشيد.
emerson
کاربرباشه، وسط نكشيدم خودش پاش تو سفره همه مونه!!!!
emerson
کاربرتاپيك گذر از مصائب رو تشكيل دادم، دكتر امين و ندا منتظرم تا اونجا اين بحث رو ادامه بديم، پس از يك مشكل شروع كنيد تا دربارش صحبت كنيم.
امين جان تا حالا اون كتابو خوندي؟ اگه نخوندي بخون و به توصيه هاش عمل كن بعد بگو به درد نميخوره!
emerson
کاربرراه عملی:
راه کلی همان تغییر در کیفیتهای فرعی تصویرهای ذهنی است. اگر تعداد خاطرههای بد کمتر از سه مورد باشد با شیوه سریع رفع فوبیا عمل میشود. اما اگر تعداد آنها زیاد باشد ابتدا سه مورد از خاطرههای ناخوشایند انتخاب و با شیوه سریع برطرف میشود. این کار برای آن است که ضمیر ناخودآگاه با شیوه کمرنگ کردن خاطرهها آشنایی پیدا کند. پس از آن میتوان به کمک شیوهای که در همین شماره توضیح داه خواهد شد بر کل خاطرهها اثر گذاشت.
این شیوه دارای اهمیت بسیار است. در نظر بیگرید که ممکن است کسی در زمان کودکی بارها مورد تجاوز و سوء استفاده جنسی قرار گرفته باشد و تا پایان عمر نتواند آن را فراموش کند. یا کسی ممکن است ظرف چند سال پدر، مادر، دوستان و بستگان زیادی را از دست داده و هر مورد در نظرش ضایعه بزرگی جلوه کرده باشد. مسلماً افسرده شدن چنین افرادی تعجب نخواهد داشت. اگر پای صحبت بعضی از این افراد افسرده بنشینید، داستانهای تأثر انگیزی برایتان نقل خواهند کرد. به عنوان نمونه یکی از این افراد میگفت: « هنوز کودک بودم که ابتدا پدر و کمی بعد مادرمرا از دست دادم. سرپرستی من به عهده پدربزرگ و مادر بزرگم افتاد. اما آنها هم توان مالی کافی نداشتند. در نواجوانی ترک تحصیل کرده و وارد بازار کار شدم. اما هنوز روی پای خودم نایستاده بودم که پدربزرگ و مادربزرگ هم به فاصله اندکی به رحمت خدا رفتند. ناچار با برادرم که چند سال از من بزرگتر بود زندگی کردم که آن را هم بیشتر از چند سال نتوانستم تحمل کنم چون هر روز مرا کتک میزد … » واقعاً نگاه چنین شخصی به جامعه و دنیای پیارمونش چگونه خواهد بود؟
تغییر کل خاطرات:
پس از کمرنگ کردن سه خاطره میتوان به کمک ضمیر ناآگاه کل خاطرات بد و ناخوشایند را کمرنگ کرد. در مورد آن سه خاطره رعایت نکتهای ضروری است. چنانچه خاطرهها اهمیت یکسانی نداشته باشند توصیه میشود به ترتیب اهمیت عمل کنند. یعنی ابتدا کم اهمیت ترین و سپس مهمترین خاطرهها را کمرنگ سازند. (این شیوه در همه زمینههای آموزشی عمومیت دارد. در ریاضیات هم بهتر است ابتدا مسایل آسانتر را حل کند تا راه برای حل مسایل دشوار هموار شود.)
قدم اول ـ آمادگی: این مرحله شامل کمرنگ کردن سه خاطره است که توضیح داده شد.
قدم دوم ـ جداسازی: در این مرحله از ضمیر ناآگاه شخص میخواهد تا خاطرههای خوب و بد را از هم جدا سازد.
قدم سوم ـ تغییر رمز خاطرات تلخ: از ضمیر ناآگاه شخص میخواهد تا ابتدا با استفاده از شیوه رفع فوبیا کل خاطرههای ناخوشایند را کمرنگ، کوچک، دور، و دیگر احساس نماید و سپس به ترتیب زمانی مرتب کند. آنگاه به شخص میگوید: « پشت به خاطرهها بایستید و رو به عقب از میان آنها عبور و رابطه خود را با آنها قطع کنید. بعد به زمان حال برگردید. »
قدم چهارم ـ ایجاد ارتباط با خاطرات خوشایند: از ضمیر ناآگاه میخواهد تا رمز خاطرهها را تغییر دهد و آنها را پررنگتر، زندهتر، بزرگتر و خود احساس سازد و سپس به ترتیب زمانی مرتب کند. سپس میگوید: « به دورترین خاطره (زمان کودکی) برگردید و با سرعت از میان آنها عبور و رابطه خود را با آنها محکم کنید. به زمان حال برگردید. »
قدم پنجم ـ آوردن آموزهها به زمان حال: از شخص میخواهد آنچه را که در زمینه تجسم وقایع خوشایند و ناخوشایند آموخته است با خود به زمان حال بیاورد.
قدم ششم ـ تغییر رمز وقایع آتی: از شخص میخواهد برای تجسم خاطرههای آینده نیز از همین نحوه تفکر استفاده کند
-
نویسندهنوشتهها