- این موضوع خالی است.
-
نویسندهنوشتهها
-
دسامبر 23, 2010 در 8:04 ب.ظ #3911
pezeshkefarda
کاربرتو این تاپیک میخوام نظرتون رو در مورد شخصیت شعرا بدونم اینکه شاعرایی مثل حافظ,مولوی,سعدی,خیام و… واقعا عرفایی کامل بودن یا یه خطاهایی داشتن؟ در مورد شاهد بازی,می گساری و … لطفا نظر بدین اگه موافق باشین میتونیم در مورد هر شاعر جداگانه بحث کنیم…
دسامبر 24, 2010 در 6:34 ب.ظ #7088parham
کاربرشما رو نمی دونم ولی من در مور خودم میگم که در این حد نیستم که بخوام درمورد این بزرگان نظر بدم. همین وبس…
دسامبر 24, 2010 در 6:44 ب.ظ #7089pezeshkefarda
کاربردکتر پرهام عزیز خب شما وقتی شعر یکی از شعرای بزرگو میخونی حتما یه تجسمی از شخصیت اون شاعر تو ذهنت داری دیگه درسته؟ من میخوام اونیکه تو ذهنتونه رو بگین
دسامبر 24, 2010 در 9:15 ب.ظ #7090aminima
مشارکت کنندهما هیچ وقت نمیتونیم اون حسی که شاعر موقع سرودن یا نویسنده موقع نوشتن داشته درک کنیم. و قضاوت کنیم که منظورش از اینکه از “می” تعریف و تمجید میکنه یا هر چیز دیگه ای، چی بوده در اون لحظه. و اصولا شاعران و نویسندگان این جور شعرها و نوشته ها رو که برخاسته از احساسشون هست نمیگفتن و نمیگن که جایی ثبت بشه و ملت بیان نقد کنن. چه کسی از نقد احساساتش توسط دیگران خوشش میاد؟! از نقد تفکرات بله، اما از نقد احساسات نه. حافظ، مولوی، سعدی … و هر شاعر و نویسنده ی دیگه ای، بعضی موقع ها فکرش رو و بعضی موقع ها احساسش رو نوشته. و ما نمیتونیم حس اینها رو درک کنیم. و من فکر میکنم نباید هیچ وقت نوشته ای رو که از روی احساس نوشته شده نقد کرد و در موردش نظر یا پیشنهاد داد! چون حس یه چیزی نیست که بتونی اندازه بگیریش بگی اینجاش بده اینجاش خوبه. اینجاش یعنی این و اونجاش یعنی اون! نه، حس اینجوری نیست. وقتی شروع کردی به نقد یک حس، گند میزنی به اون حس. خرابش میکنی، اونو با تفکر همسنگ می کنی که این به نظر من اشتباهه. در مورد این جور نوشته ها باید خودت واسه خودت بخونیشون و هر برداشتی که به قلبت خطور کرد همونو مد نظر قرار بدی و تمومش کنی! در مورد احساسات دیگران حرف زدن کار خوبی نیست. این نظر منه، چون خودم می نویسم و دوست ندارم کسی روی احساسات من نقد بنویسه! و هیچ وقت هم خودم همچین کاریو برای کسی نکردم.
دسامبر 24, 2010 در 9:28 ب.ظ #7091pezeshkefarda
کاربرفرمایش شما درسته یه دسته ازاشعارحاصل احساساته ولی دسته ای دیگه از شعرها از طرز تفکر شاعر ریشه میگیرن مثلا تو شعرای خیام مولوی سعدی شما مقادیر متنابهی نصیحت می بینین یعنی این شعرا میخواستن با شعراشون طرز تفکرشونو گسترش بدن حالا ما رو این شعرا بحث نکنیم؟ نمونه ای از شعر خیام :
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم/این یکدم عمر را غنیمت شمریم
فردا که از این دیر فنا درگذریم/با هفت هزار سالگان سر به سریم
دسامبر 24, 2010 در 9:32 ب.ظ #7092pezeshkefarda
کاربردر فصل بهار اگر بتی حور سرشت/یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت
هر چند به نزد عامه این باشد زشت/سگ به ز من ار برم دگر نام بهشت (خیام)
همونطور که ملاحظه میکنین اشعاری از این قبیل برخاسته از یه طرز تفکره که بخاطر بعضی تابو ها ادبای ما نتونستن به طور شایسته شخصیت شعرا رو تجزیه و تحلیل کنن…
دسامبر 24, 2010 در 9:32 ب.ظ #7093aminima
مشارکت کنندهگفتم که در مورد اشعار و نوشته های ناشی از افکار بحث کنیم. با این قسمتش حال میکنم اتفاقا. این جوری بهتره که نمونه شعر بیاری و بذاری اینجا در موردش حرف بزنیم. خیلی از ما شعر توی ذهنمون نمیمونه آخه 🙁
دسامبر 24, 2010 در 9:33 ب.ظ #7094pezeshkefarda
کاربردر ضمن ما نمیخوایم اینجا بگیم چی خوبه چی بده فقط میخوایم شعرا رو بهتر بشناسیم همین
دسامبر 24, 2010 در 9:34 ب.ظ #7095aminima
مشارکت کنندهدر مورد این دو تا بیت در فصل بهار… فکر میکنید منظورش چیه؟
دسامبر 24, 2010 در 9:35 ب.ظ #7096pezeshkefarda
کاربرفک کنم منظورشو واضح گفته!!
دسامبر 24, 2010 در 9:38 ب.ظ #7097aminima
مشارکت کنندهپس نمیخوای بحث کنی تاپیک نزن!
دسامبر 24, 2010 در 9:40 ب.ظ #7098pezeshkefarda
کاربرچرا عصبانی میشی اقای دکتر؟ منظورم این بود که به نظر من خیام تو این شعر منظور دیگه ای به غیر از اونیکه گفته نداره…
دسامبر 24, 2010 در 9:49 ب.ظ #7099pezeshkefarda
کاربریعنی هر چقدر هم سعی کنیم نمیتونیم این رباعی و دهها رباعی دیگه رو به امور معنوی ربط بدیم و بگیم مثلا می استعاره از عشق الهیه و همه شعرو استعاره در نظر بگیریم شاید در مورد بسیاری از اشعار حافظ(نه همه) بتونیم چنین کاری بکنیم ولی در مورد اکثر قریب به اتفاق اشعار خیام نه, یعنی خیام منظورشو واضح میگه و پشت استعاره ها پنهان نمیشه
-
نویسندهنوشتهها
- شما برای پاسخ به این موضوع باید وارد شوید.